تضادها و تناقضات زیبایی شناسی شهری
چگونه می توان برای یک خیابان هم مسائل ترافیکی و هم زیبایی و هم محیط زیست و هم اقتصادی و .. را در یک طرح در نظر گرفت و ارزیابی کرد ؟؟ این مسائل برخی علمی و برخی هنری هستند.خیلی ها اعتقاد دارند شهرسازی هم علم است و هم هنر! اما مشکل علم و هنر بودن طراحی شهری جدی است! مگر علم وهنر را می توان در کنار هم گذاشت؟
مگر می تواند یک چیز هم هنر باشد و هم علم؟ مگر” نتیجه آزمایشگاه تحقیقات ریز هسته های فلان دانشگاه” با “فلان طرح ون گوگ” را می توان با هم در مقایسه با “کشف دارویی جدید در یک کشور” و “یک فیلم هنری” وزن دهی کرد و با هم مقایسه کرد؟؟! عقل طراحی شهری کدام است و چه استدلالی می کند آیا هم عقل است و هم حس!؟
آیا می توان عقل و حس را در یک مجموعه جمع کرد؟ معمولا به این مسئله بسیار ساده نگاه می کنند اگر در بسیاری از نوشته ها دقیق شویم متوجه می شویم هسته اصلی آنها حول محور بهتر کردن خوبها و نابود کردن بدهاست. ( می توان صحنه از از ” پت و مت” را تصور کرد که یکپارچه کوچک را برسر یک جنازه می کشند، خوبتر کردن خوبها و رفع بدها باعث می شود مدام پارچه را از این طرف و آن طرف جنازه کشیده شود و در نهایت پا یا سر آن بیرون باشد! تا ندانیم چه سطحی از تحلیل و چه استدلالها و چه عقلی باید حاکم باشد مشکلات نظر و عملی جدیی وجود دارد.
کانت در نقد قوه حکم در مورد امر زیبا و زیبایی شناسی آنرا قوه ای والا می داند که بدون هیچ دلیلی یک گل سرخ را زیبا تشخیص می دهد،( اگر هم دلیلی دارد ما قادر به تشخیص آن نیستیم) و اما هیچ کس نمی تواند دلیلی برای زیبایی گل سرخ مطرح کند( کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ !) هرچند فلاسفه دیگر نظرات گاه متفاوتی در مورد زیبایی داشته اند اما غالبا پیرو نظر کانت بوده اند، اساسا مفهوم زیبایی شناسی در تعاریف فیلسوفان تجربه گرا( آنان که زیبایی را تجربه زیبا می دانند) برای کار شهرسازی ناکارآمدند، چون اولا بسیار شخصی هستند و دوما به هیچ وجه نمیتوان معیار ها و مفاهیم آن را معین کرد. پس نمی توان با باقی مسائل شهر که روحیه ای علمی دارد پیوستگی پیدا کند
شنیده ایم که شهرسازی هم هنر و است و هم علم اما طراحی شهری برای هنر بودن معضلات جدی دارد، و در هر حال قطعا در دسته بندی “هنر های زیبا” جایی ندارد حتی اگر شهرسازی را نوعی از معماری تعریف کنیم این نوع همان است که شدیدا مورد انتقاد طراحان شهری است. شهر با همه مردم به اجبار در تماس است، شهر یک اثر هنری مانند یک تابلو نیست همه با تمامی حواس فعالانه با آن در تماسند و در ساخت آن نقش دارند اما با توجه به شرایط شخصیشان ادراک مختلفی از شهر دارند. اما آیا هنر هم بخشی از شهرسازی نیست ؟ در اینجا می توان تمایزی میان هنر و زیبایی شناسی در نظر گرفت. این تمایز برای درک تفاوت راه حلهایی که هنر را در شهرسازی گنجانده اند مهم اند، زبان نشانه شناسی، رویکرد سرمایه اجتماعی و صناعت( تخنه) و روان شناسی تجربی.
۱) این رویکرد شهر را مجموعه ای از نشانه ها میداند.رویکرد زبانی به زیبایی شهری این ویژگی را دارد که از نظر تاریخی زیبایی شناسی منجر به پیشرفت زبان شناسی شد، از این جهت می توان برخی تضاد های نظری را کم رنگ کند،. در این رویکرد شهرسازی مرز “هنر مفید: و “هنر زیبا”ست و وزن مسائل زیبایی شناسی نسبتا پررنگ تر از باقی رویکرد ها است .
۲) تخنه یا صناعت، این رویکرد “هنر مفید” است و از برخی نظر موضع افلاطون در مورد هنر و هنرمند را برآورده می کند(اخراج هومر از آمانشهر) در میان معاصران هیدگر مهمترین دفاع را از تخنه بودن هنر کرده است ، اینکه زیبایی شهر را در تمامی صناعت ها( از ساخت چرخ تا نشانه ها و بنا ها و ..) ببیند این خوبی را دارد که دیگر به معنای کانتی کلمه هنر نیست، و می تواند روح مشترکی با باقی ابعاد مثلا ترافیک داشته باشد.
۳) سرمایه سمبلیک موضعی پیچیده است، این رویکرد حالت چپ نو را دارد. بر این اساس ساخت معنای زیبا به عنوان یک فرایند تولیدی از انباشت سرمایه است، قطعا نقش تبلیغات در ساخت سرمایه ای که موضوع خاص را زیبا جلوه دهد مهم است، مفهوم زیبایی مانند عینکی است که از طرف سرمایه تعریف میکند چه چیزی را در جهان زیبا ببینیم. مثلا در مورد مد( که البته زود گذر تر از مثال های معمول این بحث است) اینکه لباس مد می تواند ارزش بیشتری داشته باشد و زیباتر هم به نظر آید به دلیل وجود سرمایه سمبلیک رخ داده.
یا بسیاری از آثار نقاشی که در زمان خود ارزش مالی نداشتند. این رویکرد زیبایی را به واقع امری غیر فلسفی می بیند که شدیدا تاریخی است. این رویکرد این خوبی را دارد که گروهها و تمایل آنها را در ساخت شهر می بیند ، می توان با این رویکرد به مجسمه سازی پیشنهاد ساخت یک مجسمه خاص با فلان موضوع در فلان مکان را فلان قیمت را داد و هیچ نگران نبود که آیا این مجسمه سازی هنر هست یا نه، و فقط کافی است پولی پرداخت شود که مجسمه ساز راضی شود !!!
۴) تجربی : زیبایی را تعریف نمی کند زیبایی مفهومی نا دقیق اما مشترک میان مردمان و تجارب آنهاست دو نمونه خوب از این دسته را می توان پیگیری کرد نظریه ادراک ( گشتالت و ..) نظریه های فرویدی و یونگی….
تمامی این چهار دسته شهرسازی را یا هنر یا علم یا اقتصاد می دانند، و شاید به همین دلیل تضادهای مورد بحث را ندارند. اما هیچ کدام از این چهار رویکرد، رویکرد غالب ادبیات طراحی شهری نیستند پس مشکل طراحی شهری تازه آغاز می شود!!
هومن فروغمند اعراب
دیدگاهی بنویسید.
بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.