بافت های فرسوده، هر روز پیر تر و به خاک نزدیک تر
بناهایی که از خاک برآمده اند، روزی دیگر به زمین فرو خواهند ریخت. به خاک خواهند نشست. تحمل از کف خواهند داد و جاذبه زمین بر آنها فائق خواهد شد. فرو خواهند ریخت به دست هم نوعانی که زمانی با شور و اشتیاق فراوان بر ساخت ایشان همت گمارده اند. انسان هایی که می سازند و انسان هایی که ویران می کنند و دوباره می سازند. چرخه ای عجیب از برآمدن و فروریختن. تا دوباره از خاک ایشان بنایی نو و اندیشه ای جدید سر بر کند. ساخته های امروز ما در زمانی نه چندان طولانی، همنوعان ما را به فکر فرو خواهند برد تا جایگزینی جدید بیافرینند. نگاه ایشان همچون طراح آن بنا، مشتاق و امیدوار نخواهد بود. آنها می خواهند دوباره بسازند و تغییر دهند و نظم و هندسه ای جدید به کار گیرند. امیدوار جانشینی بنایی جدیدند تا غصه دار آنچه که نابود می شود.
تنها به فکر ساختنیم و به اکنون می اندیشیم. نه ساخته ها و یافته های گذشتگان اهمیتی دارد و نه انسان ها و جوامعی که فردای روزگار پذیرای معماری ما خواهند بود یا نه.
معمارن با چه اندیشه ای خلق می کنند؟
معمار امروز چگونه می اندیشد و چه خلق می کند؟ بر فرسودگی و ویرانی فردا چه پاسخی خواهد داشت؟ ویرانی و جایگزینی بنایی جدید مساله ای اجتناب ناپذیر است اما آنچه که در ورای ساختن و ویران شدن می تواند ماندگار تر و تاثیر گذار تر عمل کند، رویکرد طراح و نوع اندیشه ای است که در گستره ای از زمان حال و آینده داراست و تغییر و تعویض زمانه چندان تاثیری برآن نخواهد داشت. هر ساخته ای در زمان ما می تواند اسطوره ای باشد برای آیندگان یا خرابه ای بر انتظار سازندگان فردا، انتظاری بر تخریب و خرابی آنچه ما ساخته ایم.
متاسفانه جامعه معماری امروز کشورمان در نوعی نابسامانی فکری و ایدئولوژیکی به سر می برد و نمی توان رویکرد و گرایش مشخصی برای آن در نظر گرفت. به زبانی دیگر معماران ما بیشتر سازنده اند تا متفکر، بیشتر می سازند و کمتر می اندیشند. تعدد ساخته های ایشان مهم تر از بار معنایی و همسازی اجتماعی و تاثیر گذاری فرهنگی است. برنامه ریزی مشخص و نظریه ای دال بر چگونه بودن معماری در ۵۰ سال آینده وجود ندارد و بدین سبب هر چه که ساخته می شود ، هر چند خوب و درست در آینده ای بسیار کوتاه قابلیت و کارایی خود را از دست می دهد. (آثار ساخته شده در دو دهه گذشته و عوابق اجتماعی و فرهنگی ایشان گواهی بر این نظریه اند)
قبل از شروع به طراحی، طراح می بایست نکات مهم و تاثیر گذار پروژه را بررسی کرده و نشانه های ارزشمند و تأثیر گذار را مشخص نماید و از خود سوال کند من خالق چه چیزی هستم و نتیجه این اندیشه دارای چه نکات مهیج و برخورد کننده و پیام آور با مراجعین و استفاده کنندگان حریم کاربری و مرایای شهری و تفکرات پیرامون آن خواهد بود.
معماری ما در وهله اول نیازمند نظریه و اندیشه ای کامل، درست و پویاست که بتواند با نوع معماری و زمان و مکانی که در آن ساخته شده و اکنون زندگی می کند خود را تطبیق داده و در مرحله بعدی بر توسعه و ماندگاری آن اقدام کند. معماران و شهرسازان ما معمولا در مرحله اقدامند تا اندیشه و برنامه ریزی. این امر به ویژه در طرح های جامع و تفصیلی نیز قابل دقت و بررسی است و تنها به تغییر و تجاوز های ملکی و منطقه ای محدود نمی شود. ما نیازمند برنامه و دستورالعملی هستیم که از شروع مطالعات تا اجرای کامل پروژه توانایی هدایت و اصلاح را داشته باشد.
و آنچه که خلق می کنند
بافت های فرسوده شهرها که بازسازی آن در دستورالعمل اجرائی وزارت مسکن و شهرسازی قرار گرفته، همانند طرح های گذشته بسیار عجولانه اجراء و انجام یافته است، بدون هیچ گونه اندیشه و مطالعاتی عمیق و هماهنگ با شرایط شهرسازی جهان امروز در رابطه با تغییر و تحول طرح های جایگزین در خصوص برنامه ریزی آن دیده نمی شود. هدف هم روشن است ارضاء روانی از نظر دیدگاه سیستماتیک اداری و ارگانی و هم اینکه امکانی بر جایگزینی بناهای به اصطلاح مدرن و باز زنده سازی بافت شهری را بوجود آورده ایم، اما پس از مدت کوتاهی با معضلات و مشکلات بررسی نشده آن مواجه می شویم. و دوباره می پرسیم چرا چنین شد و دست به اقدامی دیگر می زنیم، بدون آنکه بدانیم نگاه ما شرائط امروز شهر و شهرسازی را در بر ندارد.
زمانیکه از بناها و بافت های فرسوده سخن به میان می آید، گذشته ای دور و چند صد ساله را تصور می کنیم. نارحت می شویم و با قیافه ای حزن انگیز بم و نایین و … را تصور می کنیم که هر روز پیرتر و به خاک نزدیک تر می شوند. همایش های و سمینارهای متعدد، کتاب ها و قلم فرسایی بسیار، نیز راهی به جایی نمی برد. با گذشت قریب به دو دهه از تلاش سردمداران معماری ایران جز ثبت و مرمت خانه ای چند، عمل موثری در این زمینه انجام نشده است. ۵ سال از زلزله بم می گذرد و هنوز مشغول مسابقه و مناقصه ایم. و هزاران نا امیدی و نافرجامی دیگر که گریبانگیر بافت ها و بناهایی است که بار فرهنگی و معنایی سرزمین ما را به دوش می کشند. حال آنکه معمار امروز، از هر «معنا» و «اندیشه ای» که زمانی آیندگان را به فکر حفظ و مرمت ساخته های ایشان بر انگیزد تهی است.
چرا به گذشته می نگرید و مناطق و محله های قدیمی شهر را مرور می کنید. بناها و بافت های فرسوده تنها به دلیل عدم استحکام و فرسایش سازه آن مشخص نمی شوند. اولویت بندی در ماندگاری یک اثر، ساختار فضایی و عمق معنایی آن است؛ آنچه که ما را بر می انگیزد و مجاب می کند تا بدان بیندیشیم و در حفظ آن بکوشیم. تفاوتی است بین بافت فرسوده و بافت تاریخی؛ عدم استحکام و فرسایش سازه ای بنا دلیل درستی در تخریب یک بنا نیست. بناهایی که مشخصه تاریخی و اجتماعی یک جامعه اند را نمی توان موجودی بی روح و بی تاثیر دانست و تنها به زندگی فیزیکی آن بسنده کرد. اینان نمادی از تاریخ و تمدن و اندیشه یک ملت را بدوش می کشند. تنها به نسبت قدمت ایشان می توان «بافت تاریخی» را بر آن نام نهاد نه «بافت فرسوده». بافت های فرسوده، آپارتمان ها و شهرک هایی هستند که در ساختار عملکردی خشک و غیر استاندارد ساخته شده اند. نه نشانه ای در آن می توان یافت و نه هویتی که لحظه ای خاطره جمعی ما را به خود مشغول کند و همچون خاطرات پدرها و پدربزرگ ها از ویژگی های آن کوچه و خیابان یاد کنیم.
اما چگونه است که از ساخته های اخیر خویش هرگز متاثر نمی شویم. غصه گذشته و گذشتگان را می خوریم و اینگونه از نفرت و زشتی که شهرهایمان را پر کرده است غافلیم. بافت های فرسوده را در کوچه پس کوچه های تنگ و قدیمی شهر نجویید؛ محله های جدید، مجتمع های مسکونی، خیابان های عریض با ساختمان های بلند و با ماندگاری بسیار، اما بیگانه از مردم، تهی از آرامش و امنیت و زندگی، را بنگرید؛ ساخته هایی از دهه گذشته کشورمان، دهه هفتاد، دهه سازندگی، خلاقیت و افتخار که در زمانی کوتاه، کارآیی و مقبلویت خود را در جامعه ایران از دست داده اند و حرفی برای گفتن ندارند، زیادی اند و تنها نمادی از نبود اندیشه و «صداقت» اند در فضای معماری ایران.
بدترین اتفاق زمانیست که چنین اندیشه هایی در بافت های تاریخی شروع به طراحی می کنند. نتیجه کار نه به عمر و تداوم آن بافت کمک می کند و نه حرف تازه ای که نگاه عابران را لحظه ای به خود جلب کند! نتیجه کار می شود برج جهان نمای اصفهان، یخجال صادقیه تبریز، خبابان شیراز مشهد و هزاران فاجعه دیگر که به اسم مرمت و بهسازی و به نیت کسب درآمدی بیشتر از جانب شهرداری و سایر ارگان های ذینفع، مناطق تاریخی شهر را به عنوان بافت های فرسوده اعلام می کنند و به زیر قلم تخریب و تاراج معمارن و شهرسازان می روند.
– پروژه برج جهان نما پس از تخریب کاروانسرای صفوی که خود اثری تاریخی و ارزشمند محسوب می شد، به اجرا درآمد.
– مزدم جیرفت از آجرهای منحصر به فرد گورستان اسلامی در شهر دقیانوس برای ساخت و ساز استفاده می کنند. این ساخت و سازها ۱۰۰ متر از آثار آجری مهمترین شهر مردگان دوره اسلامی در دقیانوس را تخریب کرده است. شهر اسلامی دقیانوس که در شمال شهرستان جیرفت جای گرفته مربوط به دوره سلجوقیان (۹۰۰ سال پیش) است.
– شهرداری تبریز با اجرای طرح احداث زیرگذر در منطقه چای کنار، بخشی از یخچال قدیمی صادقیه این شهر را تخریب کرد. یخچال صادقیه جزو یخچالهای مهم شهر تبریز است که در بافت تاریخی شهر و در نزدیکی بازار جای گرفته است، این یخچال که مربوط به دوره قاجاریه است ۲۰۰ متر مربع وسعت دارد.
– پنج هزار و ۵۰۰ متر از زمینهای طبیعی شهر ماسوله که جزیی از منظر تاریخی این شهر را تشکیل می دهند و در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است، به وسیله اداره هواشناسی و شهرداری ماسوله تخریب شد.
– موج جدید تخریب بافت تاریخی شهر مشهد با آغاز تعریض خیابان شیرازی و خیابان های منتهی به حرم امام رضا (ع ) آغاز شد. شهرداری مشهد بافت تاریخی خیابان شیرازی را یک بافت فرسوده تعریف کرده است و بر همین اساس عملیات تخریب و تعریض آن را آغاز کرده در حالی که خیابان شیرازی از خیابان های قدیمی شهر مشهد است که ساختمان های دوران صفوی و تیموری در آن کاملا مشهود است.
– خانه عارف قزوینی «نغمه سرای مشروطه» که در شهر قزوین واقع شده است بدون توجه دستگاههای فرهنگی مورد تخریب قرار گرفته است.
– بگیری سد کارون سه بخشی از میراث به جا مانده از دوران هخامنشی را به زیر آب برد
– در ۱۴ سال گذشته این تپه باستانی بسیار مورد تجاوز قرار گرفته است و در یک دهه گذشته اوقاف قم و اداره راه سازی با احداث اتوبان قم _ جمکران بیش از ۹۰ درصد این تپه را با خاک یکسان کردند. (لیلی صمدی ۱۳۵۴)
صداقت و استادی معمارانی که به الحاق و توسعه مسجد جامع اصفهان همت گمارده اند را بنگرید، آن مردان بزرگ با چه اندیشه بالایی و چه امکانات نا چیزی در مقایسه با امروز سعی کرده اند که چنان معنویت و ستایشی را در قالب کالبدی معمارانه به دوران ما عرضه کنند که از پس قرن ها و افسون تکنولوژی در عصر ما سخنان و مفاهیم بسیاری برای گفتن دارند.
چرا به خود نمی گریم و نمی اندیشیم که ساخته های ما در آینده، چه نقش و وظیفه ای بر عهده خواهند داشت. جوابگوی کدامین نیازها خواهد بود و تا چه حدی انعطاف تغییر و مرمت را خواهد داشت. به جای چاره اندیشی برای معماری گذشته مان به فکر ساخته های خود باشیم؛ به فکر شهرها و بافت هایی که می سازیم. متاسف و اندوه ناک گذشته خود باشیم، متاسف سیاهی و افسردگی شهرهایی باشیم که خلاقیت و زیستن انسان ها را سرکوب می کنند. مردمانی که از لابلای برج های بلند، آرزومند کلبه ای هر چند ساده در دامن طبیعت اند.
کسی از ساخته های ما عکس نمی گیرد، تعجب نمی کند و حتی شوق زندگی کردن را هم در آنها ندارد؛ مردم جامعه ما تنها به اجبار و عدم آگاهی درست از استاندارد های فضای زندگی چنین سرپناهی را تحمل می کنند. هر چه ساخته ایم از همان اول با افکاری فرسوده و دور از آینده و جامعه و انسان طراحی شده اند. معمارانی که خود فرسوده اند و با ساخته هایشان بر فرسایش شهرها و تاریخ و فرهنگ کشورمان می افزایند.
بدون هیچگونه زیاده گویی باید بگویم که با این سرعت تخریب فکری و فرهنگی، فرزندان برومند این سرزمین در آینده به جای افتخار به کوروش بزرگ و سایر نیاکانمان به انسان هایی تخیلی و عجیب همچون سوپرمن ها و هری پاترها و… افتخارخواهند کرد و آنها را الگوی خود می سازند و پس از رشد و بالندگی، فردی می شوند با فرهنگی مخلوط و بی ثبات که با نسیمی خواه از سمت کشورهای غربی یا خاور دور بدان جهت گرایش یابند.
چاپ شده در ماهنامه مهندسی زیر ساخت ها، شماره ۶ اسفند ۱۳۸۷
دیدگاهی بنویسید.
بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.