آشفته نه باکیفیت
حدیث نبیزاده:
وقتی ناصرالدین شاه بساطش را جمع کرد و با جماعت درباری به فرنگ رفت، به خیالش رسید شهر را، تهران آنروز را، به شهری شبیه یکی از همین شهرهای فرنگی تبدیل کند.
از حدود صد سال قبل تا امروز نزدیک به ۵۷ بلدیهچی مختلف بر صندلی ریاست شهر نشستند تا با طرحها و پیشنهادهایشان شهر را تغییر دهند. همه شان میخواستند که شاخصهای اصلی شهرسازی را در پایتخت اجرا کنند.
استانداردهای زندگی شهری را به مردم هدیه دهند. میخواستند که تهران را به شهری با کیفیت برای زندگی تبدیل کنند؛ اما…
تهران شهر با کیفیتی برای زندگی کردن نیست. هرچند این مسئله نتیجه نبود خیلی از استانداردهای شهرنشینی است. اما نکته اول نبود فرهنگ شهرنشینیاست. ما مردمی هستیم که با وجود دو قرن شهرنشینی هنوز فرهنگ آنرا به دست نیاوردهایم.
تعریف کلی استانداردهای شهر با توجه به دسترسی مردم به محلهای برآوردهشدن نیازهای معمولی زندگی است؛ نیازهایی که میتوانند نیاز به رفاه جسمی، ذهنی، معنوی و غیره را شامل شوند.
اما این دسترسی تنها برای تبدیل شدن نقطه به شهر کافی است. گاهی در شهر خیلی از امکانات زندگی در دسترس است اما این امکانات در چه سطحی هستند و چه توقعاتی را برآورده میکنند، مهم است. شاید نزدیک خانه همه ما مهد کودک مسجد و کلینیک باشد، اما نکته مهم میزان کارایی هر یک از آنهاست.
شهر گسترش مییابد. تهران فضاهای جدید و امکانات نویی را در دلش جای میدهد. اما هر کدام از این برنامهها ریشه در نگاه و سلیقهای دارد. نگاهی که با تغییر مدیریت تغییر میکند و شاید آشفتگی شهر و تبدیل نشدن آن به شهری که باید باشد از همین جا نشات میگیرد.
روزها میگذرد. طرحهای جدید شکل میگیرد، اجرا میشود و تهران در آرزوی تبدیل شدن به شهری راحت برای ساکنانش نفس میکشد.
دیدگاهی بنویسید.
بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.