زنان در شهر مردان
شهرها را مردان برایمان ساخته اند. می گویی نه؟ با من به کتابخانه بیا؛ از آن کتابخانه هایی که طرح های شهری را در آن نگهداری می کنند. مگر نه آنکه اساس برنامه ریزی و مدیریت هر شهر طرح مصوب آن است؟ پس یک گزارش طرح هادی شهری یا طرح جامع را نگاه کنیم. همه مطالعات، عمومی است و گروه های اقلیت در آن نادیده گرفته شده اند.
فرض شده همه انسان های ساکن در شهر همگن هستند. زن ها کجای پژوهش دیده شده اند؟ هیچ کجا! کجای آینده نگری ها دیده شده اند؟ باز هم هیچ کجا! شاید ورق بزنی، صفحه های مربوط به مطالعات و پیش بینی های جمعیتی را بیاوری و بگویی: اینجا است! هرم جمعیتی بر مبنای جنسیت است، آمارهای جمعیتی هم بر مبنای جنسیتند.
می گویم: خب، باشد. نشان می دهد در این شهر چند درصد زن وجود دارد و چقدر دیگر در افق برنامه به آنها اضافه خواهد شد. نتیجه چیست؟ کجا از نیازهای این تعداد زن سخن گفته شده یا از برآوردن نیازهای آنها؟ هیچ کجا! این همه سیاست و استراتژی و راهبرد و راهکار، کجا تقسیم بندی هرچند مختصری را بر مبنای نیازهای هر جنس می بینی؟
از کتابخانه بیرون برویم. برویم در شهر بگردیم. با اتوبوس برویم؟ چه وسیله ای مطمئن تر از آن؟ قسمت مردانه خلوت و زنانه بسیار شلوغ است. خب، اکنون ظهر است، آقایان سر کار هستند و اتوبوس سواری نمی کنند. اما خانم ها… نگفتم شهر را مردها ساخته اند؟ بیا پیاده برویم. آخر وقتی در الگوهای ترافیکی شان، عدد قرار می دادند و حجم رفت و آمدها را حساب می کردند، به یاد نداشتند که سفرهای شهری مردان با زنان فرق دارد.
می دانی شهرسازی مردانه، یادش می رود که ما زن ها نمی توانیم صبح سر کار برویم و عصر برگردیم، چون به جز شغل رسمی مان، ده ها کار غیررسمی داریم که به خاطر آن باید در طول روز بارها جابه جا شویم. یادش می رود کار زنان به دو گروه با دستمزد و بی دستمزد تقسیم می شود. کار با دستمزد را می بیند و در محاسباتش منظور می کند که فعالیتی اقتصادی است، ارزش افزوده ایجاد می کند، بود و نبودش در کیفیت اشتغال شهری موثر است، در کیفیت شهر هم موثر است، اما کار بدون دستمزد چه می شود؟ خانه داری و بچه داری را می گویم.
شهرسازی مردانه یادش می رود که نفع اقتصادی و ارزش افزوده اجتماعی فعالیت های خانگی زنان را به حساب آورد و موانع و مشکلا ت بر سر راه آن را ببیند. یادش می رود که در یک تقسیم کار طبیعی، وظیفه پروراندن کودکان به زنان محول شده است. یادش می رود که زن ها بر سر یک دوراهی ناخواسته اند. اگر سر کار نروند، پس تکلیف این همه درس خواندن و کلا س کنکور رفتن و دانشگاه قبول شدن و هر ترم با جدیت رفتن و برگشتن و امتحانات آخر ترم را گذراندن چه می شود؟ مگر می توانند فراموش کنند که همیشه نیم بیشتر کلا س را همجنسان آنان تشکیل می داده اند؟
از سوی دیگر وقتی شاغل باشند، مجبورند بخش قابل توجهی از وظایف داخلی شان، یعنی همان بار اجتماعی نگهداری از خانه و فرزندان را به دیگران بسپارند. پس باید به دنبال یک مهدکودک به درد بخور یا یک پرستار بچه قابل اعتماد، سرویس مدرسه، وسیله رفت و آمد خودشان، خشکشویی، غذاهای آماده طبخ غیرمسموم، یک نظافتچی که لا اقل هفته ای یکبار به دادشان برسد و… بدوند. در آخر به چه می رسند؟ بدنی فرسوده و روحی فرسوده تر.
در شهر به این بزرگی با این همه پولی که در آن هزینه می شود، امکاناتی نیست که آنقدر خیال یک زن، همسر و مادر را آسوده نگاه دارد که بتواند اوقات کاری اش را بدون نگرانی سپری کند؟ با ترس نگاهم نکن، شاید یاد ناامنی این شهر افتادی.
درست است برای مردان هم ناامن است. اما راستش را بگو، تو شهامت داری با هم از پله های این زیرگذر پایین برویم؟ شهرداری آن را ساخته که ما به جای عبور از عرض خطرناک خیابان، از آن عبور کنیم. ولی آخر چه می دانیم در آن تاریکی چه چیز چشم به راهمان است که خطر آن کمتر از تصادف با اتومبیل ها باشد. شهامت داری از کوچه پس کوچه ها برویم؟
می دانم ترجیح می دهی از خیابان اصلی برویم، گرچه اصلا پیاده رو ندارد. نگاه کن! آن جلوتر دارند ساختمان سازی می کنند، پر از مصالح ساختمانی و کارگر است. جرات می کنی به راهمان ادامه دهیم؟ شاید بگویی بیا تاکسی بگیریم. مدت ها می ایستیم و با به یاد آوردن انواع خفاش های شب و روز به مسافرکش ها اعتماد نمی کنیم و متلک های رانندگان عبوری را نشنیده می گیریم. شاید بگویی مرکز خریدی را می شناسی که پرنور است و خوش عطر، بوی فقر و خطر و آشوب نمی دهد. یک کافی شاپ هم دارد. شاید بگویی آنجا امن تر است برای نشستن، چیزی خوردن و دو کلمه بی دغدغه حرف زدن. پس به آنجا می رویم. هنگام پیاده شدن راننده تاکسی کرایه را چند برابر طلب می کند. اعتراض می کنی اما با چشمان خون گرفته به عقب برمی گردد و براندازت می کند. از ترس، همه پولی را که خواسته به سمتش دراز می کنی.
وارد مرکز خرید می شویم. ما زن ها خرید کردن را دوست داریم. یادت هست خیلی وقت ها حوصله ات که سر می رفت می گفتی برویم مغازه ها را تماشا کنیم؟ حالا اما با مزاحمت مردان و پسران جوان چیزی از لذت تماشا کردن برایمان باقی نمانده است. شهرسازی مردانه و مدیریت شهری ما به مردان فکر می کند و علیا مخدره های خیالی!
با تردید نگاهم نکن؛ اگر چنین نبود یادشان نمی رفت تمام مشکلا ت زنان شاغل را، مشکل زنان و ایمنی در شهر را، زنان و مساله عبور و مرور و حمل و نقل را، زنان و وظیفه و دلمشغولی خرید را، یادشان نمی رفت زنان چگونه باید اوقات فراغت شان را در شهرها سپری کنند، گرچه زنی که شاغل باشد دیگر اوقات فراغتی ندارد و زنی که بیکار باشد هم غالبا حقی برای داشتن آن ندارد!
دیدگاهی بنویسید.
بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.