آرمانشهر
آرمانشهر از نظر کریستوفر الکساندر
الکساندر در دوران جوانی یک نوگرای تکنوکرات محافظه کار بود و هنگامی که حس بی هویتی به او هجوم آورد، راهی سانفرانسیسکو شد. در آنجا گروهی طراحان را گرد خود آورد، با فلسفه تائوگرایی اشنا شد و کنابهایی را در زمینه معرساخت و ساز مستقل از زمان به چاپ رسانید. جنکز او را فرانوگرایی که به صورت موردی شهرساز هم هست، معرفی می کند. الکساندر در سال ۱۹۸۴ عنوان فرانوگرا را برای خود رد می*کند. زبان الگو همان مقدار که متکی به خرد است، متکی به ایمان هم هست. یعنی متعلق است به فراتر از فرانوگرایی یا حتی پیش از نوگرایی.(ترنر ۱۳۷۶) الکساندر اولین فصل کتابش را با اعتقاد نامه سنتی آغاز می*کند و به پایان می*برد
راهی مستقل از زمان وجود دارد.
این راه، با قدمتی هزار ساله، امروز نیز همچون گذشته، همیشه باقی است.
بناهای سنتی گذشته، روستاها و چادرها و عبادتگاه*ها که در آنها انسان احساس وابستگی و راحتی می*کند، همیشه توسط مردمی ساخته شده که به مرکز این راه بسیار نزدیکند.
..
برای رهانیدن خود از خیالات و تمام تصاویر مصنوعی که از نظم در ذهن داریم و در طبیعت درونی ما اعوجاج ایجاد می کنند، لازم است ابتدا رشته*ای را برگزینیم که رابطه واقعی بین خود و محیط اطرافمان را به ما بیاموزد.
سپس، هنگامی که این رشته تاثیرش را بگذارد و حباب*های خیالات ما را که اکنون به آن چسبده ایم، بترکاند. ما آماده رها کردن رشته و عمل کردن همانند عمل طبیعت خواهیم بود.
این راه، راه ساخت و ساز مستقل از زمان است : نظامی را آموختن و سپس آنرا رها کردن.(الکساندر ۱۳۸۱)
تصاویر مصنوعی از نظم مورد انتقاد الکساندر کاملا عقلانی، نورگرا و آرمانگرا بوده اند. شهرسازی فرانوگرا، ضد شهرسازی بوده است.
کریستوفر الکساندر، ریاضی*دان اطریشی – انگلیسی – آمریکایی که به عنوان یکی از پرچم داران تئوری طراحی در جهان شناخته شده است دو راه کاملا متفاوت برای مواجهه با پیچیدگی*های طراحی پیشنهاد کرد.
الکساندر از انگلستان به آمریکا رفت تا در دانشگاه هاروارد در رشته معماری تحصیل کند. او در کسوت صاحبنظری کلاسیک در شرق ایالات متحده ظهور کرد، زیرا خردگرایی و ریاضیات را در طراحی به کار برد. یادداشت*های او در مورد “ترکیب سازی شکل” (Synthesis of Form) روش طراحی نوگرا، کامپیوتری و کاملا عقل*گرا را در نظر داشت. اما این کار نشد. پس از انتقال به غرب ایالات متحده، الکساندر خلاقیت گروهی و خرد عرفی را در طراحی اعمال کرد. نتیجه کار او “زبان الگو” (The Pattern Language) بود ه به عنوان هسته مرکزی، سرمشق دیگر زبان*های الگو بود که می توانند به مردم حس زنده بودن و انسان بودن بدهند.(ترنر ۱۳۷۶)
راه حل شرق
ارائه راه حل الکساندر در مورد پیچیدگی*های طراحی، از دهه ۱۹۶۰ آغاز شد. زمانی که کامپیوتر*های الکترونیک برای عموم قابل دسترس بود. به نظر او رسید که ماشین*های بی روح با برنامه ریزی خوب می*توانند جای استادکارهای جایزالخطا را، که میل به استبداد هم دارند، بگیرند. شابد کامپیوترها می*توانستند ابراستاد شوند. الکساندر در یادداشت*هایش معتقد است که شکل*های بزرگ در مشکلات کوچک ترکیب کرد، بطوری که بتوان آنها را یکی پس از دیگری برگزید. اولین مثال او یک جاروبرقی بود. مشکل طراحی به مجموعه*ای از عوامل دودویی تقسیم شد. گسترده*ترین مثال او در مورد عواملی که شکل را تعیین می*کنند، درباره روستای سرخ پوستان بود. این عوامل ۱۴۱ جز را در دسته*های مذهبی، نیروی اجتماعی، کشاورزی، آب و … تشکیل می*دادند. لیست مذکور هم مشکلات طراحی را دربر دارد و هم اهداف طراحی را. تسلسل کلی به صورت نمودار درختی تشریح شده است.
دو سال بعد، الکساندر تحول افکار داشت و مقاله*ای تحت عنوان “شهر درخت نیست.” منتشر ساخت. منظور او از درخت سلسله مراتب است. الکساندر تاکید کرد که شهرها سلسله مراتبی نیستند و اگر شهرسازان تصور کنند که شهرها چنین*اند. طبق برنامه*ریزی*هایشان، شهرهایی وحشتناک ایجاد می*کنند که در آن*ها سلسله مراتب خیابان*ها، مناطق تجاری و فضاهای با بی*فایده طراحی می*شوند. مثال ایستگاه اتوبوس در “شهر درخت نیست” آورده شد تا نشان دهد یک ایستگاه فقط یک محل توقف در طول مسیر نیست بلکه در جایگاه خرید رفتن، قدم زدن، منتظر شدن، صحبت کردن و … نیز قرار می*گیرند. این مشاهدات باعث شد الکساندر علیه شهرهای مصنوعی و به نفع شهرهای ارگانیک استدلال ارائه کند. او اعلام داشت که شهرها ساختار شبهه مشبک دارند و نه ساختار درخت*گونه. نه تنها شهر درخت نیست بلکه حتی شی هم نیست. شهر مجموعه*ای از چشم*اندازهاست. بخشی از هر ویژگی شهر و قسمتی از دیگر ویژگی*ها روی هم می افتند. تفکر در مورد ساختار شهر باعث شد الکساندر روشی دیگر برای حل مساله پیچیدگی طرح*ها توصیه کند.(ترنر ۱۳۷۶)
راه حل غرب
الکساندر پاسخ دوم را درباره مشکل پیچیدگی طرح در کالیفرنیا در سال ۱۹۷۷ مطرح ساخت. این نظریه در سه کتاب شرح داده شده است. یکی از این کتاب*ها به نام “زبان الگو” در واقع شش نویسنده داردو نتیجه هشت سال تحقیق است.
بحث اصلی در “زبان الگو” آن است که در مواجهه با پیچیدگی، بشر توانسته است طرح*هایی بصورت نمونه و سرمشق ارائه کند تا بتواند مسایلی را که به طور پدید می*آیند، حل کند. این راه حل*ها “الگو” نامیده شده*اند. در جوامع بدوی، پرندگان و انسان*ها راهی را برای استفاده از گل و گیاه در خانه*سازی بکار می*برند و این کار را نسل به نسل بطور ثابت حفظ می*کردند. در جوامع نو، الگوهای بیشتری در دسترس است. اما، “زبان الگو” استدلال می*کند که هنوز راه*های بیشتری را برای انجام کارها وجود دارد که در طول دوران*های بی*پایان نیازهای پیچیده بشر را ارضا نموده است. یک مثال قدیمی، انتخاب مکانی برای استقرار نیمکت در فضای باز است.(ترنر ۱۳۷۶)
الکساندر عتقد است استفاده از الگوهای عهد عتیق منجر به شکل*گیری “کیفیتی بدون نام” می*شود.
اولین مکانی که هنگام توصیف این نوع کیفیت به ذهن خطور می*کند، گوشه*ای از یک باغ است که در آن یک درخت هلو پشت به دیوار در حال رشد است. خورشید بر درخت می*تابد و همینطور با تابش بر دیوار پشت درخت و گرم کردن آجرهای دیوار، آجرها خود نیز هلوهای درخت را گرم می*کنند. این کیفیتی آرامش بخش را به همراه دارد که نمی*توان نامی بر آن نهاد.
برای توصیف آن کیفیت، الکساندر صفت*های زیر را مطرح می*سازد: زنده، تمام و کمال، در آسایش، آزاد، دقیق، فارغ از نفس و جاودان.
الکساندر در مقاله تئوری جدید طراحی شهری به دنبال روشی است که از طریق آن به شهر اجازه دهد به تدریج به کل تبدیل شود. رشد شهر در جزئیات از فرایندهای بسیاری تشکیل شده است. فرایندی که در سطوح بسیار و به شیوه های متفاوت عمل می*کند. اما هنوز اساسا یک فرایند واحد و منحصر به فرد باقی می*ماند، آن هم به برکت این حقیقت که یک هدف منحصر به فرد و واحد دارد. این هدف واحد به طور ساده، ایجاد کلیت در محیط زیست است.
باید نوعی سیستم عملی قواعد یا روندها وجود داشته باشد که به مردم اجازه دهد دست کم به تقریب به قانون یگانه نزدیک شوند تا بتوانند کار عملی ساخت و ساز را به پیش برند.
هر عمل ساختمانی و هر میزان رشد شهر در سمت آفرینش کلیت قرار می*گیرد. قانون یگانه نیازمند فرایند شهری زیر است : هر میزان کار ساخت و ساز در شهر رشد یابد باید جنان طراحی شود که کلیت را در تمامی سطوح حفظ کند، از بزرگترین سطح فضای عمومی و کل*های واسطی در مقیاس ساختمان*های جداگانه گرفته تا کوچک*ترین کل*هایی که در جزئیات بنا پدید می*آیند.(الکساندر ۱۳۷۳)
اما هر چه آ‹ها قواعد واسطه را درک کنند، ضرورت این قواعد کمتر می*شود و استفاده*کنندگان بیشتر به درک و فهم واقعی از قانون یگانه نزدیک می*شوند. هفت قانون واسط عبارتند از:
۱. رشد تدریجی و ذره ذره کردن
– تغییرات ساختمانی نباید بسیار زیاد باشد.
– اختلاط معقولی از اندازه ها
– توزیع معقولی از عملکردها
۲. رشد کل*های بزرگتر
۳. ژرف نگری و دید
– افزایش*ها از یک ژرف نگری نسبت به آنچه برای اصلاح و بهبود ساختار موجود لازم است برخیزد و نه از مفهومی که به طور ذهنی شکل گرفته است.
– برای دیدن کل، ضروری است که وارد ارتباط ابتدایی*ترو اساسی*تری با مساله شویم و اسلوب تفکری که بیش از همه ظرفیت آفرینش و تعیین روابط با کل را داراست دقیقا همانی است که اسلوب مبتنی بر دید نامیده می*شود.
۴. قاعده اصلی فضای شهری مثبت
– برای تبدیل طراحی به کل ضروری است که فضایی که به وسیله ساختمان ها به وجود می*آید خصلیت مثبتی داشته باشد.
– هر ساختمان باید فضای عمومی منسجم و شکل گرفته ای در کنار خود ایجاد کند.
– هر رشد جزئی ساخت و ساز باید به شیوه ای شکل گیرد و استقرار یابد که فضای پیاده شکل گرفته ای را به وجود آورد.
– خود حجم ساخت و ساز هم ساده و خوش ترکیب است.
۵. آرایش ساختمانهای بزرگ
۶. ساختمان
– کلیت یک شهر نمی*تواند از کلیت شیوه ساختمانی که برای احداث بناهایش به کار می*رود، جدا باشد.
تدوین قواعد سازمان کلی و سه بعدی سازه بنا که تضمین کننده هماهنگی ساخت کالبدی با حجمها و فضاهای بنا باشد.
– قواعد مربوط به جزئیات که تضمین کننده هماهنگی جلوه بیرونی ساختمان با فضای عمومی خارجی هستند.
۷. شکل*گیری مراکز
– هر کلی باید به خودی خود مرکزی را تشکیل دهد و سیستمی را از مراکز را در پیرمون خود به وجود آورد.
– یک مرکز یک هستی و یک چیز است. می*تواند یک ساختمان، یک فضای بیرونی، یک باغ، یک دیواره، یک جاده، یک پنجره یا همزمان مجموعه ای از چند عنصر پیشگفته باشد.
– به طورعام یک مرکز از نوعی تقارن ابتدایی به ویژه تقارن دو طرفه مشابه با تقارن بدن برخوردار است.
– یک مرکز یک کل است که از کل های فرعی تر تشکیل شده است. (الکساندر ۱۳۷۳)
ماهیت نظم
– کلیت یا انسجام، وضعیت عینی ترکیب*بندی*های فضایی است که به درجات بیشتر یا کمتری در هر بخش از فضا رخ می*دهد و قابل اندازه گیری است.*
– ساختاری که ایجاد کننده کلیت است همواره در اوضاع و احوال مشخص وضعیت مشخصی دارد و بنابراین هرگز دوباره یک شکل واحد به خود نمی*گیرد.
– شرایط و اوضاع و احوال کلیت را همواره یک فرایند مشخص به وجود می*آورد. این فرایند به تدریج شکل می*گیرد و به تدریج ساختاری را که میدان مراکز در فضا خوانده می*شود به وجود می*آورد.
– میدان مراکز از طریق خلق گام به گام مراکز و تحت شرایط بسیار ویژه به وجود می*آیند. (Alexander 2005)
راه بی زمان ساختن
هر بنا یا شهری تنها به میزانی زنده است که به راه بی زمان ملتزم باشد.
برای یافتن راه بی زمان نخست باید کیفیت بی نام را بشناسیم.
پی برای نیل به کیفیت بی نم باید زبان الگوی زنده ای پدید آوریم که چون دروازه عمل کند.
وقتی دروازه را ساختیم می توانیم از آن بگذریم و در آن قدم برداریم.
اما این راه کامل نمی*شود مگر آنکه دروازه را پشت سر بگذاریم. (الکساندر ۱۳۸۱)
سیده ندا قاضی زاده – پژوهشگر دکتری معماری دانشگاه تهران
منابع
Alexander, C. (۲۰۰۵). A Vision of A Living World. Berkeley, The Center for Environmental Structure.
الکساندر, ک. (۱۳۷۳). تئوری جدید طراحی شهری. تهران, نشر توسعه.
الکساندر, ک. (۱۳۸۱). معماری و راز جاودانگی. تهران, دانشگاه شهید بهشتی.
ترنر, ت. (۱۳۷۶). شهر همچون چشم انداز. تهران, شرکت پردازش و برنامه ریزی شهری.
دیدگاهی بنویسید.
بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.