شهر ایرانی از نگاه دکتر پیران
زمانی که نگاه نگران و اندیشه ی لرزان انسان ایرانی در پی سرکردگی شهر فرنگ ، معطوف پای تا زانو در گل از راه پیشرفت مانده و عامل عقب ماندگی خود شد، دست به گرداندن کلید در قفل معما گونه ای برد و در دروازه ای را گشود و به جبر پای در راهی نهاد، که آن، همانا مداقه در تبار و پیچ در پیچی تاریخ سرزمین و اندیشه خود بود، که در کدامین یک از تنگه های خطیر تاریخ ، به خطا رفته و اینک ، مانده از راه درازی است که فرنگیان پیش تر به سر سلامتی از سر گذرانده اند و او مانده ؟
مطالعه ی تاریخ نه انتخاب که اجباری اساسی است در شناخت و کشف چگونگی پیچ و تاب های تاریخی در انعکاس وضع موجود و واکاوی شعور جمعی در پس نظام باورها و ریشه یابی آن در نیروهای اجتماعی موثر و استنتاج قوانین و تحولات تاریخی این محدوده ی تاریخی معین برای ترسیم اجزای به هم پیوسته ی ساختار تاریخ اجتماعی که به درک ذهن و ناخوآگاه فرهنگی ایرانی می انجامد.
نظریه ی راهبرد و سیاست سرزمینی ایران، که مبانی و مقدمات نظری خود را از دل تاریخ ایران می جوید، ابتدا در واکنشی به دیگر نظریات تبیین کننده ی تاریخ جامعه ی ایران و در نگاهی انتقادی به آنها ساخته و پرداخته شد. و با روش شناسی متاثر از مکتب تاریخ نگاری آنال فرانسه، در همپوشانی علم و فلسفه و تاریخ و در یک تحلیل سه سطحی، سعی در دست یابی به ابعاد زندگی انسان ایرانی دارد و در ضمن میکوشد از آفت تاریخ نویسی ایرانی که همانا درباری بودن آن است فاصله بگیرد و تصویری مطابق با واقعیت ارایه دهد.
دکتر پرویز پیران، بر پایه ی شناخت پیشینه ی شهر در ایران، پژوهشی به نام (شهر شناسی در ایران، تحلیل محتوای ممنابع و متون گذشته ) را آغاز کردند که از دل آنها سه نظریه ی مهم فراهم آمد.
▪ نظریه راهبرد و سیاست سرزمینی جامعه ی ایران
▪ نظریه ی آبادی به جای شهر در ایران، خاور میانه و دنیای اسلام
▪ ضرورت تفکیک مقیاس شهری و مقیاس ابنیه ی منفرد و رابطه ی این دو با وجود شهروند، عرصه ی عمومی یا مشاع شهروندی و فقدان آن
چهارچوب نظری تدقیق شده از تحلیل محتوای این سیصد متن تاریخی، در تقابل با دیگر نظریات تحلیل کننده تاریخ ایران- همچون پاتریمونیالیزم (پدرشاهی)، استبداد شرقی، شیوه ی تولید آسیایی، نظریه ی دوره بندی اروپای قاره ای و … – علاوه بر پذیرفتن بعضی از مقدمات نظری آنها ، با در پیش گرفتن نگاهی انتقادی به ابهامات و علامت سوال هایی جواب میدهد که نظریات پیشین از پاسخ بدان ها وامانده و یا در تقابل با دیدگاه های جدید قدرت نوزایی خود در جواب به آنها را از دست داده اند و یا اینکه اساسا در تحلیل خود به خطا رفته اند. نظریه ی پاتریمونیالیزم ( پدرشاهی) که به نظر من اصلا در مورد ایران موضوعیت ندارد. دوستان و کسانی که این نظریه را برای ایران به کار بستند، توجه نکردند که اساسا پاتریمونیالیزم بر پایه ی دو جریان حقوقی بین آزادان شهروند شکل گرفته … .
بحث رابطه ی کفیل و مورد کفالت است. اما در مورد ایران ، درست است که رابطه ی حاکم و محکوم از جهتی شبیه رابطه ی کفالتی است ، اما پایه های حقوقی روم و پروسی در ایران دیده نمیشود. وی در مورد شیوه ی تولید آسیایی به مرحوم بهار استناد میکند و استدلال میکند که در ایران مبنای شکل گیری نظام متمرکز وجود ندارد و جز یکی دو مورد آن هم در حاشیه کشاورزی ایران متکی بر دیم بوده است.
وی در مورد شیوه ی تولید آسیایی به مرحوم بهار استناد میکند و استدلال میکند که در ایران مبنای شکل گیری نظام متمرکز وجود ندارد و جز یکی دو مورد- آن هم در حاشیه کشاورزی ایران متکی بر دیم بوده است. از طرف دیگر ، متاثر از الگوهای غربی، کشاورزی در مقابل تجارت پر اهمیت تر جلوه داده شده است، غافل از آن که تجارت یکی از مهمترین بنیان های زندگی در ایران بوده است.
پیران به سه بنیان اساسی در تاریخ ایران اشاره میکند: یک جانشینی، یک جا نانشینی ، موقعیت ژیواستراتژیک فلات ایران. جامعه ی ایلی که جامعه ای بسیار منسجم و در ستیز با طبیعت در خشک سالی ادواری با نابودی مواجه میشود. چنین جامعه ای با عصبیت ابن خلدونی- یعنی انسجام درونی- و پیروی محض افراد ایل از نظام خانواری با روابط خونی و رهبری ایل، اولین کاری که برای حفظ خود انجام میدهند این است که دایما بر مناطق یک جانشینی حمله میکنند.
محدودیت منابع آب در فلات ایران باعث پخشایش جمعیت در فضاهای جغرافیایی شده که باعث پیدایی دهها هزار روستای پراکنده ، کم عده ، ناتوان در نظام معیشتی و … میشود و به این ترتیب مناطق روستایی که به علت پخشایش، قدرت دفاعی خود را از دست داده اند، در تقابل با ایلات در معرض ناامنی و نابودی قرار می گیرند .
موقعیت ژیواستراتژیک فلات ایران که پیوند دهنده ی شرق به غرب بوده است و سه شاه راه حیاتی روزگار تا قبل از کشف آمریکا از ایران می گذشته نیز عامل عمده ای برای برانگیختن اقوام مهاجم برای بدست گرفتن این منطقه بوده است؛ که در این میان ، حکومت های محلی را وا میداشته تا به زور شمشیر و عواید کمر شکن مالیات، امنیت راه های تجاری را بر قرار سازند… از این رو عامل ناامنی ، نیروهای تغییر آفرین اجتماعی را به این موضوع میکشانده است که از تمایل منطقی افراد به گذر از قدرت اقتصادی به کسب قدرت سیاسی ، چشم پوشی کنند. لذا در تحلیل نهایی تجار شهری ترجیح میدهند که استبداد را بپذیرند به شرط آنکه امنیت راه ها برقرار شود و تجارت ادامه داشته باشد…. این سه نیرو [ ایلات، روستا، تجارت] با یک توافق نانوشته ، نظام استبدادی را بازتولید میکنند. به این ترتیب این عوامل سه گانه الگوی حاکمیتی را شکل میدهند که در قالب سه مفهوم جذب، تفرقه ی آگاهانه و کاربرد زور به باز تولید نظام استبدادی در طول تاریخ می انجامد.
تفرقه ی آگاهانه جمعیتی در گستره ی جغرافیایی، جزب حاکم زورمدار و در نتیجه انتخاب آگاهانه ی زورمند مداری به جای شهروند مداری و همه ی اینها برای تامین امنیت.
به این خاطر است که ذهنیت تاریخی فرد ایرانی مبتنی بر انتخاب آگاهانه ی استبداد برای تامین امنیت در مقابل اقوام بیگانه ، به او هویتی دوگانه می بخشد. هستی ایرانی شامل دو رویه یا هستی دوپاره و دو گانه ی ایرانی است. یک روی آن عدم تمرکز، پخشایش قدرت ،هرج و مرج، درگیری شدید، نابودی، تجاوز، قتل و غارت، پس رفت، انحطاط شهری، کاهش جمعیت و قطع شدن راه های تجاری و رکود شدید اقتصادی است.
و روی دیگر، تمرکز صوری، قدرت مرکزی بر پایه والی گری منطقه ای ولی اسما و رسما وابسته به قدرت مرکزی ، رونق راه های تجاری، افزایش ثروت ملی، بالا رفتن عواید صنایع کارگاهی ، ثبات اما سرکوب اندیشه است. به این ترتیب این عوامل سه گانه الگوی حاکمیتی را شکل میدهند که در قالب سه مفهوم جذب، تفرقه ی آگاهانه و کاربرد زور به باز تولید نظام استبدادی در طول تاریخ می انجامد. تفرقه ی آگاهانه جمعیتی در گستره ی جغرافیایی، جزب حاکم زورمدار و در نتیجه انتخاب آگاهانه ی زورمند مداری به جای شهروند مداری و همه ی اینها برای تامین امنیت.
این دوگانه ی متضاد زندگی ایرانی در کنار فرهنگ های قومی و قبیله ای و آن سه عامل پایه ای در تحلیل ساختار اجتماعی ایران، برآمد فرهنگ ایرانی را شکل میدهد. این چنین فرهنگی مردم ایران را وا می داشته تا در قالب شورش ها ، قیام ها ، انقلاب ها و جنبش های اجتماعی و در بزنگاه پیروزی ، برای امنیت خود و راه های حیاتی سرزمین اش به باز تولید همان الگوهای حکومتی پیشین – استبداد- دست بزند. این باز تولید نظام حکومتی استبدادی ، علی رغم این که امنیت را برای آنان به ارمغان می آورده ، اما خود نیز عاملی میشد برای سرکوب دایمی آزادی و قدرت خلاقانه ی اندیشه ی مردم و معلق نگه داشتن آنها در ترس و اضطرابی – نه ویرانگر بلکه- دایمی.
از این رو هنگام مطالعه ی سه عرصه ی زیر بنایی در مفهوم شهر، آشکارا میبینیم که عرصه ی حکومتی در تزاید دایم، عرصه ی عمومی را تحلیل میبرد و عرصه ی خصوصی را به حداقل خود فرو می کاهد. از این رو شاهد تبدیل سه عرصه ی خصوصی ، عمومی و حکومتی به عرصه ی امن و عرصه ی خصم خواهیم بود. نیز ، آن دوگانگی الگوی فرهنگی در این جا به صورت مشارکت جویی و نامشارکت جویی بروز می یابد. در عرصه ی خانوادگی ، عشیره ای ، قبیله ای و مذهبی بسیار مشارکت جو بوده اما در عرصه های نظامی ، مدنی ، رسمی و عمومی، شدیدا نامشارکت جو و خودخواه هستند.
در این جامعه البته کسی صاحب حقوق به دنیا نمی آید ، هویت از دریچه ی فرد تعریف نمیشود. از دریچه ی روابط قومی-خونی تعریف میشود. شهروند به وجود نمیآید. تحت چنین شرایطی انسان ایرانی سر از تداوم آشوب و التهاب خصم و حکومت به اندرون و چهار دیواری امن خود فرو میکند و این میشود که فقدان احساس تعلق به عرصه ی عمومی در کنار هویتی که در آن زندگی خارج از خانواده ، عشیره و ایل، معنایی ندارد؛ مشارکت و مشارکت آزادانه، آنچنان که از ملزومات کامیونیتی میباشد ،در زندگی او وجود پیدا نکند و فضای زندگی او به شهر تبدیل نشود. هویت او در مای خانوادگی ، کلان ، عشیره و قبیله مستحیل میشود و جز به عنوان ایمان آورنده و عضوی از اعضای امت، موجودیتی قایم به خود پیدا نمیکند . تحت چنین شرایطی انسان ایرانی سر از تداوم آشوب و التهاب خصم و حکومت به اندرون و چهار دیواری امن خود فرو میکند و این میشود که فقدان احساس تعلق به عرصه ی عمومی در کنار هویتی که در آن زندگی خارج از خانواده ، عشیره و ایل، معنایی ندارد؛ مشارکت و مشارکت آزادانه، آنچنان که از ملزومات کامیونیتی میباشد ،در زندگی او وجود پیدا نکند و فضای زندگی او به شهر تبدیل نشود. هویت او در مای خانوادگی ، کلان ، عشیره و قبیله مستحیل میشود و جز به عنوان ایمان آورنده و عضوی از اعضای امت، موجودیتی قایم به خود پیدا نمیکند .
دوگانگی شاه و رعیت، در کنار مشارکت درون گروهی( و نه بدون گروهی) اقوام، ایلات، و گروه های فرقه ای (که البته فاقد تصور کیفیتی کالبدی، فضایی از مکان میباشد) نیز مانع پیدایی مفهومی حتی نظیر کامیونیتی در پیشینه ی مفهومی ذهن ایرانی میشود. شاهد مثال آنکه حتی در تحلیل نهایی [ این] قدرت سیاسی نظامی متمرکز، که عمدتا ماهیتی ایلاتی دارد [است که] پادزهر شرایطی بر مراتب استفبار تر محسوب میشده و این، رمز درک دیالکتیک تمرکز و عدم تمرکز و باز تولید زورمداری برای قرن ها در ایران است.
بدین گونه است که مفهوم کامیونیتی به عنوان مبنای نظریه شهر در تاریخ جامعه ی ایران واقعیت عینی پیدا نمیکند. از طرف دیگر، مقیاس شهری بنا بر متون و منابع طراحی و برنامه ریزی شده زمانی حاکم میشود که کلیت شهر به عنوان کلی وحدت یافته ، یکجا دیده میشود و در این میان، از نظر کالبدی سه عرصه ی حکومتی، عرصه ی مشاع متعلق به ساکنان و عرصه ی خصوصی یا خانه ی مسکونی در این کل وحدت یافته از قواعد خاص خود تبعیت میکنند. البته بماند که این مقایسه ای نارواست میان تجربه ی متفاوت شرق در فضاهای زیستی- اجتماعی با ساختار فضایی شهر آنچنان که در غرب تعریف شده است. اما نکته اینجاست ،عواملی که وجود نظریه ی شهر، آنچنان که شهر غربی وابسته به آن میباشد، در فلات ایران موجودیت پیدا نکرد. عواملی که در ذهنیت شهروند غربی ، درکی متفاوت از فضای جغرافیایی می آفریند و برای کامیونیتی هویتی مستقل و متفاوت از محدوده ی خصوصی و حکومتی می آفریند و آن را بر پایه ای از احساس تعلق به آن بنا مینهد. البته بماند که این مقایسه ای نارواست میان تجربه ی متفاوت شرق در فضاهای زیستی- اجتماعی با ساختار فضایی شهر آنچنان که در غرب تعریف شده است. اما نکته اینجاست ،عواملی که وجود نظریه ی شهر، آنچنان که شهر غربی وابسته به آن میباشد، در فلات ایران موجودیت پیدا نکرد. عواملی که در ذهنیت شهروند غربی ، درکی متفاوت از فضای جغرافیایی می آفریند و برای کامیونیتی هویتی مستقل و متفاوت از محدوده ی خصوصی و حکومتی می آفریند و آن را بر پایه ای از احساس تعلق به آن بنا مینهد.
دیالکتیک دایمی بین آزادی و استبداد و به طبع آن بین تمرکز و عدم تمرکز ، فرایندی بود که تجسم فضای کامیونیتی در تاریخ ایران را غیر ممکن میساخته است و چنان هویتی را شکل و انساجم نمی بخشید. چنان که پژوهش ها نشان میدهند، معیاری نظامی- سیاسی یعنی همان عامل موجده شهر ، مبنای تقسیم بندی شهر از ناشهر میباشد. عاملی که همواره نقض کننده ی مشارکت آزاد و تحلیل برنده ی فضای عمومی جامعه است. و بنابر این مفهوم پولیس در تاریخ ما موضوعیت ندارد….از سوی دیگر هیچ مقوله ی جوهری دیگری لیکن متفاوت از مفهوم کامیونیتی نیز نمی یابیم که جوهری شهر باشد و بنیاد تدوین نظریه ی شهر به حساب آید . بلکه … آنچه جوهری است و پژوهش شهر شناسی نشان میدهد، وجود طیفی است که بدان طیف آبادی نام مینهیم ، تمام سکونتگاه ها به این طریق در جایی آرمیده اند و آباد را در مقابل ناآباد ، معطل و رها شده مطرح میسازد.
از این رو آنچه اهمیت جوهری می یابد ، آباد در مقابل نا آباد است و این عامل که اساس زندگی در گستره ی جغرافیایی ایران می شود، دیگر وجوه متمایز کننده ی شهر از نا شهر را کمرنگ و عرضی می سازد. و تمامی امور را به حکومت وامی گذارد . و اینچنین تناقضی مشهود در درون کالبد شهر ایرانی ، متاثر از و به سیاق همان دوگانگی هستی ایرانی ، هویدا می شود. ساختمان های حکومتی، دینی ، نظامی که معمولا بر پایه ی معیار های زمان خود و در عالم مقایسه آراسته نگهداری شده و تا حدودی مستحکم اند. و سایر ساختمان ها که بخش اعظم آنها مسکونی اند، نامستحکم، تنگ و باریک بنا شده از خشت و زمخت و نا زیبا و گاه بیغوله مانند اند. ساختمان ها و بنا های حکومتی منحصر به فرد نظامی یا دینی که اگر از گستره ی فضایی شهر ها حذف شوند، آن شهر ها هیچ تفاوت اساسی از روستاها ی اطرافش نخواهد داشت. این گونه است که شاهد تک بناهایی از لحاظ استحکام و معماری عالی خواهیم بود که بر پیکره ی روستایی بی قواره و نا موزون روییده اند و حذف آنها از بافت شهری تشخیص تمایز شهر از روستا را مشکل می سازد. اینجاست که می توان از دو مقیاس در کنار هم یاد کرد. مقیاس شهری و مقیاس تک بنا یا ابنیه ی منفرد. مقیاس دوم ، مقیاس حاکم بر سکونتگاه های سرزمین ما بوده است. مقیاسی که وجه تمایز ریخت شناسانه ی شهر در جهان اسلام از یک سو و غرب از سویی دیگر است… چنین مقیاسی محصول شرایط جامعه ای است که بر ناامنی نهادی شده روییده است و در مقاطعی با قدرتی استبدادی به امنیت- در مقابل نیروهای بیگانه- رسیده لیکن به دلیل استبداد ، با اضطرابی دایمی روزگار می گذراند. … از این رو در مقیاس تک بنا بر خلاف نظریه ی شهر شاهد مجموعه ای از حصار های پیرامونی شهر و پیچ در پیچی بافت شهر هستیم که سر به درون دارند و الگویی درون گرا که محصول فشار رو به تزاید عرصه ی عمومی و تقلیل عرصه ی خصوصی می باشد را به تدریج شکل می دهد.
مقدمات و مواد تاریخی که تا به حال ذکر آنها رفت، نتیجه ی بیست سال تحقیق و پژوهش و تحلیل محتوای بیش از سیصد متن تاریخی است.(حال اینکه نگارنده ی این نوشتار، در توصیف و بیان جنبه ای از چنان پژوهشی چقدر موفق بوده و آیا توانسته حق مطلب را ادا کند، حرف و سخنی دیگر است… .) نظریه ی راهبرد و سیاست سرزمینی ایران ، نظریه ی آبادی جانشین شهر و نظریه ی مقیاس تک بنا یا ابنیه ی منفرد به عنوان وجه تمایز ریخت شناسانه ی شهر در جهان اسلام به ویژه در ایران برآمد مطالعه ی تطبیقی- تاریخی در بستر جغرافیایی انسانی است .
پژوهشی که بر اساس سه سطح تحلیل کلان ، میانه و خرد، به مطالعه ی کلیت ساختار اجتماعی ، نهادها و ساختارهای میانی و روانشناسی مردم ایران در طول تاریخ می پردازد. نظریه ی راهبرد و سیاست سرزمینی ایران علاوه بر همپوشانی با دیگر نظریات در زمینه ی تاریخ ایران و بر جسته ساختن نقاط قوت آنها به طرح مسایلی می پردازد که در سایه ی غفلت دیگر نظریات، مانده یا در مواجه با آنها توانایی پاسخ گویی نداشتند و در تحلیل خود به خطا رفته اند. نظریه ی راهبرد و سیاست سرزمینی ایران که به عنوان برآمدی از دیگر نظریات تاریخ ایران محسوب می شود، در سه سطح تحلیل به واکاوی جنبه ها ی متفاوتی از زندگی فرد ایرانی می پردازد.( در این نوشتار البته مهلت اشاره ای هرچند گذرا به سطح تحلیلی خرد و روانشناسی جمعی ذهن ایرانی نشد. برای مطالعه ی بیشتر در این زمینه مراجعه کنید به فصلنامه ی اندیشه ی ایرانشهر سال دوم شماره ی ششم. زمستان ۱۳۸۴ .) شایان ذکر است اگرچه در چهارچوب مفهومی نظریه ، تحلیل نهادهایی چون آموزش ، هنر و مذهب امکان پذیر می شود، اما جای هنوز خالی مانده ی آنها مشهود است. لکن باید پذیرفت این که این پژوهش هنوز به پایان خود نزدیک نشده است و اگر زمان و مکان و عاجل ِ حاضر، اجازت دهد، دکتر پرویز پیران و شاگردانش به تفضیل بدانها خواهند رسید.
مطهر امیری ۱ Annual آنال نام مجله ای بود که در سال ۱۹۲۹ در فرانسه آغاز به کار کرد دیدگاه این مجله که بعد ها به نام مکتب آنال معروف شود تلاش برای دست یابی به مرحله ای پیشرو یعنی مرحله ی ترکیبی یا سنتز وحدت نظریه و روش در کارعلمی بود نگاه آنها متوجه نارسایی های مخربی بود که حاصل از جدایی بین تاریخ نگاری و علوم اجتماعی و تفرقه بین مورخین با تخصص های گوناگون ایجاد شده بود هانری بر مارک بلاک بلاخ فرنان برودل از سردمداران این مکتب محسوب می شوند برای مطالعه ی بیشتر رجوع کنید به کتاب سرمایه داری و حیات مادی اثر فرنان برودل و مقدمه ی پرویز پیران بر آن کتاب این کتاب توسط آقای بهزاد دهباشی ترجمه شده و نشر نی آن را در سال ۱۳۷۲ به چاپ رسانده است ۲ parviz 3 پرویز پیران اندیشه ی ایرانشهر شماره ی ۶ حرف و حدیث شکل گیری پژوهش شهر شناسی ایران ص ۱۵ ۴ مریم یاسری جستارهای شهر سازی شماره ی دوازده نظریه شهر در ایران سخنرانی دکتر پرویز پیران در خانه ی هنرمندان ص ۱۱۸ ۵ همان ص ۱۱۹ ۶ نشریه ی جامعه ی نو شماره ی ۱۹ به کجا میرویم گفت و گو با پرویز پیران ۷ پیران از عبارت نیروهای تغییر آفرین اجتماعی به جای مفهوم طبقه در تاریخ ایران صحبت می کند و استدلال میکند که به دلیل باز تولید نظام استبدادی انکشاف طبقاتی در تاریخ ایران اتفاق نیافتادست ۸ همان ۹ چشم انداز ایران آبان و آذر۸۵ هویت ملی جامعه ی ایران گفت و گو با پرویز پیران ص ۱۵ ۱۰ نشریه ی جامعه ی نو شماره ی ۱۹ به کجا میرویم گفت و گو با پرویز پیران ۱۱ پرویز پیران اندیشه ی ایرانشهر شماره ی ۶ نظریه آبادی جانشین نظریه شهر ص ۸۵ ۱۲ همان ص ۸۳ ۱۳ پرویز پیران اندیشه ی ایرانشهر شماره ی ۶ نظریه راهبرد و سیاست سرزمینی جامعه ی ایران ۱۴ پرویز پیران اندیشه ی ایرانشهر شماره ی ۶ نظریه آبادی جانشین نظریه شهر ص ۷۸ ۱۵ همان ص ۸۶ ۱۶ همان ص ۹۰
هفته نامه فصل نو
دیدگاهی بنویسید.
بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.