فضا و مکان
پیشگفتار
برای توصیف رشته ی معماری، متخصصان آن را در رده ی رشته های مهندسی قرار می دهند. اما از جنبه ای دیگر معماری در بین رشته های هنری جای می گیرد. از جنبه ی اول معماری توسط اعداد و ارقام و کمیتهای قابل اندازه گیری همچون اقتصاد، ایستایی و فیزیک ساختمان، مورد تحلیل و ارزیابی قرار می گیرد؛ ولی جنبه ی دیگر معماری در ارتباط تنگاتنگ با روح و روان انسان است. این جنبه که بیشتر در مباحث حوزه ی زیباشناختی بررسی می گردد، از طریق ابزار فیزیکی قابل اندازه گیری نیست؛ و حتی از طریق توصیف کیفی نیز انتقال کامل آن محتمل به نظر نمی رسد. در بسیاری موارد، طرحهای معماری تنها از جنبه ی مسایل کمی بررسی می شوند. معماران و طراحان عمدتاً در ارایه ی کارهای خود بیشتر به آن جنبه از موضوع معماری می پردازند، اما هنگامی که از آنان درباره ی طرحشان پرسیده می شود، بیشتر به بیان جنبه های کیفی و زیباشناختی طرح خود پرداخته و در واقع هدف خود را از کمیتهایی که ارایه کرده اند، بیان می دارند.
این امر نشان دهنده ی این واقعیت است که همه ی ما در فراسوی ظاهر و کالبد فیزیکی و کمیتهایی که برای بیان آن ارایه می کنیم، به دنبال ماهیت و کیفیت اصلی طرح می باشیم، و در اصل آنچه جوهر اصلی معماری است، ماهیت معماری است. در تفسیر و بیان دو مقوله ی کالبد و ماهیت، معماران از دو واژه ی فضا و مکان بهره می برند، لیک نحوه ی استفاده ی آنان از این دو واژه و مقصود و منظور از هرکدام از این لغات، گاه با یکدیگر متفاوت است. گاهی از فضا به عنوان کالبد فیزیکی و کمیتی معماری و گاهی دیگر به عنوان مفهومی فراتر از کالبد و در واقع “کیفیت کلی حاکم بر کالبد” تعبیر می شود. نیز در مورد مکان، برخی از آن به عنوان یک جا یا موقعیت جغرافیایی و بعضی دیگر به کیفیت کلی حاکم بر کالبد فیزیکی یاد می کنند.
بنابراین اولین گام برای شناخت “مکان” در حوزه ی مبانی نظری معماری، تشخیص و تعیین موضع و تعریف جامعی از دو واژه ی فضا و مکان است. نظر به مطالعات انجام گرفته و فرصت کوتاه این مقاله، در تحقیق خود از تعریف فلسفه پردازان پیرو مکتب “مارتین هایدگر” همچون “کریستین نوربرگ شولتز” بهره می گیریم. در این مکتب، فضا به عنوان کالبد فیزیکی و مکان به عنوان کیفیت کلی ادراک شده توسط انسان تعبیر می گردد. به نوعی در این نظریه مکان به عنوان مفهومی فراتر از فضا مطرح می شود.
در این نوشته سعی بر آن داریم که به نکاتی که از افراد گوناگون به ویژه آقای کریستین نوربرگ شولتز در زمینه مکان ارائه گردیده است رجوع کنیم تا در پایان بتوانیم به نوعی جمع بندی در این مورد برسیم و بتوانیم با ارائه تعریف و توضیح جامع و درستی از مفهوم مکان راه را برای مباحث پیشرفته تر در در این باب و بهره گیری محققان دیگر از این مبحث در زمینه طراحی باز نماییم.
مکان
زیست- جهان (Life- World) روزانه ی ما از پدیده های ملموسی چون مردم، حیوانات و گلها تشکیل شده است، اما پدیده های غیرملموس دیگری چون احساسات را نیز در بر می گیرد.
عناصر سازنده ی دنیای ما به طرق پیچیده و گاه متضادی به هم وابسته اند و به طور کلی برخی ار آنها برای برخی دیگر محیطی را تشکیل می دهند. اما مکان یک اصطلاح ملموس برای محیط است؛ گفته می شود که اعمال و حوادث رخ می دهند. در واقع بی معنی است که رخدادی را بدون رجوع به یک محل تصور کنیم؛ بنابراین مکان محیطی است که برای بروز یک فعالیت و یا برای قرار گرفتن یک شئ آماده شده است.
مقصود ما از مکان در اینجا چیزی بیش از “موقعیت” انتزاعی است؛ منظورمان این است که “مکان” تمامیتی است که از چیزهای ملموس دارای ماده، جوهر، شکل، بافت ور نگ ساخته می شود. این چیزها در کنار یکدیگر “مشخصه های محیطی” را تعیین می کنند، که گوهر مکان است. لذا مکان یک پدیده ی کامل (Total) کیفی است که نمی توانیم آن را به هیچ یک از اجزایش، نظیر یک رابطه ی فضایی تقلیل دهیم، بی آنکه طبیعت منسجم آن از نظر دور شود.
اعمال و فعالیتهای انسان نیاز به محیط مناسب خود دارند تا به صورتی ارضاکننده صورت گیرند. از این روست که فضاهای گوناگونی چون خانه، اداره، شهر، تفرجگاه و … پدید آمده اند. اما از سوی دیگر حتی ساده ترین اعمال و فعالیتهای انسانی نظیر خوردن و خوابیدن، برای همه ی انسانها به شکل ثابت و همانند صورت نمی گیرد. فرهنگ، هدف اجتماعی و ویژگیهای شخصیتی از جمله عواملی هستند که در نحوه ی انجام این فعالیتها مؤثرند و در هر فرد با دیگری متفاوت هستند. این اختلاف در نحوه ی انجام فعالیتهای هر فرد در واقع تعیین کننده ی نوع رفتار وی می باشد. بنابراین مکانی که قابلیت پذیرش رفتارهای متفاوت را داشته باشد، دارای ویژگیهای خاصی است که این مطلب بر پیچیدگی موضوع مکان می افزاید.
تاکنون برخوردی که با فعالیتهای انسان صورت گرفته، همراه با نگاهی کاملاً کمی و عملکردی بوده است. به طور مثال عملکردگرایی در طراحی آشپزخانه متوجه این موضوع بوده است که خانم خانه دار برای حرکت در آشپزخانه چند قدم برمی دارد. این نوع نگاه تنها طراح را به یک سری ابعاد و اندازه سوق می دهد، بی آنکه توجهی به تفاوتهای فرهنگی و رفتاری انسانها داشته باشد. مطرح شدن بحث معماری جهانی و یا معماری که بتوان آن را به عنوان الگویی در تمام دنیا بدون توجه به فرهنگ، اقلیم و … به کار گرفت، نیز ناشی از همین نوع نگاه بوده است.
درباره ی مکان اکنون این پرسش مطرح می گردد که با وجود پیچیدگی خاص مفهوم مکان و این نکته که مکان به عنوان کلیتی کیفی، دارای طبیعتی پیچیده است و توسط مفاهیم تحلیلی علمی قابل تشریح نیست، چگونه می توان به بررسی آن پرداخت؟ پاسخ سؤال روشی است به نام پدیدارشناسی (Phenomenology).
پدیدارشناسی در معنای عام بر هر نوع تحقیق توصیفی درباره ی موضوعی دلالت دارد و در معنای خاص به عنوان نهضتی فلسفی مطرح است. در نظر پدیدارشناسان هر چیزی یک پدیدار است، اگر به طریقی خاص در آن نگریسته شود. در نگاه پدیدارشناسانه هر شئ خارجی به مثابه ی علامت و نشانه ایست که به یک معنی و مفهوم متعالی اشاره دارد و در واقع بیان کننده ی آن است. در دیدگاه پدیدارشناسانه، ناظر در موقعیت بی طرف قرار دارد و سعی دارد از طریق پدیدار به سمت ذات و واقعیت آن که در وجود خود پدیدار موجود است، نزدیک شود. این نگاهِ “بازگشت به اشیا” می باشد که در مقابل تفکرات و انتزاعات فکری قرار می گیرد.
نخستین گام در پدیدارشناسی مکان درک تمایز بین پدیده های طبیعی و ساخته بشر و یا به عبارتی تفاوت بین چشم انداز و منظر است. گام دوم در بر گیرنده دسته بندی هایدگر از زمین و آسمان و برون و درون برون به عنوان بودی از هستی می باشد.
مهمترین گام با تعبیر نهاد به عنوان یک بنیان در پدیده واقعی زندگی روزمره طی می گردد.
برخی از فلاسفه صاحب نظر در مساله ی زیست- جهان از زبان و ادبیات به عنوان منابع اطلاعاتی استفاده کرده اند.
شعر قادر به انتقال تمامیت هایی است که از طریقه علم نا ممکن است. برای شناخت بیشتر روش پدیدار شناسی می توان به شعری از گئورک تراکل(Georg Trakl) که توسط مارتین هایدگر با این دید تفسیر استفاده نمود. در این شعر جنبه مکانی با قدرت احساس می شود.
یک شب زمستانی
پنجره ای مزین با بارش برف
صدای زنگ شامگاهی
خانه ای پر نعمت و میز چیده برای بسیاری
آوارگانی چند
برای وعدهٔ شامگاهی به در خانه می آیند
درخت موهبت پر بار از شکوفه های طلایی
به شبنم سرد زمین جان می بخشند
آواره به آرامی داخل میشود
درد، درگاه را به سنگی تبدیل کرده
در وضوح روشنایی روی میز
نان شرابی قرار دارد.
نخستین نکته اینکه شعر میان یک درون و برون تمایز قائل می شود. خارج در دو سطر اول توصیف گشته و در آن به خوبی خارج و داخل و عناصر طبیعی و مصنوع با هم مقایسه می شوند. مکان طبیعی توسط بارش برف در یک شب زمستانی توصیف می گردد. داخل در دو سطر بعد توصیف گشته است همچون خانه ای که پناهگاه و امنیت را با محصور بودن و خوب تدارک دیده شدن به انسان عرضه میدارد.
اجزای محیط داخل که ارایه میشود قابل ادراکند. به طور کلی داخل جهان قابل ادرک چیزهاست.
جایی که زندگی بسیاری ممکن است رخ دهد. شعر تراکل خصوصیت بنیادین مکان را آشکار می سازد.
از طرف دیگر شعر بین عناصر طبیعی و عناصر انسان ساخت تمایز قائل میشود و از این رو به پدیدار شناسی محیطی می گراید. ویژگی مهم دیگر که شعر تراکل را به مفهوم مکان به عنوان یک تمامیت کیفی نزدیک میسازد این مساله است که او به توصیف یک جو کلی در شعر خود می پردازد. این جو و احساس برگرفته از آن قابل تفکیک به اجزا و چیزهای تشکیل دهنده آن نمی باشد.
به طور مثال از قرار گیری نان و شراب روی میز نمی توان به کلیت کلی و جو حاکم آن فضا پی برد. لذا شعر او همانند آنکه از مکان انتظار داریم به صورت یک کل و تمامیت واحد کیفی دیده میشود که قابل تفکیک به اجزا یا مصراعهایش نیست.
همان طور که پیشتر اشاره کردیم، هر عمل و فعالیتی برای اتفاق افتادن(take place) نیاز به محلی دارد. اما باید توجه داشت که منظورمان از مکان، مفهوم مجرد و کلامی آن به معنی یک “جا” نیست و همچنین باید گفت با وجود اینکه مکانها معمولاً در عبارات جغرافیایی تعریف می شوند، “مکان” به معنی چیزی بیش از موقعیت (Location) است.
اشیا گوناگون و رفتارهای مختلف احتیاج به مکانهایی متفاوت دارند. مکان، جا یا قسمتی از یک فضا یا کل یک فضاست که به واسطه ی عواملی که در آن قرار دارند، صاحب هویتی خاص شده است. وقتی بحث در مورد فضای معماری است، شاید این تصور پدید آید که برای ایجاد یک مکان، یک فضای ساخته شده باید وجود داشته باشد؛ اما باید توجه نمود که مکان نیاز ندارد با یک شئ خاص مشخص گردد. این نکته، به ویژه در طراحی منظر بسیار مهم می باشد. جهت مشخص کردن یک مکان، حتی تقابلهای محیطی هم کفایت می کنند.
ساختار مکان
بنا بر بحثهای مقدماتی به نظر می رسد، بهتر آن است که ساختار مکانها را به دو دسته ی مکانهای طبیعی منظر (Landscape) و مکانهای انسان ساخت تقسیم نمود. از سوی دیگر می توان مکان را به دو بخش “فضا” و “ماهیت” تفکیک کرد. فضا اصطلاح جدیدی در مبانی نظری معماری منظر نیست، اما به خیلی چیزها می تواند تعبیر شود. در صحبتهای رایج می توان بین دو نوع استفاده از این لغت تمایز قایل شد؛ اول فضا به عنوان یک هندسه ی سه بعدی و دوم فضا به عنوان یک زمینه ی ادراکی یا جو ادراک شده. “فضا” در تقسیم بندی فعلی ما در معنای اول است یعنی از عناصری فیزیکی تشکیل یافته و دارای کالبد می باشد که این عناصر فیزیکی در یک نظام سه بعدی با یکدیگر مرتبط شده اند.
فضاها دارای گستردگی و محدودیتهای متفاوت هستند، مناظر دارای گستره های متفاوت ولی همراه نوعی پیوستگی به هم هستند، در حالی که محدودیت و محصوریت فضاهای انسان ساخت به موجودیت خودشان وابسته است. “پیر فون مایس” در کتاب “نگاهی به مبانی معماری از فرم تا مکان” می گوید: “فضای معماری از روابط میان شناسه ها یا حد و مرزها و همچنین از سطوحی که خودشان در بر دارنده ی ویژگیهای شناسه نیستند ولی محدوده ها را تعریف می کنند، زاده شده است.” بنابراین تعریف ویژگی اصلی فضاهای انسان ساخت محدودیت و محصوریت است. به این نحو می توان تعریف دیگری از فضا داشت. فضا آن زمان شکل می گیرد که یک سری عناصر فیزیکی با قرارگیری در یک هندسه ی سه بعدی محدوده ای را از محیط بیرون جدا سازند.
بر اساس این گفته “زیگفرید گیدیون” از تمایز میان داخل و خارج به منزله ی مبنایی در مبانی نظری معماری بهره می برد. “کوین لینچ” با تعریف مفاهیم “نقطه (Node)”، “نقطه ی عطف (Landmark)”، “مسیر (Path)”، “لبه (Edge)” و “منطقه (District)” برای نمایش عناصری که اساس جهت گیری انسان در فضا را ممکن می سازند، کمک زیادی به عمیقتر شدن در معنای فضای قابل لمس می کند.
حال به تقسیم بندی قبلی خود برمی گردیم، مکان عبارت بود از فضا به علاوه ی ماهیت. امکان دیگری نیز برای تعریف مکان وجود دارد که به جای تفکیک بین فضا و ماهیت از مفهوم دیگری با عنوان “فضاهای زنده شده (Lived Space)” استفاده کرد؛ با اینکه این تعریف مفهوم مکان را برای درک اولیه ساده تر می سازد، بهتر است برای رسیدن به مقصود از همان تفکیک اولیه استفاده کنیم.
ماهیت مفهومی عمومی تر و ملموستر از فضاست، از سویی بر یک جو عمومی و از سوی دیگر بر تصویری منسجم از ویژگیهای تعریف کنندگی فضای عناصر دلالت دارد. هر وجود واقعی با یک ماهیت مرتبط است. اشاره شد که اعمال متفاوت، مکانهایی با ماهیت متفاوت می طلبند. یک سکونتگاه باید “محافظت کننده (Protective)”، یک اداره “کاربردی و قابل استفاده (Practical)”، یک سالن رقص “شاد کننده (Festive)” و یک کلیسا “با ابهت (Solemn)” باشد. این نیاز در زمینهای باز و مناظر هم وجود دارند، یعنی مناظر هم دارای ماهیت و برخی دیگر هم به شکل طبیعی دارای ویژگیهای جالبی هستند. خود ما گاه از “شاد بودن”، “حاصلخیزی”، “باید بودن”، “تهدید آمیز بودن” آن سخن می گوییم.
ساختار یک مکان به منزله تمامیتهای محیطی متجلی می گردد که جنبه های فضایی و ماهوی را در بر می گیرد. چنین مکان هایی به عنوان “کشورها”، “مناطق”، “زمینهای بکر” ، “سکونتگاه ها”، و “بنا ها” شناخته میشوند.
بنابراین هنگامی که مکان ها دسته بندی می شوند، می توانیم از اصطلاحاتی نظیر “جزیره”، “جزیره صخره ای”، “خلیج”، “جنگل”، “کویر”، “بیابان”، یا “میدان“، “خیابان”، “حیاط”، “کف” ، “دیوار”، “بام”، “سقف” ، “پنجره” و “در” استفاده نماییم.
مکانها به نام ها شناخته می شوند، همانند چیزهایی که وجود دارند؛ ولی در مقابل فضا به عنوان نظامی از روابط توسط حروف اضافه مشخص می شود. در زندگی روزانه به ندرت راجع به فضا صحبت می کنیم. اما درباره چیزهایی که “رو”، یا “زیر”، یا “جلو”، یا” داخل” یکدیگرند صحبت می کنیم.
اما محیط توسط صفات مشخص می شود. یک محیط تمامیتی پیچیده است و مسلماً تنها یک صفت نمی تواند چیزی بیش از یک جنبه آن را تحت پوشش قرار دهد. اگرچه غالباً محیط آنقدر مشخص است که به نظر می رسد یک کلمه برای ادراک گوهر آن کافی باشد. به این ترتیب مشخص می گردد که ساختار دقیق زبان روزانه ی ما تحلیلمان از مکان را تأیید می کند.
در حرفه ی معماری منظر، وظیفه ی ما خلق فضاها و مناظر بازی با ویژگیهای خاص و مورد نظر ماست. عرصه ها و مناظر باید ماهیتهایی همچون حفاظت گری، شادکنندگی، خلوت، سکوت، آرامش و … را تأمین کنند.
ماهیت مکانها با توجه به عرصه هایی که در آن شکل می گیرند، می تواند متفاوت باشد. برای مثال باغ ایرانی در پهنه ی کویر، ماهیت خاص خود را دارد اما اگر همین کالبد فضایی را به عرصه ی دیگری منتقل نماییم، ماهیت آن به کلی تغییر می یابد. پس یکی از عوامل تأثیرگذار بر ماهیت مکانها، خصوصیات محلی که در آن شکل گرفته می باشد. با توجه به این نکته که تغییر محیط بر مکانها تأثیر می گذارد، زمان نیز می تواند در ماهیت مکان تأثیرگذار باشد؛ برخی مکانها در دوره های زمانی خاص همچون فصول، روز و شب، و دوره های آب و هوایی، دارای ویژگیها و ماهیتهای متفاوتی می باشند.
برای درک ماهیت مکان یک پرسش کلیدی وجود دارد و آن “چگونگی” مکان است. بنابراین باید بپرسیم: “زمینی که بر روی آن راه می رویم چگونه است؟”، “آسمان بالای سر ما چگونه است؟” در مجموع این سؤالات، به این پرسش می رسند که “مرزهایی که مکان را مشخص می کنند، چگونه هستند؟”، “چگونه یک مرز به نحوه ی مفصل بندی صوری خود وابسته است؟”
ارتباط مکانهای انسان ساخت با طبیعت به سه طریق اساسی صورت می گیرد:
نخست: انسان می خواهد ساختار طبیعی را دقیقتر بسازد، برای این مقصود آنچه را که دیده است می سازد. آنجا که طبیعت فضای نامحدودی را عرضه داشته، او محدوده ای می سازد. جایی که طبیعت متمرکز ظاهر می شود، میدان می سازد و آنجا که طبیعت جهتی را نشان دهد، مسیری می سازد.
دوم: انسان مجبور است فهم خود از طبیعت را به صورت نمادین درآورد. یعنی انسان به عنوان واسطه (Medium) به ترجمه ی طبیعت و درآوردن آن به شکل مورد نظر می پردازد. برای مثال یک ماهیت طبیعی به بنایی تبدیل گشته که ویژگیهای آن را به ظاهر می سازد.
سوم: انسان ناگزیر است مفاهیم تجربه شده را گرد هم آورد تا دنیایی تخیلی و وابسته به نمادها پدید آورد. هایدگر این مسأله را با مفهوم پل توضیح می دهد: “بنایی مجسم می سازد، نمادین می کند، گرد می آورد و محیط را با یک کل واحد می سازد.”
هایدگر می گوید: “پل به آسانی و قدرت بر روی رودخانه در پیچ و تاب است. فقط دو کرانه ای را که از پیش آنجا بوده اند، به هم متصل نمی کند، بلکه کرانه ها همچون کرانه، فقط هنگامی ظاهر می شوند که پل از رودخانه بگذرد. مشخصاً این پل است که باعث می شود آن دو مقابل یکدیگر قرار گیرند. توسط پل یک سو در مقابل دیگری قرار گرفته است، نه آنکه کرانه ها در امتداد رودخانه همچون نوارهای مرزی بی تفاوت در زمین خشک گسترده شوند. پل از طریق کرانه ها، هر دو پهنه ی این سو و آن سوی زمینی را که در پشت آنهاست، به طرفین رودخانه می آورد. پل رودخانه و کرانه و زمین را به همسایگی یکدیگر در می آورد. پل زمین را همچون سرزمینی در اطراف رودخانه گرد می آورد.”
هایدگر همچنین شرح می دهد که پل چه چیزهایی را گرد می آورد و از این طریق ارزش خود را به مثابه ی یک نماد آشکار می سازد. نکته ی قابل تأکید در سخنان هایدگر این است که ارزش زمین بکر و منظر از طریق پل به دست می آید. پیشتر معنای منظر پنهان بود و اکنون ساختمان پل آن را آشکار نمود. پل وجود را به موقعیت (Location) مشخصی که به آن مکان گوییم، در می آورد. قبل از هر وجود پل چنین مکانی وجود نداشت، گرچه سایتهای زیادی بودند که پل امکان داشت در آنها بر افراشته شود.
زمان و مکان
ساختار یک مکان حالت ثابت و ابدی نیست. به عنوان یک اصل بعضی وقتها مکانها به سرعت تغییر می کنند. اما این تغییر سریع به آن معنا نیست که روح مکان لزوماً تغییر کند یا از دست برود. یکی از اصول و شرایط لازم برای ادامه زندگی انسان وجود کانونهای پایدار زندگی است. یعنی مکان هایی که هویت فرد را در طول زمان حفظ نماید.
اما این پایداری چگونه با پویایی و تغییر سازگار است؟ نکته اول ظرفیت یک مکان است. هر مکان باید ظرفیت دریافت محتوا های متفاوتی را در محدوده های مشخصی داشته باشد. مکانی که فقط برای یک منظور ساخته شده باشد به زودی بدون استفاده خواهد شد. این انعطاف کمک میکند تا مکان با وجود هویت های مختلفی که کسب میکند، در طول زمان پایداری خود را حفظ نماید.
نکته مهم دیگر این است که یک مکان می تواند به گونه های مختلفی تفسیر شود. بنابرین در شرایط یکسان یک مکان می تواند از دید افراد گوناگون به صور مختلفی ادراک و تفسیر شود.
اما حفظ و نگهداری یک مکان در طول زمان به معنی انسجام بخشیدن به ذات و اصل آن در بستر زمانی جدید است. با وجود اینکه افراد گوناگون با توجه به پیش زمینه های فرهنگی ، اجتماعی ، شخصی و … میتوانند تعابیر و تفاسیر گوناگون از یک مکان داشته باشند و این تفاسیر با توجه به زمان می تواند متفاوت باشد، اما اگر یک مکان بخواهد به صورت عرف در بیاید، یعنی اینکه عموم مردم در مدت زمان طولانی آن را به یک هویت بشناسند، یک جنبه و یا سخن کالبدی، بسیار مشخص، روشن با شخصیتی قوی ، باید حرف خود را به صورت واضح برای مخاطب بیان نماید ، و این بیان از هویت در طول زمان طولانی حفظ و نگهداری شود.
ویژگی یا شخصیت کلبدی که از آن سخن به میان آمد می تواند یک عنصر فیزیکی مشخص یا سمبولیک، ویژگی کالبدی همچون “ارتفاع عناصر”، “رنگ”، “ارتفاع فضا”، “گستردگی” و غیره باشد، ویژگی هایی که در مخاطبین یک احساس و یا ادراک مشابه را پدید بیاورد.
روح مکان
genius loci یک مفهوم رومی است. بنابر باور های کهن رومی هر وجود مستقلی دارای یک genius یا روح محافظ خویش است. این روح به مردم و مکانها زندگی می بخشد و از تولد تا مرگ همراه آنهاست و محیط و ذات آنها با این روح تعیین میشود. لذا genius بر چیستی یک چیز دلالت دارد. این روح نشان می دهد که انسان کهن محیط پیرامون خود را توسط محیط های می شناخته و تجربه می کرد. نیز دریافته بود تجلی روح مکانی که او در آن زندگی میکرد از اهمیتی بسیار برخوردار است. در گذشته برقراری چنین ارتباطی با روح مکان از نظر فیزیکی همانقدر مهم بود که ارتباط روانی مهم بود.
برای مثال در مصر باستان تنها حاشیه رود نیل نبود که مطابق طغیانهای رود نیل ساخته می شد بلکه این مدل دقیق در شهر سازی و مکان های عمومی و طرحی محیط هم به کار گرفته می شد. بهره گیری از هندسه و نظمی جاودن به مصریان احساس آرامش می بخشید.
تصور روح مکان به معنای قبول یک هویت برای مکان است که انسان با حضور در آن تحت تاثیر این روح قرار می گیرد و رفتارهای وی تحت اثر آن شکل می گیرد. در سنین کودکی و خردسالی روح مکان تاثیر زیادی در کودک دارد و روح مکانی که او در آن زندگی میکنند بر آموزش آنان تاثیر گذر است. می توان تصور کرد که کودکان ونیزی به سبب تجربهٔ مکان زیباتر و ملموستر نسبت به کودکان تهرانی ، دیدی متفاوت داشته باشند، یا کودکان روستایی دید لطیفتری از کودکان شهری داشته باشند. اینکه شهری مانند وین شهر معماران و موسقیدن ها است نیز برگرفته از تاثیر روح مکان است. وجود اخلاق و رفتارهای مشترک در میان اهلی یک شهر یا یک محله بیان کننده منظور ما از روح مکان است.
مکان و مفهوم سکونت
مسکن معرف رابطه کلی انسان-مکان است. بدین ترتیب که هرگاه انسان اسکان یابد، به طور همزمان در فضا جایگزین شده و تحت تاثیر نهاد محیطی مشخصی قرار می گیرد. برای دست یابی به آنچه که هایدگر آن را” ماءوا” و نوربرگ شولتز آن را “جا پای هستی” می نامد، بشر باید موقعیت خود را تعیین کند، بداند که کجا قرار گرفته، همچنین باید هویت خویش را در محیط بشناسد،یعنی نیازمند آگاهی از چونی یک مکان مشخص است.
از طریق روابط فیمابین عناصر لینچ مانند “گره ها”و”مسیرها” میتوان تصویر محیطی را بنیان نهاد. او می گوید یک تصویر محیطی خوب به مالک خود درک مهم امنیت احساسی می بخشد. بر این اساس تمامی فرهنگ ها، سیستم های تعیین موقعیت خود را توسعه داده اند،در غالب مورد این سیستم های تعیین موقعیت بر مبنا یا سرچشمه گرفته شده از یک ساختار طبیعی است.آنگاه که این سیستمها ضعف داشته باشند تصویر سازی از مکان(making image) دشوار بوده و انسان احساس گمشدگیlost ” ” می کند؛ بنابرین قابلیت تجسم آن طورکه لینچ اظهار میدارد کیفیتی محیطی است که انسان را از گرفتار شدن به این احساس حفاظت می کند. مقصود لینچ آن است که عناصری همچون “شکل” و “رنگ”، یافته های بسیار سودمند ذهنی هستند که قادر به شکل دهی یک ساختار فضایی می باشند.
برای دست یابی به احساس تعلق حقیقی یا همان مفهوم سکونت باید دو تابع تعیین وضعیت یک فرد و برخورداری از یک هویت حقیقی با هم شکل بگیرند.
در این تعبیر ساکن شدن به معنی ، دوست شدن با یک محیط مشخص است به طور مثل یک نروژی باید با مه و بادهای سرد و یخ، انس بگیرد و یک عرب با گرما و شنهای روان. برای هر فرد محیط طبیعی ، به عنون یک تجربه معنی دار، تلقی میشود و تا حدی سکونت او با این مفهوم نزدیکی دارد.اما برای انسان مدرن و شهر نشین این ارتباط به ارتباطات جزئی تر تبدیل شده است و در غالب مورد به شناسایی فرد از عناصر انسان-ساخت همچون خیابان ها، میادین، و ساختمان ها محدود شده است. سکونت بشر شهر نشین وابسته به شناخت و انس گرفتن با چنین محیط های ساخته ای است.
اگر بخواهیم تعریف کاملی از ارتباط مفهوم مکان و مفهوم سکونت بدهیم، می توانیم موضوع را به این صورت جمع بندی بکنیم. هویت بشری تا حد زیادی تابع مکان و اشیا است؛ هویت یابی عنوان مبنایی برای احساس تعلق و تعین موقعیت وی را قادر میسازد که بخشی از طبیعت بشود. اسکان به معنای تعلق به یک مکان واقعی است. مکانی که فرد آن را کامل بشناسد و درک کند و تصور کلی آن را در ذهن خود، ایجاد کرده باشد. مکانی که با حس تعلق به آن انسان نیز بخشی از هویت آن مکان خواهد شد.
خلاصه و جمع بندی
پدیده ی مکان یک تمامیت از تمام عناصر و اجزایی است که آن را تشکیل می دهند و قابل تفکیک به عناصر تشکیل دهنده ی آن نیست.
می توان مکانها به دو دسته تقسیم کرد: ۱- مکانهای طبیعی (زمینهای بکر یا منظر)، ۲- مکانهای انسان ساخت. ساختار مکانها عبارت است از فضا به علاوه ی هویت.
فضا ساختار فیزیکی تشکیل دهنده ی مکان و در واقع جداکننده ی بیرون و درون است. هویت به کیفیت کلی درک شده از مکان گفته می شود، هویت جوهره ی اصلی مکان است. هویت هر مکان باید مطابق با خواسته ی مورد نظر از آن مکان باشد.
مطابق تعریفی دیگر می توان از مکان به عنوان فضاهای زنده شده تعبیر کرد، مکان یعنی فضایی که در آن زندگی جریان دارد.
مکان دارای اثری دوجانبه است، از طرفی حضور انسان و زندگی در جریان در فضا بر روی هویت مکان اثر می گذارد و از طرف دیگر روح حاکم بر مکان بر انسانها و جریان زندگی آنها مؤثر است.
این تأثیر روح مکان همان است که در تعابیر رومیان باستان به عنوان genius loci که روح محافظ و تأثیرگذار هر مکان است، نام برده می شد.
در پایان درباره ی رابطه ی بین مفهوم سکونت و مفهوم مکان باید گفت که ساکن شدن در یک محل به معنای در تطابق قرار گرفتن با روح مکان، احساس تعلق کردن به مکان و احساس آرام شدن در یک مکان است.
منابع و مآخذ
– نوربرگ شولتز، کریستین، سید احمدیان، علیرضا، معماری: حضور، زبان و مکان، معمار نشر، ۱۳۸۱
– نوربرگ شولتز، کریستین، امیر یار احمدی، محمود، مفهوم سکونت، نشر آگه، ۱۳۸۰
– فون مایس، پی یر، آیوازیان، سیمون، نگاهی به مبانی معماری از فرم تا مکان، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۸۳
– نوربرگ شولتز، کریستین، طهوری، نیِّر، مجله ی معمار ۱۳، ۱۳۸۰
– لینچ، کوین، مزینی، منوچهر، سیمای شهر، ۱۳۷۴
– کورت گروتر، یورگ، پاکزاد و همایون، جهانشاه و عبدالرضا، زیبایی شناسی در معماری، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، ۱۳۷۵
دیدگاهی بنویسید.
بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.