ایدههایی نتراشیده
برای آدمی که همیشه در کار تحسین و توصیف دنیایش است شهر و دشت فرقی ندارند. صد سال، دویست سال قبل در وصف دشتهای وسیع و کوههای ستبر و رودهای خروشان میسرودند، امروز برای کوچهها و بزرگراهها و اتوبوسها. البته شکلش هم عوض شده است، کسی برای اتوبوس شعر نمیگوید. بهجایش با کمی رنگ و لعاب مدرن متنهای آشفته مینویسند، متنهایی که در ظاهر مدحی ندارند ولی در نهایت مقصودشان پرستش محیط زندگی نویسنده است. شهر امروز سوژه پرستش ماست.
شهر کاربردیتر است. معماری شاید موضوع مهمی باشد ولی در نهایت بخشی از هنر است، مثل باقی هنرها شکم سیر یادش میافتد. کاربردگرایی نتیجهی خشنی میدهد. در و دیوار شهر خشن هستند، چراغها، تیر چراغها، خیابانها و هزار چیز دیگر. حق هم دارد، مگر تمدن شهرنشینی چند سال دارد، طبیعت نیست که ملیونها سال ساییده شده باشد و نرم شده باشد. نتیجه اینکه خشونت میشود جزیی از هویت شهر. خشونتی که فقط در ظواهر و سنگها نیست، به باقی اجزا هم سرایت کرده است؛ به باطن، به انسانها، به ایدئولوژیها، به زبان. این خشونت همواره نکوهیده میشود، در پی چاره هستند. کمی هنر، کمی رنگ، کمی اخلاق، ولی دست آخر شهرها هر روز تیزتر و تلختر و خشنتر میشوند.
شهر همان جهان است، مابقی مربوط به برشهای زمانی هستند. تعطیلات در کارائیب یک برش زمانی است به نام تعطیلات، مناظری دیدنی در آمازون یک برش زمانی است به نام لذت بردن از زیباییها البته از تلویزیون، اهرام ثلاثه برش زمانی تئوری توطئه است که چیزهایی را آدمهای فضایی ساختهاند. تمام این برشها حواشی زندگی هستند، نه خود زندگی. تمام جهان شهر است و بیرون از آن حواشی. حتی نه تمام شهر، طول و عرض جهان را فاصله بین کار و دانشگاه و مرکز خرید و خشکشویی و تعمیرگاه ماشین تعیین میکند. باقی شهر هم جزو حواشی است.
دنیای ارتباطات به نظر میآید شهر را کمی بسط داده است. از پشت مانیتور میشود گالری نقاشیهای فلان نقاش را در مسکو دید زد و یا در خیابانهای نیویورک قدم زد و یا در مسابقهای در ملبورن شرکت کرد. پس شهر ما موزهاش رفته است به مسکو و مرکز خریدش به نیویورک و الخ. ولی فقط به نظر میرسد بسط داده شده است. در حقیقت خلاصه شده است در یک ارتباط اینترنتی و یک صفحه کلید که بگویی برو و برود.
کارکرد شهر در ابتدای تمدن ایجاد اجتماع بود، تاکید بر جمع، بر یاری. طی دو هزار سال کار برعکس شد. امروز تمدن تأکید بر فرد دارد، جمع را مجبور به تحمل فرد میکند. شهر امروز فردهای بسیار دارد که حتی وقتی جمع میشوند باز فردیت آنها پررنگتر به نظر میرسد. یا شهر زیاده از حد به سمت جمع رفته بوده که امروز به سمت فرد برمیگردد یا آونگی است که بین فرد و جمع در نوسان است، امروز در نهایتِ فرد است و شاید هزار سال بعد باز به سوی جمع برگردد.
نوشتن از شهر نوشتن از انسان است. تمام آنچه که شهر است، از خشن و بسیط و خلاصه و فردگرا همه انتخاب انسانها هستند. پرستش شهر در حقیقت پرستش خود است که جایگزین خدا شده است. شهر جز آیینهای از میانگین خلقیات انسانها نیست و قرار هم نبوده باشد. تحقیر شهر تحقیر انسان است، تصویرگریش همان تصویرگری انسان. فقط کمی ظرافت وارد کار میکند که نقد انسانها قبل از آغاز واکنش برمیانگیزد، نقد شهر بیآنکه خود انسانها متوجه شوند پیرایش و اصلاح ذهن خود آنان است. شهر فقط واسطه است، وجودی از خود ندارد، نخواهد داشت.
نوشتاری از میرزا پیکوفسکی
دیدگاهی بنویسید.
بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.