شهر در تمثیلی از مولانا
در ابیات ۲۷۱۷ و ۲۷۳۶ از دفتر اول مثنوی معنوی به مفهومی بر می خوریم جالب توجه، پیشتر اشاره شده بودکه شهر در داستان تمثیلی سهروردی مکانی است که خروج از آن و رسیدن به صحرا به نوعی با خروج از زندگی عادی و وروز به عالم خیال و وصال متناسب دیده شده بود. این موضوع شاید تا حدودی یاد آور نگاه مسیحیان به بازار باشد، بازار مکانی است دور از کلیسا و مکانی برای حیلت شیطان.
ابیات مذکور در “قصه آن خلیفه که در کرم از حاتم طایی گذشته بود” آمده است.تحفه نا قابل مرد بیابان نشین که آب شور کویر بود برای حاکمی که در داراخلافه اش رودی بزرگ جریان داشت بی ارزش بود اما بهانه ای خوب برای کرم حاکم، این داستان تمثیلی است از سلوک و آوردن داشته های ناقابل در برابر دارایی های لایتناهی حضرت حق است ، که اگر خاضعانه و صادقانه باشد موجب سعادت می شود. در این داستان بیابان که محل زندگی آن مرد است تمثیلی از دنیا و مکان دون است و در عوض شهر مکان حضور خلیفه است، مکانی افسانه ی
۲۷۱۷ : در میان شهر چون دریا روان/ پر زکشتی ها و شست(طور) ماهیان
۲۷۳۷: دید درگاهی پر از انعام ها/ اهل حاجت گستریده دامها
۲۷۴۲: اهل صورت، در جواهر بافته/ اهل معنی، بحر معنی یافته
این شهر که به سبب کرامت حاکمش در تمثیل آورده شده گویی مکانی است که اهل دنیا و آخرت در آن بهره های بی شمار می گیرند. در اینجا شهر مقصد سلوک است و مکانی مقدص که در آنجا انسان هایی شریف و وضیع جمعند
۲۷۴۱:خاص و عامه، از سلیمان تا به مور/ زنده گشته چون جهان از نفخ صور
و همینطور در این شهر کافران و مومنان در کنار یکدیگر از ضفت رحمانیت حق بهره مند هستند این صفت خاصیت آرمانشهری این شهر تمثیلی را بر طرف می کند چرا که کافرا و مومنان در آن هستند و از انسان های برگزیده تشکیل نشده است.
۲۷۳۹: بهر گبر و مومن و زیبا و زشت/ همچو خورشید و مطر، بل چون بهشت
وجه اشتراک تمثیل سهروردی و مولانا در تجمع انسانی شهر و حضور آدمیان در آن است. اما محتوای شهر و در واقع معنای شهر در این دو تمثیل کاملا متفاوت است
دیدگاهی بنویسید.
بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.