تجربه زندگی شهری در سازگاری اهلیت با عرف
سید محمد بهشتی
امروز؛ اصلیترین محصول شهرنشینی؛ تجربهی تاریخی مدنیت است که در شهرها بروز پیدا کرده است. این تجربه مثل دیگر فناوریهایی که بشر به آن دست یافته، در رتبه نخست موجب ابقای ظرفیت مدنیت شده و بقای این ظرفیت نیز به ظهور تکنولوژی و فناوریها در زندگی شهری انجامیده که خود امکان بروز مدنیت را بیشتر و بهتر محقق میکند.
من از این تجربه به “اهلیت شهری” یاد میکنم. تجربهی تاریخی مدنیت در رتبهی بعدی خود؛ ارگانیسم اجتماعی را از توسعهی عمودی به توسعهی افقی ارتقا داده که من از آن به نام “ابرهای اجتماعی” یاد میکنم.
اول: اهلیت شهری
وقتی صحبت از شهر میکنیم باید توجه داشته باشیم که شهر؛ یک مفهوم از مدنیت است که من؛ آن را به دو بخش مدنیت اصیل و مدنیت تصنعی تقسیم میکنم.
از منظر تجربهی مدنیت؛ اصالت از این بابت که در طی آن؛ انسان آموخته تا محیط پیرامون خود را اهلی کند و خود نیز اهلی شود، عالیترین مرتبهی اهلیت است.
مدنیت اصیل به این اعتبار که زیست بشر در بستر طبیعی محقق شده و قوانین حاکم بر آن بیشتر پایه و اساس خواست جمعی دارد، درمقابل مدنیت تصنعی که عمدتا دستاورد دوران معاصر وعصر جدید بعداز رنسانس و با اصالت بیگانه است، اگرچه قوانین حاکم بر آن دقیق و موشکافانه باشد.
از منظر تجربهی مدنیت؛ اصالت از این بابت که در طی آن؛ انسان آموخته تا محیط پیرامون خود را اهلی کند و خود نیز اهلی شود، عالیترین مرتبهی اهلیت است. ویژگیهای یک جامعهی اصیل اگرچه با قوانین موشکافانه و دقیق امروز همخوانی ندارد و در برخی ابعاد حتی به یک بینظمی میماند، اما مفهوم واقعی نظم را در خود مستتر دارد و عرف؛ ابزار کارآمدتری دربرابر قانون به شمار میآید.
سابقهی این مدنیت را در کشور خودمان به وضوح میتوان دید. ما در کشور؛ اهل شیراز، تبریز، اصفهان و … داریم. این اهلیت درواقع ناشی از اصالت شهرنشینی در این مناطق است حال آن که ما اهل نیویورک نداریم.
مدنیت در بسیاری از کشورها به ویژه غرب؛ با سابقه زیست کوتاهتر؛ موجب شده در این مناطق با ویژگی شهروندی مواجه باشیم. امروز از ساکنان نیویورک بهعنوان شهروندان نیویورک یاد میشود. از این رو که نیویورک؛ شهر تصنعی است که واردشدگان به آن در زمانی خاص تصمیم گرفتند آن را بسازند و این منطقه را تبدیل به شهر کنند. مشابه این نوع شهریت برای ساکنان دیگر شهرها در کشورهای جوان مثل امریکا، کانادا و استرالیا که عمدتا شهرنشینی در آنها تصنعی است، افتاده است.
در ساختار شهرنشینی تصنعی؛ قانون معرف شهرنشینی است. در این نوع تجربه زیستی هرچه ما تبعیت بیشتری از قانون داشته باشیم، متمدنتر هستیم. البته این مفهوم؛ دستاورد کمی نیست اما درقیاس با شهریت اصیل که در آن شهرها در یک سیر تاریخی ساخته شده و فرهنگ و رسوم غنی را به ارث بردهاند، شهر دیگر تحت سیطرهی قانون به مفهوم مدرن نیست بلکه یک قرارداد اجتماعی در قالب عرف؛ بیشترین حاکمیت را دارد. بهگونهای که ساکنان این شهرها وقتی با مواردی از تضاد قانون و عرف برخورد میکنند، همیشه عرف را ترجیح میدهند.
مثال دیگری از این تجربههای زیست را میتوانیم میان دو شهر رم و آمستردام مشاهده کنیم. در دل اروپا و در شهری مثل رم؛ باتوجه به سابقهی طولانی در شهریت آن، مشهود است که قانون مرز دقیقی برای زندگی شهری نیست.
رم درمقایسه با آمستردام،؛ از ترافیک نامنظمتر و شلوغتری برخوردار است. اولین برداشت از خیابانهای رم این است که ساکنان این شهر بویی از تمدن نبردهاند و قانون در این شهر حاکم نیست اما درعمل؛ این شهر از نوعی قانون بطئی پیروی میکند. اگرچه قانون در آمستردام اصل بسیار معتبر و مهمی است اما اگر نظم موجود به هر دلیل به هم بخورد، آمستردام خیلی زود از هم متلاشی خواهد شد. حال آن که در جایی مثل رم، عرف که عمیقا در شهریت شهر و ساکنان آن ریشه دوانده، از موجودیت شهر حفاظت میکند و متلاشی شدن آن را غیرممکن میکند.
دوم: ابرهای اجتماعی
مدنیت در بسیاری از کشورها به ویژه غرب؛ با سابقه زیست کوتاهتر؛ موجب شده در این مناطق با ویژگی شهروندی مواجه باشیم. امروز از ساکنان نیویورک بهعنوان شهروندان نیویورک یاد میشود. از این رو که نیویورک؛ شهر تصنعی است که واردشدگان به آن در زمانی خاص تصمیم گرفتند آن را بسازند و این منطقه را تبدیل به شهر کنند.
امروز فناوریها امکان بده بستانهای اجتماعی را بیشتر فراهم کردهاند. این ابزار هم در برقراری ارتباط وهم درعامل بخشی و سازماندهی به جوامع و حتی ایجاد قراردادهای اجتماعی جدید نقش منحصربه فردی دارند.
فارغ از رشد و توسعه بهعنوان دستاوردهای اولیه فناوری؛ مهمترین نقطه عطف این ابزار؛ تغییر در نسبتهای اجتماعی از عمودی به افقی است.میتوان گفت که امروز ما در روزگاری به سر میبریم که گروههای اجتماعی مجهز به ابزار دانستن شدهاند.
اگر پیش از این؛ راس هرم با تشکیل گروههای مرجع و کارفرما؛ نسبت خود را با بدنه خود با مقیاس “من میدانم و تو نمیدانی”، تنظیم کرده بود و در هر کاری که در صحنههای مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی انجام میداد؛ بدنه چارهای نداشت جز آن که به راس هرم اعتماد کند و او را به سمت فرماندهی بپذیرد آنهم تنها به این دلیل که فرمانده میدانست و آنها نمیدانستند، اما با سرریز فناوری و تکنولوژی اطلاعات و با تغییر وضعیت گروههای مرجع نسبت به گروههای متکثر اجتماعی؛ نسبت “من میدانم و تو نمیدانی” هم به “من میدانم و تو میدانی”؛ تغییر کرد.
پس دیگر لزومی نداشت که راس هرم در نقش کارفرما؛ خود را مطلع از رویدادها جلوه دهد. هر رویداد همزمان به راس و بدنهی هرم انتقال پیدا میکرد و بدنه امکان آن را یافت تا از دهها رسانه؛ اخبار را پیگیر باشد. با از دست رفتن نقش فرماندهی برای راس هرم و بیرون آمدن کارفرماها و گروههای مرجع از سایه؛ بدنه؛ لزومی در اعتماد به فرمانده نداشت بلکه خود به کمک تکنولوژی روز، پدیدهها را از نزدیک مشاهده و سپس آنها را ارزیابی میکرد. در این وضعیت از تجربه شهری، ما دیگر شاهد یک توسعهی افقی هستیم و هرم عمودی در این نوع از توسعه؛ متلاشی میشود.
تغییر و تکثر جامعهی شهری از توسعهی افقی؛ همزمان نوعی ارگانیزم اجتماعی بیسابقه را شکل داد که در آن به ابرهای اجتماعی متکثر برخورد میکنیم. این ابرها دایم در حرکت بوده و اطلاعات مانند دسته پرندگانی که در آسمان درحال پرواز هستند، دایم از نقطهای به نقطهی دیگر منتقل شده و در هر انتقال؛ چیزی به آن افزوده شده و داشتهی آن کاملتر میشود.
مثال این دست تغییر در ساختار شهریت را میتوان در اتفاقی که در خاورمیانه؛ ابتدا و اروپا و آمریکا؛ در ردههای بعدی رخ داده، جستجو کرد. جوامع در این آگاهیجویی به صورت متکثر و درقالب دستههای متکثر و متنوع با خواستههای مختلف، شعار دانستن و توانستن سرداده و نقش فرماندهی را از راسهای هرم سلب میکنند.
دیدگاهی بنویسید.
بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.