چه ارتباطی بین کیفیت طراحی شهری با سرزندگی شهروندان آن وجود دارد؟ آیا همین که شهر از لحاظ بصری زیبا باشد کافی است یا زیبایی شهر باید با خواسته های شهروندان آن نیز هماهنگ باشد؟ قطعا یک طراحی خوب شهری به مردم اشتیاق می دهد و آنها را به محیط و شهری که در آن زندگی می کنند، علاقه مند می کند.
شهر آیینه تمام نمای جامعه است، طراحی فضاهای شهری می تواند سنتی یا کلاسیک باشد، اما باید دید توقع ما از طراحی شهری چیست؟ بناها و ساختمان های شهری باید طوری باشد که موجب زیبایی و آرامش خاطر شهروندان شود، اما متاسفانه رشد ساخت و سازهای شهری در سال های اخیر، چهره شهرهایمان را از حالت آرامش بخش بودن خارج کرده و در شرایط خوش بینانه یا انگیزه ای به شهروندان نمی دهد یا بیشتر از این که تماشای آن برای شهروندان لذتبخش باشد، در آنها حالت تنش و عصبی شدن را تداعی می کند.
معماری های تحقیرآمیز
امروزه توسعه پایدار در شهرها بر این اصل اساسی بنا می شود که شهروند چقدر به شهرش علاقه مند است، چقدر به آن تعلق خاطر دارد، چقدر به شهرش، محله اش و زادگاهش دلبسته است.
به دلیل همین مسائل است که کشورهای اسکاندیناوی از نظر رضایت مندی و شادابی با ۹۷ درصد، در صدر کشورهای جهان قرار دارند.
نیاز نیست تعریف رضایت مندی از محل سکونت را کنکاش کنیم کافی است به این سوال پاسخ دهیم که اگر بپرسند از کدام ساختمان یا میدان یا فضای شهری محله مان خاطره ای یا دلبستگی داریم، اگر براحتی به این سوال پاسخ دادیم، آن وقت محله ما روی ما تاثیر گذاشته است اما حقیقت آن است که تعداد کمی از ما پاسخی برای این سوال داریم اگر هم هست در کل شهر یکی دو فضا بیشتر پیدا نمی شود.
این مساله نشان می دهد معماری ما نتوانسته است همچون گذشته نقشی از بهشت را برای ما به ارمغان بیاورد تا هم به آرامش برسیم و هم به تکامل.
عظیم رجب پور، کارشناس مسائل شهری معتقد است: کارکرد امروزی بسیاری از بناها و فضاهای شهری به اندازه ای تنزل پیدا کرده که شهروند را تحقیر می کند؛ شهروند از آنجا که هیچ گونه هارمونی بین خود و بنا نمی بیند، نمی تواند با آن ارتباط برقرار کند، در نتیجه تعلق خاطری نیز میان او و فضای شهر ایجاد نمی شود.
نمونه هایی از این دست در بسیاری از کلانشهر های ما وجود دارد. طبق آمارهای موجود بیشترین خودکشی ها و نقاط بزه در پایتخت مربوط به مکان هایی با معماری غیرکاربردی و غیرملموس است.
وی توضیح می دهد: کاربرد هنر در معماری به تلطیف آن می انجامد یعنی آن حجم را قابل فهم می کند؛ موجب برقراری ارتباط فرد با یک حجم بزرگ در فضای شهری می شود و چون یک ارتباط فطری بین فرد و فضا وجود دارد پس قابل تحمل می شود.
حال اگر این ارتباط برقرار نشود، اضطراب زا شده و تاثیر روانی بدی روی مخاطب یا بیننده می گذارد. کمترین برخورد فرد را خشمگین می کند استرس روانی زیادی بر او تحمیل می کند و شهروند نیز چاره ای ندارد جز تخلیه این اضطراب ها در اندک تعامل اجتماعی که دارد.
در این شهرها آدم ها همیشه از هم عبور می کنند چون معماری شهرشان چنین طراحی شده، همدیگر را نمی بینند چون فضایی برای دیدن و تعامل رودررو در شهر طراحی نشده است. افراد از هم پنهان می شوند چون یاد نمی گیرند پیوندی برقرار کنند اگرهم اندک ارتباطی هست با گمان و سوءظن است.
رجب پور تصریح می کند: اگر شهر، گذشته از محل سکونت بودن، کارکردهای فرهنگی اجتماعی نیز داشته باشد؛ برای شهروند دلپذیرتر است، تعلق خاطر در او ایجاد می کند، محل مکث می شود، موجب برقراری تعامل بین شهروندان می شود و از آنجا که انسان نیاز به برقراری تعامل در اجتماع را دارد در نتیجه رضایت مندی در او ایجاد می کند همه این امکان از طریق معماری میسر می شود اگر فضاهای شهری فاقد این نوع کارکردها باشند، فقط محل گذرند در چنین شهری افراد تنها شهروندانی بیگانه اند؛ بیگانه هایی که در لایه هایی از سنگ و بتن گیر کرده اند.
ساختمان های نازیبا، شهروندان عصبی
خیلی وقت ها پیش آمده که با دیدن نمای یک ساختمان شخصی یا یک بنای عمومی شهری، احساس خاصی به ما دست بدهد؛ احساس تحسین، آرامش و اطمینان یا حتی نوعی آشفتگی و عصبی شدن.
این احساس چندان هم بیراه نیست، کارشناسان معماری شهری معتقدند زیبا کردن چهره شهر می تواند میزان بروز خشونت ها، اعتیاد، تنش ها، پرخاشگری ها و بسیاری از ناهنجاری های اجتماعی را کاهش دهد.
البته برعکس آن هم مصداق دارد، معماری شهری به هم ریخته و آشفته تاثیر مستقیمی بر روحیه شهروندان به جا می گذارد چراکه بیشتر فعالیت های روزمره در زندگی شهروندان در محیط های شهری سپری می شود.
یک کارشناس و مشاور خانواده معتقد است: بی نظمی و غیرقابل پیش بینی بودن معماری کلانشهرها و بخصوص تهران بر روح شهروندان اثر گذاشته و آنها را مردمی پرخاشگر، زودرنج و عصبی کرده است.
آذر سلیم در گفت وگو با سایت شهر نوشت با اشاره به تاثیر معماری شهر تهران بر نظم شهری، می گوید: گستردگی بی رویه، بی نظمی و نبود هارمونی در معماری پایتخت که از پس از جنگ تحمیلی ایران و عراق شدت یافته، تنیدگی و ناهمگنی را منجر شده است که بر روح شهروندان اثر گذاشته و آنها را مردمی پرخاشگر، زودرنج و عصبی کرده است، این در حالی است که هر چیزی که ما می بینیم در ذهن ما اثر می گذارد و قطعا پاک نشدنی است.
وی تاکید می کند: سبک تاریخی بسیاری از کلانشهرها مانند تهران بسیار آشفته، ناهمگون و بی تناسب با فرهنگ زیستی ماست، چشم انسان معماری ناسازگار را نمی پسندد، جاذبه هر شهری به هماهنگی در نمای کلی آن بستگی دارد و هر بی نظمی نگاه ها را خسته و ذهن ها را آشفته خواهد کرد.
این کارشناس معتقد است: همان طور که ناسازگاری در خانواده ایجاد بحران می کند، زمانی که در محیط پیرامون مان آشفتگی وجود داشته باشد در ذهن ما اثر می گذارد و این اثر منفی را مجدد به خانه منتقل می کنیم.
تقلید کورکورانه از معماری غربی قابل پیش بینی نبودن، یکی از ویژگی هایی است که در چیدمان معماری برخی شهرها به وضوح دیده می شود. به این معنا که شما از خیابان عبور می کنید نمی توانید پیش بینی کنید، زمانی که یک ساختمان بلند یا بتنی را می بینید ساختمان بعدی تا چه حد دارای همین چینش است و تا چه اندازه می توان انتظار داشت که در یک خیابان با یک سبک یکسان معماری روبه رو می شویم؟ این بی نظمی و غیرقابل پیش بینی بودن به مرور تبعات ناخوشایندی در روحیات افراد جامعه به جا می گذارد.
این کارشناس و مشاور خانواده در این زمینه مثال ملموسی زده و توضیح می دهد: اکنون در برخی مناطق شهری و در خیابان ها و فضای کوچه ها ساختمان هایی را می بینیم با نرده های فرفورژه که تا نیمه پنجره ها کشیده شده و دقیقا به شیشه پنجره چسبیده است، این سبک معماری را در پاریس هم می توان دید، اما با این تفاوت که نرده ها به اندازه گذاشتن یک گلدان در پشت پنجره از شیشه فاصله دارد.
این سبک معماری بدون توجه به کاربرد آن در شهر ما اجرا شده و این یک تقلید کورکورانه است.
سلیم تصریح می کند: زمانی که افراد با زیبایی ها مواجه می شوند احساس بهتری دارند، نظم بیرون به درون افراد نفوذ کرده و زندگی نظم پیدا می کند و قابل پیش بینی می شود. در دنیای نامنظم نمی شود افکار منظم داشت، تصاویری که فرد از پیرامون دریافت می کند به مرور زمان بر ذهنش تاثیر خواهد گذاشت.
حل این مشکل نیاز به همکاری همه جانبه مسئولان شهری و شهروندان از یک سو و بهره گیری از نظرات کارشناسان خبره در این زمینه دارد.
مسئولان شهری اگر دست همکاری به سوی صاحب نظرانی مانند روان شناس ها، جامعه شناس ها و معماران شهری که هر یک به فراخور تخصص خود دید زیبایی شناسانه به شهر دارند، دراز کنند شاید آن وقت بتوان امیدوار بود که دوباره هویت از دست رفته شهرها به آنها بازگردد و چهره شهرهایمان با زیبایی ها آشتی کند.
پوران محمدی