نظریه همجواری پیتر هال در کتاب بعد پنهان
نظریه همجواری
ادوارد تی هال انسانشناس آمریکایی در کتاب بعد پنهان به بررسی رابطه انسان و فضا میپردازد. او این موضوع را زیر عنوان همجواری (proxemics) توضیح میدهد. هال موضوع همجواری را فضای شخصی، فضای عمومی و درک انسان از فضا معرفی میکند. پیش از هال کسانی مانند ورف (Benjamin Lee Whorf) به ارتباط میان زبان و ادراک اشاره کردهاند و زبان را نه تنها ابزار ارتباط انسانها که طراح و بنیان ادراک انسان میدانند. آنها معتقدند که زبانهای گوناگون ادراکهای متفاوتی را از مفاهیم برای متکلمانشان درپی خواهند داشت. هال این موضوع را درباره فضاهای حسی انسان نیز گسترش میدهد و با بیان مثالهایی از تفاوت در ادراک اندامهای حسی و یا شیوه چیدمان وسایل در فرهنگهای مختلف به بیان نظریات خود میپردازد.
هال برای توضیح همجواری سه سطح یا نمود را مطرح میکند. او از بنیادهای زیستی درک فضا، یعنی حواس پنجگانه و بیان قابلیتها و محدودیتهای آنها شروع میکند. هال این موضوع را سطح زیربنای فرهنگی (Infraculture) مینامد و در بیان آن جابجا از مطالعات رفتارشناسان حیوانی یاد میکند. مانند نظریات هدیگر (H. Hediger) در تقسیمبندی حیوانات به گونههای تماسی و غیرتماسی و درپی آن تعریف دو فاصله شخصی و اجتماعی. هدیگر فاصله شخصی را متعلق به حیوانات گونه غیر تماسی میداند و فاصلهای است که این گونه از حیوانات در زمانی که به صورت گروهی هستند نسبت به هم رعایت میکنند. در مقابل فاصله اجتماعی متعلق به حیوانات گونه تماسی است؛ مانند شیرهای دریایی. در این گونه فاصله اجتماعی فاصلهای است که حیوان در آن احساس جدایی از جمع و اضطراب میکند. این فاصلهها بیشتر از آن که جنبه فیزیکی داشته باشند بعد روانشناختی دارند. هال در بیان همجواری از این مفاهیم استفاده برده است و از آن به نمود دوم مدل همجواری یعنی آنچه پیش فرهنگی (Precultural) مینامد میرسد. اینجا نیز مطالعات رفتارشناسان حیوانی کمک زیادی به هال در شکل دهی به نظام همجواری میکند. هال در این قسمت به ارتباط ادراک فضا با مسائل روانشناختی میپردازد. مانند مثالهایی از مطالعات رفتارشناسان حیوانی که ارتباط رفتار حیوانات را با تراکم جمعیتی آن میسنجند. هال سومین نمود را با عنوان سطح خردفرهنگی (Microcultural) معرفی میکند. این سطح در واقع بررسی سیمای فضا یا نمود بیرونی فضا است. هال سه نوع از فضا را در این سطح معرفی میکند. اول فضا با سیمای ثابت، یعنی بخشی از فضا که توسط انسان به صورت پایدار تغییر کرده یا ساخته شده است. مانند ساختمانها و خیابانهای شهر. دوم فضا با سیمای نیمه ثابت که در ارتباط با سیمای ثابت است. برای نمونه شیوه چیدمان وسایل در یک اطاق فضایی را میسازد با سیمای نیمه ثابت. هال سومین نوع را فضای بیشکل مینامد.
هال در کتاب “بعد پنهان” در فصلی با عنوان “فواصل در انسان” (Distance in Man) به تشریح فضای بیشکل میپردازد. او آن فصل را اینگونه آغاز میکند،”پرندگان و پستانداران نه تنها سرزمینی دارند که آن را اشغال کردهاند و از آن در مقابل هم نوع خود دفاع میکنند، بلکه یک دسته از فواصل یک نواختی را هم بین خود خفظ میکنند. هدیگر این فواصل را به نامهای فاصله گریز، فاصله بحرانی، فاصله شخصی و فاصله اجتماعی طبقهبندی کرده است. انسان نیز روشهای مشابهی برای برقراری فاصله از دیگران دارد. فاصله گریز و فاصله بحرانی بجز در چند مورد، از واکنشهای انسانی حذف گردیده است. اما فاصله شخصی و اجتماعی هنوز بطور آشکاری وجود دارد. سئوال اینست که تعداد فواصل در بین انواع انسان چندتا میباشد و نحوه تشخیص و تمایز بین آنها چگونه است؟ … ” هال درک انسان را از فضا نه ایستا و بر اساس پرسپکتیو خطی دوره رونسانس بلکه درکی پویا میداند. او درک نادرست از فضا را ناشی از دو عامل اصلی میشناسد. اول اینکه برای هر معلولی درپی یک علت واحد و معین میگردیم و دوم آنکه آغاز و پایان حدود انسانی را با پوست یکسان میشماریم. هال بر اساس آزمایشهایی که انجام داده چهار فاصله را شناسایی و نامگذاری میکند و هرکدام را هم به دو بخش دور و نزدیک تقسیم میکند.
تقسیم بندی فضای بیشکل از دیدگاه هال
فاصله صمیمی (Intimate Distance):
فاصله صمیمی نزدیک(close phase): معاشقه، نوازش و درگیری از رفتارهای معمول در فاصله صمیمی نزدیک هستند. در این حالت قوانین رعایت فاصله به شدت کاهش مییابند. حس بویایی و احساس گرما افزایش مییابند و جزئیات بصورت خارق العادهای دیده میشوند. در این فاصله گفتگو نقش بسیار کمی در ارتباط دارد و اکثر فرآیند ارتباط از طرق دیگر است.
فاصله صمیمی دور(far phase): فاصله بین ۶ تا ۱۸ اینچ، هال میگوید در این فاصله سر، ران و لگن به راحتی با هم تماس ندارند اما در مقابل دستها به راحتی میتوانند به هم برسند.
فاصله شخصی (Personal Distance): هدیگر از آن برای بیان فاصله ثابتی استفاده کرده است که حیوانات گونه غیر تماسی را از هم جدا نگه میدارد. به عبارتی حباب حفاظتی که یک موجود زنده برای خود قائل است.
فاصله شخصی نزدیک(close phase): فاصله بین ۱٫۵ تا ۲٫۵ فوت که در این فاصله شخص میتواند افراد دیگر را نگهداشته یا بگیرد. در این فاصله انحراف چشم محسوس نیست.
فاصله شخصی دور(far phase): فاصله بین ۲٫۵ تا ۴ فوت که خارج از دسترس است و تماس فیزیکی سهل نیست. بحثها پیرامون موضوعات مورد علاقه و سطح صدا متعادل است. هر چند حرارت بدن افراد احساس نمیشود اما بوی نفس و عطری که استفاده کردهاند قابل تشخیص است.
فاصله اجتماعی (Social Distance): خط مرزی بین فاصله شخصی دور و فاصله اجتماعی نزدیک خطی را مشخص میکند که به آن خط تسلط (limit of distance) میگوییم.
فاصله اجتماعی نزدیک(close phase): فاصله بین ۴ تا ۷ فوت که کارهای غیر شخصی در این فاصله انجام میگیرد. برخوردها در فاصله اجتماعی نزدیک بیشتر است. افرادی که با هم کار میکنند و یا کسانی که در گردهمآییها شرکت کردهاند از این فاصله استفاده میکنند.
فاصله اجتماعی دور(far phase): فاصله بین ۷ تا ۱۲ فوت و فاصلهای است که مردم در آن جابجا میشوند. میزهای اداری افراد مهم نسبت به مراجعه کنندگان این فاصله را ایجاد میکند. در این فاصله ظرایف صورت محو میشود اما بافت پوست و موها قابل تشخیصند. در ارتباطها تماس بصری برای تداوم ارتباط اهمیت دارد و سطح صدا افزایش مییابد. قرارگرفتن در این فاصله امکان جدایی را فراهم میکند.
فاصله عمومی (Public Distance):
فاصله عمومی نزدیک(close phase): فاصله بین ۱۲ تا ۲۵ فوت. در این فاصله یک فرد هوشیار در صورت تهدید میتواند فرار کند و یا حالت تهاجمی یا دفاعی به خود بگیرد. صدا بلند است اما نه در آخرین سطح آن. انتخاب کلمات و جملات دقیق صورت میگیرد و به این دلیل زبانشناسان آن را سبک رسمی (formal style، توسط مارتین جوز Martin Joos) نام نهادهاند.
فاصله عمومی دور(far phase): فاصله ۲۵ فوت و بیشتر فاصله عمومی دور است. از خصوصیات مهم آن اغراق، استفاده از حرکات دست و بدن و کاهش سرعت کلام است. هر چه دورتر شویم امکان ارتباط برقرار کردن به عنوان یک انسان کمرنگتر میشود.
باید دقت کرد که هال بارها تاکید میکند که این فواصل را بنابر نمونههای آمریکایی که بر آنها مطالعه کردهاست بیان میکند و به هیچ عنوان مدعی جهان شمول بودن آنها نیست. در نهایت او اضافه میکند که پشت هر سیستم طبقهبندی یک فرضیه یا تئوری نهفته است و فرضیه نهفته در سیستم طبقهبندی مدل همجواری این است که بروز رفتارهایی که ما آن را تایین مرز، قلمرو یا مالکیت مینامیم در سرشت تمامی حیوانات و انسان وجود دارد و برای این کار آنها از حواس خود به منظور تشخیص یک فاصله یا فضا از فضای دیگر استفاده میکنند و انتخاب یک فاصله بستگی به کنش متقابل و ارتباط افراد کنشگر، احساس آنها و آنچه انجام میدهند دارد. مشخصا منظور از همجواری در مدل هال، در کنار هم قرارگرفتن دو یا چند انسان در فرهنگی مشخص است. هال با در نظر گرفتن مبانی زیستی و روانشناختی ادراک، بر مسائل فرهنگی درک فضا و چگونگی بکارگیری آن خصوصا در فضای بیشکل تاکید دارد. خصوصیت دیگر مدل هال توجهی است که او به عوامل دیداری و بصری نسبت به دیگر حواس دارد. هرچند که از فواصل دقیقی استفاده کرده اما در توضیح آنها بیشتر به عوامل بصری تکیه و تحلیل فضا از این منظر تاکید دارد.
دیدگاهی بنویسید.
بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.