هویت شهروندی
از مفهوم هویت آغاز میکنیم که پاسخی است بر پرسش پرسابقه <من کیستم؟>. هر پاسخی که به این سوال بدهیم، ناشی از درکی است که نسبت به موقعیت خود داریم. هویت در واقع ساختن یک قالب اجتماعی برای <خود> است که رفتارهای اجتماعی شخص را جهت میدهد و نحوه مشارکت او را در سیستم اجتماعی تعیین میکند. شخص با اظهار هویت خود به دیگری نشان میدهد که ارزشها و هنجارهای خاصی را رعایت میکند و به آنها تعلق دارد. راز پیشبینیپذیربودن کنشها و نگرشهای فرد در همین است. همین که دیگری بداند <من کیستم>، رفتارها و واکنشهای خاصی در او نسبت به <من>، برانگیخته میشود. کان معتقد است اگر هویت شخص مشخص شود، اطلاعات کافی برای تبیین فعالیتها و پیشبینی آنها در دست است.
حال سوال این است که در چه شرایطی فرد خود را <شهروند> میشناسد؛ و کدام مجموعه از صفات و خصلتهاست که به فرد شهرنشین، درکی از شهروندبودن میدهد؟ با توجه به اینکه هویت نوعی واقعیت ذهنی – احساسی است و از سنخ ادراک و باور است، این موضوع قابل بررسی است که شهروند دارای چه نوع نظام شخصیت و چه ارزشها و گرایشهایی است و خود را چگونه میشناسد. به جرات میتوان چنین داوری کرد که بنیان شهروندی بر تفکر انتقادی استوار است. تفکر انتقادی ملازم با کدام شرایط اجتماعی و سیاسی است؟ دراینباره، عموم کسانی که درباره بسترهای اجتماعی و سیاسی تکوین شهروندی نظر دادهاند، اعتماد دارند که شهروندی در جامعه دموکراتیک (مردمسالار) ممکن میشود. ساختار شخصیت کسانی که در نظام سیاسی – اجتماعی مردمسالار زندگی میکنند، آشکارا با نظام شخصیت ساکنان سرزمینی با حکومت استبدادی تفاوت دارد.از آنجا که در ادامه مطلب به توصیف ویژگیها و خصوصیت رفتاری و ارزشهایی که شهروندان جامعه دموکراتیک در جریان جامعهپذیری یافتهاند، میپردازیم.هویت پدیدهای ادراکی است و حاوی تصویری از <خود> است که به رفتارها و انگیزهها و حتی احساسات فرد جهت میدهد. فردی که خود را شهروند میداند و در هویت شهروند قرار میگیرد، دارای مجموعه به هم پیوستهای از آگاهیها، تصورات و انتظارات است که رابطه او با محیط اجتماعیاش را تنظیم و تعریف میکند.
شهروند، برای خود حقوقی قائل است و آنها را از مدیران شهری دائما مطالعه میکند.یکی از صاحبنظرانی که درباره <پدیده شهروندی> بسیار تامل داشته، تی.اچ.مارشال است که معتقد بود شهروندی، در رژیمهای مردمسالار و با گذشت زمان رشد مییابد و سرانجام سه بعد مشخص پیدا میکند که عبارتند از بعد مدنی، بعد سیاسی و بعد اجتماعی.مارشال این فرآیند را تکاملی میدانست. به نظر وی، <حقوق مدنی نخستین حقوقی بود که برقرار گردید. این حقوق چیزهایی مانند آزادی بیان، حق محاکمه منصفانه و دسترسی برابر به نظام قانونی را در برمیگیرد. حقوق سیاسی پس از حقوق مدنی پدید آمده و شامل حق رای، نامزدی مقامات انتخابی، حق شرکت در احزاب سیاسی و مشارکت به شیوههای گوناگون در فرآیند قانونگذاری است. بعد سوم با ظهور دولت جدید رفاه پدید آمد.حقوق اجتماعی همان چیزهاییاند که به مثابه حقوق استحقاقی افراد تعریف میشوند، مانند امنیت اجتماعی، مزایای بیکاری، مزایای بهداشتی و مزایای آموزشی>.
در دیدگاه مطرح شده، به شرایط اجتماعی و تحولات تاریخی و سیاسی زمینهساز شهروندی اشاره میشود. این دیدگاه با نظر پارسونز، تکمیل میگردد. مهمترین مسئله پارسونز توجه به گروههایی است که از امتیازات شهروندی محروماند. بهعنوان مثال، او این پرسش را مطرح میکند که <چه چیزی مانع از بهرهمندی سیاهان از مزایای شهروندی کامل شده است؟> وی در پاسخ به این سوال، به نقش اندیشه توجه میکند و موضوع ارزشهای فرهنگی را پیش میکشد. از نظر او گروههایی که همچنان بر ارزشهای کهن خود تاکید دارند و خود را با مقتضیات زمان و شرایط اجتماعی وفق ندادهاند، درکی از حقوق و امتیازات شهروندی نخواهند داشت. بنابراین، شهروند دارای ارزشها و نظام فرهنگی ویژهای است. درباره ارزشها و باورهایی که حضور و هویت شهروندی را معنا میبخشند، بررسیهایی به عمل آمده و دیدگاههایی ارائه شدهاند که به چند مشخصه مهم رهنمون میگردند.
گی ارمه، در کتاب فرهنگ و دموکراسی مینویسد، شهروندی فقط از لحظهای آغاز میشود که انسان درها را به روی کسانی که با او فرق دارند، بگشاید. شهروند کسی است که قواعد سلوک دموکراتیک را میداند و ارزشهای اخلاقی آن را میشناسد. شهروند کسی است که قدرتهای جدید خود را باور کند و آنها را اعمال کند. یکی از این قدرتها، این است که از همه مسوولان امور و مدیران شهرش، حساب اعمال و رفتارشان را بخواهد.
ویژگیهای مهم <هویت شهروندی> را با جمعبندی نظریات و دیدگاههای متنوع دراینباره، میتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
۱ ) آگاهی، عنصر بسیار محوری و مهم در معنای خویشتن و تعریف موقعیت خویش است. شهرند کسی است که به توانمندیها و نیازهای خویش واقف است، شرایط اجتماعی و شهری خود را میشناسد و در حیطه تواناییهای خود در تاثیری که در تصمیمات مدیران جامعهاش دارد، احساس صلاحیت میکند. آگاهی مولفه بسیار مهمی است که بر واکنشپذیری فرد تاثیر میگذارد. از آنجا که شهروند خود را آگاه و مطلع از امور شهر میداند و میپندارد، همواره خود را در جایگاهی قرار میدهد که بر امور محیط زندگیاش نظارت دارد و مواقع لزوم در تغییر شرایط، مداخله میکند و مدیریت شهر را به چالش فرا میخواند.
۲ ) شهروند کسی است که با همه هشیاری و آگاهی و توانمندیهایی که برای خود قائل است، نسبت به لغزشپذیری خود نیز معترف است. این نگرش پیامدهای مهم دارد. اگر تمام عقاید در معرض خطا باشند پس درباره هیچ موضوعی بیآنکه حداقل اجازه شنیدهشدن به افکار متضاد داده شده باشد، هیچ تصمیمی نباید گرفت. شهروند هیچگاه اندیشه و گرایش و دیدگاه خود را مطلق نمیپندارد.
۳ ) شهروند کسی است که آزمایشگر و اصولا تجدیدنظر خواه است. پویایی و به دنبال موقعیتهای تازهبودن و آفرینش و سازندگی از ویژگیها و روحیات شهروندی محسوب میشود. این به معنای نابودکردن میراث گذشته که در شهرهای ما پدیده آشنایی است – نیست بلکه اتفاقا حفظ و ارجنهادن به میراث پیشینیان است که با الهامگرفتن از آنها همواره طرحی نو در انداخته میشود، اندیشههای نو خلق میشود و موقعیتهای تازه پدیدار میگردد.
۴) داشتن نگرش انتقادی از عناصر هویت شهروندی است.
شهروند همواره نسبت به رهبران جامعه و مدیران شهری نگرشی انتقادی دارد. اگرچه شهروند به مدیران و نظام و ساختار مدیریتی شهر و جامعه خود اعتماد دارد، اما این اعتماد با روحی انتقادی آبدیده میشود. مدیران همواره در معرض انتقاد شهروندان قرار دارند. هویت شهروند، هویت خاموشی و سکوت و انفعال نیست، زیرا اساسا آگاهی با پرسشگری و نقادی همراه است.۵) شهروند هویتی منعطف و نرمشپذیر دارد. شهروند کسی است که خود را با تغییرات اجتماعی سازگار میکند. وی برای این تغییرات استدلال میکند و اگر در مسیر رشدش باشد آن را میپذیرد. جامعه تغییرپذیر با خلق و خوی شهروندی تناسب بیشتری دارد، چون شهروند روحیهای ایستا و راکد ندارد بلکه پیوسته بر آگاهیاش افزوده میشود و جهان فرهنگیاش گسترش مییابد.
۶) شهروند در پرتو آگاهی خود همواره آماده عمل و داوری است. واقعگرایی و عملگرایی دو عنصر نظام هویتی شهروندیاند. شهروند کمالگرا نیست اما در عین حال ناامید هم نیست و در جهت ایجاد شرایط مطلوب، برنامهریزی و حرکت میکند و از مدیران جامعهاش نیز چنین میخواهد. درک شهروند نسبت به خود، این نیست که فردی کامل و بینقص است، چرا که چنین درکی همواره خشونتگرایی و انفعال برای فرد به همراه دارد.
۷) روایتگری، ویژگی مهم دیگر در هویت شهروندی است. روایتگری به معنای تعیین علتهایی برای رفتار است. شهروند همواره پاسخگوی هر عملی است که از او سرزده است. این نکته مهمی است، چرا که او فقط انتقاد و پرسش نمیکند، بلکه خود نیز برای رفتارهایش استدلال میکند و پاسخ دارد. توانایی روایتگری، پیشزمینههای اجتماعی و تربیتی خاص خود را طلب میکند. جامعه سرکوبگر، فرد روایتگر پرورش نمیدهد.
۸) بردباری و شکیبایی از عناصر هویتی شهروندی است. این بردباری نوعی مصالحهجویی و سازشپذیری نیز به شهروند میبخشد و او را به سمت فعالیتهای مشارکتطلبانه سوق میدهد. مصالحه بر مبنای گفتوگو، فرآیندی عقلانی است و روحیه مشارکت را تقویت میکند.شهروند کسی است که در سه سطح از خود شکیبایی نشان میدهد. اساسیترین سطوح همانا تحمل ناهمنوایی است. هرجا که شهروندان تحمل ناهمنوایی و رای مخالف را نداشته باشند، مشارکت در مدیریت شهر با آنکه ممکن است وسیع باشد ولی سطحی است. در شهری که همه یکسان میاندیشند و یک عقیده دارند، ژرفای کامل در مشارکت امکانناپذیر است. وحدت تحمیلی، مشارکت را بیمعنا میکند. در دومین سطح، شهروند باید آماده باشد تا اجازه دهد دیگری مخالف، در کنار او زندگی کند بلکه حتی مخالفت مستقیم دیگری با اعتقادات و اصول مورد قبول خود را نیز تحمل کند. در سطوح سوم، شهروند باید مخالفت را حتی هنگامی که از جانب افراد متعصب خشکمغز مطرح میشود، تحمل کند. اگرچه این سطح تحمل بسیار صبوری میخواهد، اما شهروند با آگاهی و بینش منطقیاش میبایست آرام آرام در جهت رشد شخصیت دیگری بکوشد. تربیت شهروندی، زمانبر است. درونیشدن تمام ارزشهایی که پیش از این ذکر گردید، احتیاج به فرآیندی طولانیمدت مساوی مراحل رشد آدمی دارد. به همین جهت است که گفتهاند، فردی که در بستر مردمسالارانه متولد میشود، همراه با جامعهپذیریاش، ویژگیها و خلق و خوی ویژهای مییابد که مفهوم شهروندی را میتواند تحقق بخشد.
۹) شهروند رویدادها را، همانگونه که هستند، صادقانه و بدون پیشداوری ارزیابی میکند و میپذیرد. شهروند نقش اجتماعی خود را در مجموعهای که در آن زیست و کار میکند، میشناسد و با مسوولیتپذیری و وظیفهشناسی، هنجارهای نقش خود را اجرا میکند.شهروند خود را تابع قوانین میداند و در عین حال خود را شریک در وضع قوانین تلقی میکند. قانونمندی و قاعدهپذیری از اصول شهروندی است. از آنجا که فرآیند جامعهپذیری افراد در محیطی همگون به لحاظ ساختار قوانین و مقررات اتفاق میافتد، ساکنان شهر از طرح مشترک آموخته شدهای پیروی میکنند که این موضوع رفتارها و کنشهای آنان را در موقعیتهای مشابه پیشبینیپذیر میسازد.
از کارکردهای مهم <هویت> آن است که کنش افراد را پیشبینیپذیر میسازد. این امر برای مدیران جامعه بسیار سودمند است؛ چرا که بدین ترتیب میتوانند تصویری نسبتا روشن از آینده تصمیمات و اقدامات خود در اختیار داشته باشند. وقتی مدیران شهری بدانند که با تصمیم خود در هر موضوع خاصی چه واکنشی را در شهروندان برخواهند انگیخت، قبل از به اجرا درآوردن و عملیکردن ایدههای خود میتوانند در طرحهای خود تجدیدنظر، اصلاح و اصرار – و یا حتی صرفنظر- کنند.
۱۰) شهروند کسی است که به استعدادهای جمعی خود در حکومتکردن بر خویش اعتماد داشته باشند. اعتماد عنصری مهم در مجموعه باورها و پندارهای شهروند است. این عنصر هویتی، بهویژه با دموکراسی پیوند وثیقی دارد. دموکراسی، مشارکت آگاه و مصمم شهروندان را طلب میکند. در صورتی که فرد بر این باور نباشد که میتواند در سرنوشت شهر و جامعه خویش مداخله کند و بر آن تاثیر بگذارد، همواره منتظر غیری میماند که برای او تصمیمگیری کند.مجموعه ویژگیهایی که برشمرده شدند، تنها نمونههایی از مواردی هستند که پایههای هویت شهروندی را استحکام میبخشند.معلوم میشود که نقش شهروندی، نقش ساده و بیمبنایی نیست بلکه متضمن سطح بالایی از آگاهی درباره سیاست، مدیریت و جامعه و فرهنگ است. یورگن هابرماس (۱۹۲۹ م) معتقد است که در بافت حوزه عمومی و جامعه مدنی است که افراد نقش شهروندی پیدا میکنند. در نقش شهروندی، فرد عضو تمامعیار جامعه خود میگردد و شأن حقوقی ویژهای دارد. داشتن <هویت شهروندی> به این معناست که فرد در نظام اجتماعی و در شهر خویش، با دو مولفه مهم <تعلق> و <تعهد> به هنجارها و ارزشهایی که آموخته است، خود را عضوی از مجموعهای به نام <ما> تلقی میکند. حس تعلق و تعهد به یک محیط اجتماعی- همچون شهر- ثبات و انسجام گروهی را افزایش میدهد.
منبع: روزنامه کارگزاران
دیدگاهی بنویسید.
بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.