نور در منظر (قسمت اول)
مقدمه
منظر دارای معنی است. معانی در ذات پدیده ها به ودیعه گذاشته شده اند، واین انسان است که از طریق ادراک و گاه الهام به کشف این معانی نایل میشود. اولین ادراک برای او در آستانه محل تلاقی سکوت و نور رخ می دهد: درسکوت (ظلمت) آرزوی بودن نهفته است و نور بخشنده تمامی حضور هاست، و به چیزها چو نان که باید باشند معنی می بخشد، آنگاه که نور در برخورد با سطوحمقام می گیرد، فضا و فرم ها را با هم پیوند می دهد، مرزها را در هم میآمیزد یا از هم جدا می کند، سایه ها بر انگیخته می شوند، و منظر توان سخنگفتن می یابد.
نور یکی از استعاره هایی است که در منظر انسان را به فکر وا می دارد و ذهنو جسم انسان را به دنبال خود می کشاند. بواسطه آن تصاویر عینی و ذهنی ازدنیای اطراف در ذهن ما شکل می گیرد، باید توجه داشت که فضای ادراکی غیرازفضای واقعی است. فضای ادراکی از طریق دریافت کیفیات فضای واقعی تصویرمیشود و در نهایت با برانگیختن معانی در ذهن ما تعیین کننده رفتار میشود.در این مقاله برای تبیین سطوح معنی ناشی از نور به نظریه واسطه ای هرشبرگراستناد شده است که قایل به دو سطح معنایی کلی “ذهنی” و “واکنشی” است.
معنی ذهنی را می توان به معانی “عینی” و “استعاره ای”منفک نمود، معنیواکنشی آن را می توان به مفاهیم “احساسی”، “ارزشی” و “حکمی” تقسیم کرد. درمفهوم عینی انسان فرم را از طریق اندازه، شکل ظاهری آن، استحکام، بافت،وسعت و.. به سرعت ادراک کرده و دسته بندی می نماید و فرم به شکل رمزی عملنمی کند. اما برخی از فرم ها تصاویری را به ذهن القا می کنند که با اصلفرم ارتباطی ندارد. در این مرحله آنها استعاره ای می شوند برای بیانمقصودی خاص، هم چون ورودی که تنها با مسقف شدن معنی پیدا کرده ، و یا درختکه نماد دانش می شود. وقتی در انسان معنای ذهنی شکل گرفت، بطور معمولمعانی درونی مختلفی در او بر انگیخته می شود. اولین آنها ” معنای عاطفیواحساسی” است، که شامل حالات مختلف شادی، غم، هیجان، خستگی و … که ازتجربیات و فرهنگ و شخصیت و… فرد سرچشمه می گیرد، واکنش دیگر” معنایارزشی” است، که فرد بر اساس شعور و ادراک خودکه بیشتر با معنای استعاره ایدر ارتباط است ، به ارزیابی می پردازد، منظره ای که ممکن است در مرحله اولدر او احساس هیجان را بوجود آورده باشد، این بار در سنجش با ترازویمعیارها و ارزشها کسل کننده و ناخوشایند جلوه می نماید و در مرحله آخر”مفهوم حکمی” نوع واکنش فرد نسبت به محیط را مشخص می کند، اینکه بایستد وآن را بستاید و یا از آن بی تفاوت بگذرد و یا در آن آشیان گیرد و …
همانطور که از مطلب بالا بر میآید اساس معنا در ارتباط کیفی بین پدیده هاست و خاطرات نقال معانی هستند.
اما آن هنگام که معنا بطن های مختلفی را شامل می شود، لازمه فرا رفتن ودستیابی به باطن آن بر خورداری از مراتب وجودی بالاتر می باشد و « صاحبنظر» بودن است ، و معمارسنتی که صاحب نظر است، اصل و مبداء را در ماوراءاین عالم می بیند، پس نور _ غیر مادی ترین عنصر محسوس_ که تنها چیزی استکه از این عالم به زمین نزول می یابد، نماد و سمبل تجلی پروردگار می شود.اما برای انسان امروزی که نگاهشان از آسمان به عنوان فضایی ماوراء طبیعی،به یک اصل فیزیکی و مادی تغییر یافته است، نور دیگر حاوی پیام خدایان نیستبلکه بیانگر معنای کاربردی و احساسی زود گذر است.
در جمع بندی مطالب بالا می توان بیان داشت که روشنایی بزرگترین نیرویصامتی است که حواس ما توان درک آن را دارد، در ابتدا ما معنای صریح پدیدهها (چیستی) را به واسطه حلول نور در کالبد فضا در می یابیم و با شکل گیریمعانی ضمنی( چگونگی) پدیده ها ، احساسات، ارزش گذاریها و در نهایت نحوهرفتار ما در فضا شکل می گیرد، و در این میان نور بی واسطه از مکان و زمانسخن می گوید و گاه از معنا پلی می سازد به فرای کالبد مادی این جهان.
هدف این مقاله بررسی چگونگی تاثیر گذاری نور در ادراک معانی مختلف از منظرمی باشد. از آنجا که منظر هم می تواند طراحی شده باشد و هم به صورت طبیعی(دخالت بدون قصد طراحی) شکل گرفته باشد، به بررسی معانی مختلف مکان و زمانجاری شده از نور در منظر های طبیعی به عنوان منبع الهامی برای طراحپرداخته می شود تا در نهایت با شناخت ابزار و آگاهی از کیفیات، خود باآوای نور آنچه از چشم سر نهان است را از سِتر بیرون آورد، و سکوت حاکم برمکان را با شکوفا نمودن گوهر مکان و زمان بشکند.
این مقاله با رویکردی نو به مقوله نور در منظر ، ماهیت منظرین نور را درسه بخش معنای مکان، معنای زمان و تاثیر نور بر ادراک بررسی می کند کههرکدام از این سطوح در یک قسمت مطرح می شود.
معنای مکان
مکان تمامیتی است که از چیز های ملموس دارای ماده، فرم، رنگ و … ساختهشده است، بنابراین در نظر گرفتن جزیی از آن بدون در نظر آوردن کلیت آنامکان پذیر نیست و تمام اینها در پیوند باهم گوهر مکان را شکل می دهند.مکان دارای ساختاری است که شامل دو جزء ” فضا” و ” ماهیت” می شود که اولیتعیین کننده مرزها و حس جهت یابی فرد در مکان، و ماهیت بیانگر هویت مکانبرای انسان است و همان حال و هوای حاکم بر مکان را شکل می دهد. بنابر اینتجسم کلی از یک مکان از ادراک کیفیات جسم و روح آن مکان حاصل می شود، کهنور بر هر دو تاثیر گذار و از هر دو تاثیر پذیر است.
اما آن هنگام که تاریکی هم چون پیله ای ابریشمین همه جا را در بر گرفتهاست، تناقضی بس بارور در ذهن شکل می گیرد که ریشه در ذات تاریکی دارد،جهانی آمیزش یافته از دو نیرو که هم اکنون در حال رکود به سر می برد،وجودی مملو از آرزوی بیان که تنها رخنه ی تک پرتوی نوری آن را به حضور میآورد.
از آن جا که هر احساس، رویداد و پدیده ای، زمینه ای دارد که با حضور در آنمعنای خاص خود را می یابد. باید تاریکی باشد تا نور، نور شود، نور با جلالو قدرت بدرخشد، تاریکی تلالو نور را بر می انگیزد و عظمت آن را آشکار میکند و سخن از مکانی در نا کجا آباد سر می دهد
آن گاه که نور بر زمین تجلی می یابد از حضور خویش آگاه می شود و در چیزهادر می آمیزد و بر سطوح آنها مقام میگیرد و سایه ها هبوط می یابند. از اینتضاد، نواها طنین انداز می شوند، یکی با صراحت در جان تو فرو می رود و تورا به خویش می خواند و دیگری با ابهام و پرده پوشی تو را به تردید در راهوا می دارد و تنها این زمان است که مکان دارای انرژی می شود و تخیلت رابیدار می سازد و از رکود بیرون میآیی و جزیی از سرنوشت فضا می شوی با گوشفرا دادن به نغمه نور دل به راه می سپاری …
هر مکانی نور خویشتن را دارد. درکویر هر شعاع نور خاک را جانی سوزان میبخشد و سایه ها کوتاه و صریح اند و چیزها متحرک اند و ادغام ناپذیر. تودههای تپه ای شن روان رنگی طلایی را بازمی تابانند و در بیکرانگی کشاکش نورو تاریکی، روح کیهانی باشکوهی حکمفرماست.
نور کم رمقی که در جنگل ها ی شمالی از میان درختان متراکم می گذرد تا برزمین بتابد. الگویی بدیع از وصله کردن سایه های طویلی که مرزهای اشیاء رادر خود می مکند، فرم می دهد.آنچه حاصل می شود توان بر انگیختن روح انسانرادارد و آرزوهای رمانتیک نهفته در او را بیدار می سازد.
در کناره در یا نور در آب صد جلوه می یابدو در موج سرکش آن از بیرنگی خویش می گوید..
نور شکل می دهد و شکل می گیرد. روح مکان را بوجود می آورد و آن گاه کهعناصر آن بوجود آمدند از آنها جلوه می گیرد و در زمان تغییر می یابد بدونآنکه ساختار را تغییر دهد.
آنگاه روح که مرداب حاکم شد، سایه ها بوجود میآیند صراحت اشیا و فواصل رامیبلعند و مکان را به فضایی پر رمز و راز هم چو بدل می سازند که تورا بهتجربه ای دور از روزمرگی می کشانند. اگر برایت معنای ترس و وحشت داشتهباشد از آن می گریزی وآن را ویران می سازی و اگر شکوهی را به ارمغان آورد،تکریمش می داری.
رطوبت و گرد و غبار کیفیت نوریعنی رنگ، وضوح، شفافیت آن را به صورت مختلفاز جایی به جای دیگر تغییر می دهند. هر چه مادیت آن بیشتر باشد، جهان غیرمادی تر بوجود می آید
تو در پرتوی نور با مکان به گفتگو می نشینی. گذر، آستانه، حریم را کشف می کنی و جهانی کوچک در دل جهانی بزرگتر را شکل می دهی.
دشت باز است و منظر آن وسیع. طاق آسمان آن بزرگ و مقیاس تو خرد. در چنینمکانی جهت بی معناست. این سایه درختی است که برای تو آسودن در آن به معنایآرامش است.
نور نمادینی که از میان شکافهای بلند و تاریک لابلای برگ درختان بدرونجنگل می آید، مسیر را به تو می نمایاند. و چراغ های شهر از دور در دلتاریکی شب برایت نشانه جاری بودن زندگی در آن کالبد است. حضور خانواده ای… .
نور روح جهان است. آنگاه که پا به منظری مقدس می نهی تازه معنا را در مییابی. در این مکان از ادراک رها می شوی و جسم خود را در مکان می نهی ومملو از احساسی درونی که از مکان بر نمی خیزد بلکه رنگ و بو ی خود را برمکان حاکم کرده است، همراه نور در مکانی در فراسوی خیالت فرود می آیی.
نور گاه تورا به اوج می برد و گاه به حضیض می کشد. این نور است که به تومی گوید کجایی و چگونه بودنت در آن مکان . نور اشیاء را رنگ میکند و لحنآدمیان را شکل می دهد اتمسفر و حالت مکان را مشخص می کند. گاه خرد فضاهایرا در دل مکانی بزرگتر ایجاد می کند و گاه آن مکان را وا می نهد و تو رابه جهانی دیگر می برد.
معصومه بهارلو، پریسا پاکزاد، مریم دبیری/ دانشجویان کارشناسی ارشد معماری منظر دانشگاه شهید بهشتی
دیدگاهی بنویسید.
بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.