نقش انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ در نمادسازی
انقلاب اسلامی ایران در سال ۵۷، بیتردید یکی از مهمترین وقایع تاریخی سرزمین ما است که همعصر ما روی داده است؛ انقلابی که منشاء تحولات بزرگی در ساختار سیاسی و اجتماعی ایران – و چه بسا بخشهایی از عالم شد- و مناسبات جاری کشور و منطقه را چنان دستخوش تغییرات اساسی کرد که هنوز که هنوز است، بعد از ۳۴ سال هر کس در جغرافیای این سرزمین تنفس میکند یا به نوعی پیوندی میان او و ایران برقرار است، متاثر از این تغییرات شگرف و عظیم است. چنین واقعه بزرگی نه در لایههای خاصی از اجتماع بلکه در متن جامعه و در میان تودههای مردم اتفاق افتاد و همه را درگیر خود کرد. هر آن کسی که در ایران زندگی میکرد، میکند و خواهد کرد، بیشک متاثر از انقلاب اسلامی زندگی میکند و بود و نبود این واقعه بزرگ، در بود و نبودش -یا لااقل کیفیت بود و نبودش- تاثیرات اساسی دارد.
اگرچه از انقلاب اسلامی بیش از ۳ دهه گذشته، اما هنوز تاثیر آن بر زندگی ما جاری است. سادهانگاری است اگر فکر کنیم، انقلاب از سر گذشته و تبدیل به یک واقعه صرفاً تاریخی شده است. نسل انقلاب هنوز حی و حاضر است. یکی دو نسل بعدی هم بلافصل از تاثیرات انقلاب در شکلگیری تقدیر و حوالت تاریخیشان بینصیب نبودهاند و آیندگان نیز به طور غیرمستقیم و باواسطه همچنان متاثر از این واقعه بزرگ خواهند بود. به همین دلیل است که وقتی صحبت از سرشماری یادمانهای انقلاب پیش میآید، باید به این نکته اشاره کنیم که ما هنوز در متن انقلاب زندگی میکنیم و مواجههمان با انقلاب هنوز از حالت مواجهه مستقیم در نیامده و رنگ و بوی تاریخی نگرفته است. شمارش یادمانهای انقلاب، هر چقدر هم که موشکافانه باشد، شمارش دقیقی نخواهد بود، اما میتوان با بررسی برخی از مهمترین یادمانها تصویری کلی از آنها ارائه کرد و دربارهشان به صحبت نشست؛ یادمانهایی که ردی از انقلاب را بر تاریخ این سرزمین نشاندهاند.
میدان و برج آزادی نخستین یادمانی است که انقلاب آن را مصادره به مطلوب کرد. این برج را در اواخر دهه ۴۰، به نام «شهیاد» برای یادمان «۲۵۰۰ سال شکوه تاریخ پادشاهی ایران» طراحی کردند و ساختند. اما امروز کیست که با دیدن دورنمایی از برج آزادی، چنین تصوری برایش تداعی شود؟ برعکس، تقدیر تاریخی برج آزادی چنین رقم خورد که نمادی از فروریختن این شکوه تاریخی باشد؛ یادمان انقلابی که پایههای ۲۵۰۰ ساله سلطنت استبدادی را در این سرزمین فروریخت.
ما را چه کار به قصد و منظور سازندگان آن. مهم این است که برج آزادی، یکی از مهمترین یادمانهای انقلاب اسلامی است. وقایع سرنوشتساز انقلاب، عمدتاً در مناطق دیگری در تهران رقم خوردند، اما اجتماعات و راهپیماییهای عظیم مردمی در روزهای سرنوشتساز انقلاب در مسیر منتهی به میدان آزادی و ثبت و ضبط این وقایع تاریخی توسط دوربینهای عکسبرداری و فیلمبرداری سبب شد یکی از نخستین نشانههای ذهنی ایرانیها از انقلاب اسلامی اجتماعات مردمی پای برج آزادی باشد. کتابهای زیادی در سرتاسر دنیا با موضوع انقلاب اسلامی منتشر شده که بسیاری از آنها تصویر برج آزادی را بر جلد خود دارند.
روزهای اول انقلاب روزهای پر تب و تاب و پراتفاقی بود. هیجان در تمام شهر موج میزد. یکی از مهمترین وقایع، ماجرای اشغال سفارت آمریکا در ۱۳ آبان سال ۵۸ بود. ماجرایی که به تعبیر بنیانگذار فقید انقلاب اسلامی، انقلاب دوم بود. این اتفاق در حد و اندازه انقلاب اسلامی در تغییر مناسبات ایران به شکل امروزی نقشی اساسی داشت. تصاویری از آن روزها به یادگار مانده که هر سال در سالروز ۱۳ آبان، از طریق رسانههای رسمی و غیررسمی پخش میشوند، اما این انقلاب دوم یک تصویر ذهنی دیگر هم دارد؛ نقش دیوار سفارت، برای همه ما نقشی آشنا است. در تب و تاب آن روزهای داغ پاییزی، گروهی از نقاشان که سرشناسترین آنها هانیبال الخاص بود، رنگ و قلممو به دست گرفتند تا سرتاسر دیوار طولانی سفارت را مزین به یک نقاشی ضدامپریالیستی کنند. نقاشیای که داستان اشغال «لانه جاسوسی» را از اول تا آن روزی که کار نقاشی به پایان رسیده روایت میکند. هر روز تعداد زیادی از مردم از کنار دیوار سفارت میگذرند و بهخصوص بعد از راه افتادن ایستگاه مترو طالقانی در جوار دیوار سفارت، به تعداد کسانی که این نقاشی را از نزدیک میبینند اضافه شده. این نقش یادآور مهمترین مداخله جدی دانشجویان انقلابی پیرو خط امام(ره) در متن وقایع پس از انقلاب است. شاید رهگذران حواسشان نباشد و سریع از کنار آن بگذرند، اما بیتردید در آینده این نقش را جزو یادمانهای دوران انقلاب برخواهند شمرد.
مجسمه میدان انقلاب هم یکی دیگر از نمونههایی است که بار یادمانی انقلاب بر دوش آن سوار شده. ایرج اسکندری طرح این مجسمه را برای یک دیوار با نقشهای برجسته به طول صد متر ارائه کرده بود، اما تقدیر به گونهای رقم خورد که این دیوارنگاره دور خود بپیچد و تبدیل به حجمی شود که تا سالها وسط میدان انقلاب جا خوش کرده بود. این حجم مارپیچ که تاریخ انقلاب را روایت میکند، یکی از جدیترین عناصر یادمانی انقلاب در تهران است که خاطرههای مشترکی حول آن به هم گره خورده. میدان انقلاب نهتنها هر روز محل رفت و آمد تعداد زیادی از مردم است، بلکه وقایع مهم تاریخی از جمله وقایع مقارن با انقلاب اکثراً در حول و حواشی این میدان اتفاق افتاده. اینها همه باعث شده که این مجسمه، اهمیتی فراتر از یک اثر هنری پیدا کند و تبدیل به یک نماد شهری خاطرهانگیز شود. حتماً به خاطر دارید که جابهجایی این مجسمه چطور برای مدتی موجب اعتراض و نارضایتی شهروندان شد و تا وقتی که دوباره آن را در جزیره غربی میدان نصب نکردند، این اعتراضات فروکش نکرد.
در کشاکش روزهای جنگ، هرازچندی دیدارهای مردمی امام خمینی (ره) در حسینیه جماران برگزار میشد. حسینیهای کوچک در یکی از محلات شمال تهران که کانون وقوع وقایع بزرگ بود. تصویر دیوارهای آبیرنگ این حسینیه و بالکنی که صندلی امام روی آن قرار داشت، هنوز هم یکی از تصاویر آشنای ایران است. آنقدر که میتواند جزو یادمانهای دهه ۶۰ باشد. این تصویر آشنا بعد از رحلت امام در سال ۶۷، همچنان دستنخورده باقی مانده و صندلی خالیای که روی آن پارچه سفید کشیدهاند، بدل به یکی از نمادهایی شده که رسانهها به کرات از آن استفاده میکردند و هنوز میکنند تا یاد و خاطره امام(ره) را در نخستین دهه انقلاب در اذهان مردم زنده نگه دارند؛ یادمانی که کارکرد آن شاید همطراز یادمانی مثل مرقد مطهر امام خمینی (ره) است، چنانکه پس از درگذشت امام خمینی (ره) حرم بنیانگذار انقلاب اسلامی نیز بدل به یکی از یادمانهای ایران پس از انقلاب شد. هر روز همه کسانی که از طریق مبادی جنوبی وارد پایتخت میشوند، در محل عوارضی پررفتوآمدترین جاده جنوبی کشور، از مقابل مرقد امام (ره)میگذرند و چشم و ذهنشان با گنبد و منارههای حرم مطهر آشنا است؛ آشناییای که نشانی روزهای پرخاطره دهه ۶۰ را به نسل انقلاب و نسلهای بعدی میدهد.
به فاصله کوتاهی پس از پیروزی انقلاب، جنگ اتفاق افتاد. جنگ همه امور مملکت را تحتالشعاع خود قرار داد. جریان ساخت و ساز کشور که بخشی از آن ساختوساز هنری شهرها بود، تقریباً متوقف شد و همه چیز در خدمت جنگی درآمد که طولانیترین جنگ قرن بیستم بود. شاید اگر مدیران وقت بعد از جنگ کمی ذوق و حوصله به خرج میدادند و بعضی از آسیبهایی را که به تهران و شهرهای دیگر وارد شده بود، دستنخورده باقی میگذاشتند، امروز یادمانهای تاثیرگذار زیادی در سرتاسر کشور ما از این ۸ سال پر تب و تاب وجود میداشت، اما جریان سریع بازسازی، همه این آثار را در خود هضم کرد و از شهرهای آسیبزده ما چهرهای ساخت که چندان تداعیکننده اتفاق بزرگی نیست که در طول ۸ سال چهره ایران را دگرگون کرد. اما چنین دوره طولانی و مهمی، نمیتوانست بدون یادمان باشد. جریان پرتکاپوی نقاشی دیواری جنگ که هنوز نشانههایی از آن بر دیوارها باقی مانده، آن دوران سخت و غریب را در ذهن مردم تداعی میکند. اگرچه، برخی از این نقاشیها به لحاظ هنری نقصهای جدی دارند، اما یادمان مفهومی فراتر از هنر شهریاند. بسیاری از یادمانهای مهم دنیا به لحاظ هنری، ارزش و اعتبار زیادی ندارند، اما بار تاریخی دورهای را به دوش میکشند که خود به هر چیزی اعتبار و ارزش میبخشد.
پس از پایان جنگ تحمیلی، دورهای جدید در ایران پس از انقلاب آغاز شد. دورهای که مشهور به «سازندگی» است. ساخت و ساز در کشور پس از عسرتی ۸ ساله، دوباره به جریان افتاد و برای جبران عقبماندگی با شتابی بیشتر از حد معمول به پیش رفت. در این دوره برخی طرحهای بزرگ که در دهه اول انقلاب کلید زده شده بودند، به جریان افتادند. مصلای تهران یکی از این نمونهها بود. مصلی شاید امروز برای ما تداعیکننده یک پروژه عمرانی طولانی باشد که هنوز به سرانجام نرسیده، اما بیتردید در آینده به عنوان یکی از نمادها و نشانههای تهران شناخته خواهد شد. صحبت از ارزشهای معماری و هنری ساختمان مصلی نیست، بلکه حرف بر سر مصلای بزرگی است که منارههای آن تقریباً از تمام تهران پیدا است. طبیعی است که چنین ساختمان عظیمی تبدیل به یک عنصر نمادین و نشانه شهری میشود. تیتراژ انیمیشن تهران ۱۵۰۰، که شمایی فانتزی از صد و ۱۰ سال آینده تهران را به تصویر میکشد، با نمایی از مصلی و صوت آسمانی اذان مرحوم موذنزاده اردبیلی آغاز میشود و همین تصویر ذهن مخاطب این انیمیشن را به تهران گره میزند. شاید نکته مهم این باشد که در سرتاسر این اثر بزرگ سینمایی، به جز مصلای تهران و نمایی کوتاه از برج آزادی و برج میلاد که در میان ساختمانهای بلند گم شدهاند، هیچ نشانی از تهران امروز ندارد.
شکل تکاملیافته تهران دهه ۷۰ را در دهه ۸۰ میتوان دید. تکمیل پروژههایی مثل برج میلاد که در میان مرتفعترین ساختمانهای جهان برای خود صاحب شأن و اعتباری است، به همراه تثبیت شکل پایتخت، باعث میشود تعداد زیادی از نمادها و یادمانهای ایران پس از انقلاب در این سالها شکل بگیرند. یادمانهای این دوره البته محل انتقادهایی هم بودهاند؛ از جمله اینکه برخی منتقدان کالبد این یادمانها را متهم به بیاعتنایی به هویت تاریخی و فرهنگی ایران کردهاند، اما به هر حال آنها را باید فرزند خلف زمان خودشان دانست که شمایی از تهران را و آزمون و خطا برای رسیدن به ساخت و سازهای مدرن را به تصویر میکشند.
اما این آزمون و خطا، در پایان دهه سوم انقلاب به سرانجام رسید. از اواخر دهه ۸۰ به بعد انگار که انقلاب مدرن هنریای در ایران، در زمینههای معماری و هنر شهری اتفاق میافتد. عرصه برای فعالیت هنرمندان و معماران و مهندسان خوشذوق فراهم میشود. سازهها و بناها، حجمها و نقاشیهایی در این شهر خلق میشوند که به بلوغ رسیدهاند. شهرداری تهران با حمایت از طرحهای نو (مثل فراهم کردن عرصه برای نقاشیهای دیواری آوانگارد) و همچنین فراهم کردن عرصه برای عرض اندام هنرمندان در شهر (مثل برگزاری چهار دوره سمپوزیوم مجسمهسازی و نصب مجسمههای یادمانی و غیریادمانی قابل تامل در نقاط مختلف شهر) و حمایت از ساخت مراکز فرهنگی مدرن (مثل معماری مدرن ساختمان پردیس سینمایی ملت) زمینه را برای تغییر چهره پایتخت در چهارمین دهه پس از انقلاب فراهم کرد؛ دههای که اگرچه در ابتدای آن قرار داریم، اما میتوانیم به آینده آن خوشبین باشیم و تصور کنیم که تهران در آستانه قرن پانزدهم شمسی، مدرنتر و زیباتر از امروز خواهد بود و در سرتاسر آن نمادها و یادمانهایی به چشم خواهند خورد که تصویری واضح از ایران پس از انقلاب را بعد از گذشت چهار دهه ترسیم میکنند.
توسط: ع.لنجوانی
دیدگاهی بنویسید.
بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.