طراحی شهری و جایگاه آن در سلسله مراتب طرحهای توسعه شهری
طراحی شهری و جایگاه آن در سلسله مراتب طرحهای توسعه شهری
شهرسازی
انجمن صنفی مهندسان مشاور معمار و شهرساز
آقای دکتر کوروش گلکار
منشاء اولیه اندیشه برنامهریزی، به اعمال حاکمیت دولت و تسهیل و توجیه دخالت دولتها در اداره امور سیاسی، نظامی و اقتصادی کشورها برمیگردد. بنابراین اولین الگوهای برنامهریزی، خصلتی کلان، اقتصادی و آمرانه داشت. در بستر چنین شرایطی «برنامهریزی شهری» نیز در اوایل قرن بیستم با این هدف به وجود آمد که تمام فعالیتهای مربوط به توسعه و عمران شهری را، چه در حال و چه در آینده، تحت انتظام و نظارت بخش دولتی در آورد. این نوع برنامهریزی، بر پایه نظرات «برنامهریزی جامع» یا «برنامهریزی عقلانی» استوار بود که در عمل، به صورت الگوی طرحهای جامع سنتی در جهان، شهرت پیدا کرد. اما پس از چند دهه تجربه و بروز مشکلات و نتایج ناموفق طرحهای جامع در اروپا و آمریکا، از اواخر دهه ۱۹۶۰، نظریه برنامهریزی جامع، مورد انتقادات جدی و تجدیدنظر قرارگرفت و به جای آن، رویکرد سیستمی و نظریه برنامهریزی راهبردی (استراتژیک) در برنامهریزی شهری به کار گرفته شد. این رویکرد جدید، اگرچه دستاوردهای گرانقدری در زمینه بهبود و تکامل برنامهریزی شهری، از جمله توجه بیشتر به طراحی شهری به بار آورد، ولی در میدان تجربه، مشکلات و تنگناهای جدیدی را (به خصوص در زمینه اجرا و مدیریت طرحهای توسعه و عمران) به ظهور رساند که به پیدایش اندیشهها و اصلاحات جدیدتر منجر گردید. در حدود دهه ۱۹۸۰، به دنبال ظهور تحولات نوین سیاسی، اجتماعی و فکری در جامعه غربی، در عرصه برنامهریزی و طراحی شهری نیز تحولات چشمگیری صورت گرفت که الگوها و چشماندازهای کاملاً متفاوتی را در این زمینه مطرح ساخته است، از جمله میتوان به رویکرد و پارادایمهای جدید مثل برنامهریزی گامبهگام، برنامهریزی فرایندی، برنامهریزی دمکراتیک، برنامهریزی مشارکتی و برنامهریزی حمایتی اشاره کرد. تحولات یادشده را در سه دوره میتوان دستهبندی نمود: ۱. الگوی برنامهریزی جامع و طرحهای جامع ۲. رویکرد برنامهریزی ساختاری–راهبردی ۳. رویکرد برنامهریزی دموکراتیک و مشارکتی به نظر میرسد که تاکنون روش دموکراتیک و مشارکتی، بیشترین توجه را به مسائل روز چون توسعه پایدار، مشارکت مردمی و عدالت اجتماعی داشته و در الگوهای جدید طرحهای توسعه شهری، توجه به مسائل طرحشده در آنها، طرح را به سوی پاسخگویی به نیازهای روز هدایت میکند. اما نکته مهم این است که این نگرشها در تهیه طرحها، تنها به مباحث کمی مورد توجه درمسائل برنامهریزانه میپردازند و آنچه بدون متولی باقی میماند، مباحث طراحی شهری است. مسائلی چون پایداری، خوانایی، سرزندگی و… که از دغدغههای طراحی شهری در محیط است و لازم است تا با ورود مباحث کیفی در طرحها، این نیازها تأمین و به آنها توجه شود. از این رو، حضور طراحی شهری به عنوان متولی مباحث یادشده جهت ارتقای کیفیت محیط شهری در کنار مباحث برنامهریزی ضروری است، چرا که امروزه حضور مردم در فضاهای شهری از اولویت اصلی برخوردار بوده و مشارکت و حضور آنها چه در مراحل تهیه طرح و چه برای تحققپذیری طرحها ضروری هستند و حفظ محیط زندگی برای نسلهای آینده، پایداری، ایمنی و سایر مقولات کیفی بدون حضور طراحی شهری ممکن نمیباشد. شهر، مقوله پیچیدهای است که حل مشکلات آن همکاری و همفکری کلیه رشتهها و تخصصهای مربوط به آن را میطلبد. نه میتوان صرفاً مسائل فنی آن را مد نظر قرارداد و نه میتوان فقط به مسائل زیباشناختی آن توجه کرد. هر رشته و تخصص، فقط میتواند گوشهای از واقعیت موجود را آشکار کرده و راهحل مورد نیاز را پیشنهاد کند. عدم شناسایی کلیه جوانب و ابعاد یک شهر و عدم هماهنگی میان پیشنهادهای بخشی تخصصهای مختلف، نه فقط جامعیت طرح را زیر سؤال میبرد، بلکه میتواند برای آینده شهر نیز فاجعهآمیز باشد. دانش طراحی شهری نیز فقط یکی از تخصصهایی است که از دیدگاه خود به شهر و مسائل آن میپردازد. این رشته میبایستی به عنوان یک تخصص، مکمل فعالیتهای دیگر برنامهریزی بوده و توسط بخشهای تخصصی دیگر نیز تکمیل گردد. لذا دانش طراحی شهری امروزین، فعالیت تخصصی خود را در فرایندی فرارشتهای تعقیب و تثبیت میکند. داعیه نقش هماهنگکننده و رهبر ارکستر برای طراحی شهری به همان اندازه انحرافی است که کتمان و انکار نقش مؤثری که این رشته در ارتقای کیفیت محیط شهری دارد. نه وجود طرحهایی به نام «طراحی شهری» شاهدی برای داعیه اول است و نه عدم وجود فصلی مستقل در طرحهای جامع امروزین اروپا و آمریکا دلیلی بر بیاهمیت بودن مسائل کیفی است.
دیدگاهی بنویسید.
بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.