طوری که گویا این عوارض، در ذات مدرن شدن شهر ها نهفته باشد. اما آیا به راستی شهر های امروز ما که با سرعت در جهت محو یادگار های گذشته خود حرکت می کنند تا چه حد دست آورد های مثبت معماری مدرن را به خود جذب کرده و آن را بازتاب داده و جایگزین نظام قدیمی شهر ها کرده اند؟ شاید نباید همه چیز را گردن مدرنیسم بیندازیم. در عوض به این فکر کنیم آن چه که ما نامش را شهر مدرن ایرانی می گذاریم آیا به راستی مدرن است؟
برای آن که بحث را از حالت تئوریک خارج کنیم، باز به سراغ مثال ها و نمونه ها می رویم و در مورد فضاهای عمومی شهری در شهرهای قدیم و شهرهای امروز با هم صحبت می کنیم.
به نظر می رسد که شهر مدرن در مقایسه با شهر قدیم، باید نسبت به تامین فضای عمومی برای شهروندان ، دغدغه بیشتری داشته باشد.
یادآوری این نکته ضروری است که مفاهیمی مانند گذران اوقات فراغت، بیشتر محصول زندگی جدیدند و بنابراین به فضاهای خاص خود نیاز دارند. اما در عمل اتفاقی که در این میان افتاده آن است که فضاهای عمومی در شهرسازی جدید ما نسبت به نمونه های گذشته آن با غفلت و یا سهل انگاری مواجه است.
بیشترین غفلت در این میان نسبت به فضای “پیاده” و مکان هایی که بتواند مورد استفاده عابر پیاده قرار بگیرد صورت گرفته است. در مثال های مشهوری که از تخریب بافت های تاریخی در شهرهای اروپایی وجود دارد، پس از نابودی بخش هایی از محلات قدیمی در قرن هجدهم و نوزدهم، آن چه که جایگزین آن شد بلوارها، میدان ها و فضاهایی برای استفاده “شهروند” و به طور خاص عابر پیاده بود. زندگی مدرن نیاز داشت تا ببیند و دیده شود: مکانی برای تماشا. و در این میان میدان ها، پیاده روها، بلوارها و تراس های شهری به مکان هایی تبدیل شدند برای جنب و جوش زندگی جدید.
اما آن چه که ما در ایران تجربه کردیم ، طی کردن روندی معکوس بود. شاخص ترین فضاهای شهری، مناسب ترین محورهای پیاده و قابل استفاده ترین میدان های ما برای عابر پیاده یا برای تفریح و تفرج، همچنان فضای معماری گذشته است و این یعنی آن که حرکت به سمت مدرن کردن شهرها، حداقل در یکی از مهمترین جنبه های خود، یعنی به صحنه آوردن شهروند در عرصه فضای عمومی، با موفقیت رو به رو نبوده است.
تهران شهری با بیش از ده میلیون نفر جمعیت، فاقد کوچترین فضای لازم برای تحرک عابر پیاده است. تحرک نه به معنای جا به جایی بلکه به معنای گردش، توقف و مکث؛ جایی برای دیدن و دیده شدن.
میدان های بزرگ و جدید تهران را نگاه کنید: میدان انقلاب، هفت تیر، ونک، راه آهن. در کدام یک از این میادین، عابر پیاده مجال توقف و تماشا، مجال گردش و لذت پیدا می کند؟
یکی از سرگرمی های مهم یا شاید یکی از عادی ترین اتفاقاتی که در یک شهر اروپایی، که هنوز معماری گذشته خود را نیز حفظ کرده، آن است که بعدازظهر، یا آخر هفته، مردم در میدان ها و فضاهای عمومی شهر گردش می کنند. میدان هایی که به روی ماشین بسته است و در عوض اتفاقات دیگری را به عابر پیاده عرضه می کند.
اتفاقاتی از جنس تاریخ، هنر، سرگرمی، خوردن و تماشا کردن. مجسمه، بنای تاریخی، نقاشان کنار خیابانی، اغذیه فروش ها، کافه ها و نوشگاه ها و یا نمایشگران دوره گرد و غیره. اما چندبار تاکنون در شهری مثل تهران و یا در بخش های جدید شهرهای تاریخی مان، هوس کرده ایم تنها یا با خانواده و دوستان در فلان میدان یا پیاده رو قدم بزنیم.
همه کمبودها در شهرهای ما در حالی است که شهر مدرن، می خواهد شهروند را به خیابان بیاورد و به خود دعوت کند. طوری که بخش زیادی از زندگی او در شهر بگذرد، حتا زندگی پس از ساعات کار و اشتغال. خیابان فقط محلی برای گذر نیست. فرق خیابان و راه در آن است که راه، شما را فقط از نقطه ای به نقطه دیگر می رساند، حال آن که خیابان با پیاده روها و توقفگاه هایش باید فرصتی باشد برای کشف و لذت بردن از شهر.
اما هنوز، تنها فضاهای تاریخی نجات یافته از تخریب در شهرهای ما دارای چنین خصوصیاتی هستند: تنها هنوز میدان نقش جهان اصفهان و امیر چخماق یزد و گنجعلی خان کرمان و موارد مشابه آن فضاهای عمومی هستند که فرصت گردش و مکث و مشاهده را در اختیار شهروندان می گذارند.هنوز آخرین باقی مانده های بافت قدیم تجریش، جزو معدود فضاهای عمومی پیاده شهر تهران است.
شهر جدید ایرانی نه الگوهای گذشته خود را حفظ کرد و نه با استفاده از الگوهای مدرن توانست مراکز و فضاهای عمومی جدیدی برای شهروندان خود به وجود آورد. یعنی حتا در این مورد الگو بردار خوبی هم نبود. به نظر نمی رسد بتوان هر تغییر چهره ای را مدرن شدن نام نهاد.