ویژگی های معماری اسلامی ایرانی
نسل دیروز ما که هنوز مزه زندگی در فضاهای معماری سنتی، یا آنچه امروز به حق معماری اسلامی ایرانی می نامیم، را زیر دندان دارد، آنرا همچون رویائی خوش، عزیز می شمارد.
تهران – –
مهندس کامبیز حاجی قاسمی در مقاله ای با اعلام این مطلب افزود : معماری اسلامی ایرانی، علیرغم اهمیت فراوانش برای ما و نیز اعتبارش در میان معماری سایر فرهنگ های جهان کمتر از جهت بنیادهای طراحی و شخصیت فضاسازی مورد مداقه قرار گرفته است.
اما آنچه کیفیات فضایی هر معماری را که مخاطب در فضاهای آن احساس و دریافت می کند، شکل می دهد، همین بنیادها و شخصیت است و باید گفت که بدون گفتگو از آنها نمی توان هیچ معماری را کَما هَوَ حَقه شناخت و ادراک کرد. با این اوصاف آنچه در معماری گذشته ما همچنان روح ما را می نوازد و آرامش برایمان به ارمغان می آورد هنوز ناشناخته باقی مانده است.
این مقاله می کوشد با تکیه بر دیدگاهی معمارانه این بنیادهای خیالی طراح را که به صورتی عام و چشمگیر در فضاهای این معماری قابل رویت و دریافت است در قالب موضوعات مختلف و در مراتب گوناگون طرح تبیین کند و دریچه ای به ادراک بهتر این معماری بازگشاید.
** مقدمه
نسل دیروز ما که هنوز مزۀ زندگی در فضاهای معماری سنتی، یا آنچه امروز به حق معماری اسلامی می نامیم، را زیر دندان دارد، آن را همچون رویایی خوش، عزیز می شمارد. هر چند گاهی سختی زندگی در آن را بیاد می آورد اما بلافاصله می افزاید که این دشواری در عین خوشی و آرامش بود، چیزی که در فضاهای معماری امروزی همچون کیمیاست.
از سویی دیگر، نسل جوان امروز نیز که به احتمال بسیار هیچ خاطره ای از زندگی در فضاهای آن معماری ندارد؛ وقتی در آن درنگ می کند؛ احساس نشاط و انبساط می کند گوئی گمشدۀ خود را یافته است.
علیرغم آن خاطرۀ دل انگیز و این دریافت سرورآور که روح دو نسل حاضر از مخاطبان را می نوازد و پنجه در تار وجودشان می زند، امروز هنگامی که به گفتگو از آن معماری غنی و عمیق؛ که قادر است چنین به روح آدمیان نفوذ کند؛ می نشینیم تنها پاسخ های هوشمندانه آن معماری به سرسختی های اقلیم و پدید آوردن فضاهایی خنک در سرزمین های گرم و یا بالعکس را به یاد می آوریم.
اینکه چگونه با طرح دقیق حیاط های میانی گودِ سایه دار و آفتاب شکن ها و بادگیرها و حوض های وسیع آب و ضخیم گرفتن دیوارها و غیره توانسته اند به این مهم دست یابند. یا اینکه چگونه با شناخت دقیق مصالح مختلف به بهترین صورت آنها را بکار گرفته و با فن شناسی استادانه به راحتی و زیبائی دهانه های وسیع را با مصالح ساده پوشانده اند.
همچنین ممکن است در ذکر مشخصات و ممیزات این معماری از تزئینات ظریف، رنگ پردازی های دل انگیز و کاشی کاری های پر نقش و نگار، گچبری های استادانه هوش ربا و … سخن به میان آوریم و به شرح ظرایف و دقایق آنها بپردازیم.
البته این موارد همه مهم هستند و قطعاً نشان از تیزهوشی و هنرمندی پدیدآورندگان و طراحان آن بناها دارند اما بواقع آیا بواسطه وجود چنین مواردی است که امروز این فضاها، پس از ده ها یا صدها سال، هنوز روح ما را می نوازد و خیالمان را پرواز می دهد یا ارزش های دیگری در این فضاهای کهنه است که به ما آرامش و ابتهاج می بخشد؟
پیش تر گفته ایم که معماری قبل از هر چیزی هنر است و باید با نگاه دل بدان نگریست و جستجوهای عقل در آن، هر چند لازم است، کافی نیست و به تنهایی راه به مقصود نمی برد، به این ترتیب معماریِ ما را؛ همچون هر معماری دیگر؛ باید با دریافت «واقعه درونی» آن شناخت.
یادآور شده ایم که شناختِ مفهوم یا مفاهیم پس و پشت این معماری هم به معنای دریافت و درک آن نیست بلکه قرب به «آنِ» آن در گرو مواجهه مستقیم با آن و دریافت واقعه ای است که معمار هنرمند برای مخاطبش در صورتی مادی از خشت و آجر و چوب و گچ تدارک دیده است.
یک معمار طراح امروزی نیز؛ که شاید آرزوی طرح فضائی بدان سادگی و روانی و با چنین تأثیرگذاری عمیق را داشته باشد، از طریق اشراف به مفاهیم فرهنگی درونی آن نمی تواند به خلق چنین فضاهائی نزدیک شود بلکه او باید علاوه بر آن مفاهیم، شیوه تحویل آنها را به صور مادی بیاموزد و در تلاش خلاقانه هنرمند برای دستیابی به صورت مادی برای آن مفاهیم تأمل نماید.
این مقاله می کوشد با نگاهی دیگر به این معماری راه را برای چنین تأملی بازگشاید و به این خاطر از شاخصه های این معماری نشان می گیرد تا بر ارزش های درونی و واقعی این هنر پرقدر پرتوئی اندازد.
** معماریِ خاک و گِل
در یک نگاه کلی معماری ما، بیش از هر چیز، معماری خاک و گِل است. فرزند خاک است؛ برآمده از خاک است؛ خاکی که همه جا هست؛ ارزان یا بی قیمت. شهرهای ما از دور همچون توده ای خاک جلوه می کنند. اکثر اوقات در کوی و برزن ها، جز دیوارهای گِلی دیده نمی شود. اما این صورتِ خاکیِ بی پرداخت همه حیثیت این معماری نیست. صورتی دیگر هم در کارست.
** معماریِ درون
معماری ما، معماری درون است و نه معماری بیرون، اصل بنیادین معماری ما، توجه و تأکید بر درون است. این معماری در درون شکل می گیرد و از بیرون فهمیده نمی شود. از بیرون گنگ و اصم است و همه قال و مقالش در درون. همه زیبائی ها و لطایفش را در درون عرضه می کند.
طراح از بیرون روی گردانده و همه همّ و غمّ و هنر خود را معطوف درون کرده است. همه فضاهای آن روی به درون دارند و از بیرون بریده اند، نفس از درون می کشند.
معماری، انسان همیشه خود را در آغوش بنا و در محیطی محصور می یابد و بیش از حجم پردازی بیرونی با نماهای دو بعدی درونی بنا مواجه است، چشم انداز محدود دارد و تنها منظر دور دست او آسمان بلند آبی است.
** معماریِ دورویه
بدین گونه، معماری ما دو رو دارد: رویی در بیرون و رویی در درون. صورت بیرونی، صورتی ساده، طبیعی، بدون شکل، پرداخت نشده و خشن است و صورت درونی، صورتی کارشده، نظم یافته، دگرگون شده، نغز و لطیف. دو صورت متفاوت و گاهی حتی متضاد با یکدیگر، هر دو از خاک، اما این کجا و آن کجا؟ گوئی کیمیاگری در کارست.
** معماریِ حیاط ها
معماری ما، معماریِ حیاط هاست. اصل و مایه فضاسازی در این معماری فضای باز است. فضای بازی که با وسواس و دقت تمام طراحی می شود. فضای باز محصوری که به تبع گرایش به درون روی از بیرون می پوشاند و با شکل منظم، اندازه و تناسبات فکر شده و نماهای موزون آسمان را قاب می گیرد و همراه با حوض آب و فواره و درخت و گل و سبزه مبدل به «حیاط» حیات بخش می شود. حیاط ، انسجام دهنده اجزاء و قلب زنده و تپندۀ بناست. در میان بنا می نشیند، همه فضاها به آن می نگرند و بواسطه آن اعتبار و تشخص می یابند، نسبت به یکدیگر تعریف می شوند و به هم گره می خورند. همه اجزاء بناها از حیاط نور و هوا و زندگی می گیرند.
** معماریِ پیوند فضاهای باز و بسته
معماری ما، معماری پیوند و ارتباط عمیق فضاهای باز و بسته است. حیاط ها در میان بنا می نشینند و تک فضاهای بسته که دور تا دور حیاط ها را احاطه می کنند طوری طراحی می شوند که با فضای باز حیاط پیوندی ناگسستنی و بده بستانی حیات بخش داشته باشند. فضایی که از این پیوند محروم بماند چندان به حساب نمی آید و برعکس، آن که بستگی کامل تری با حیاط دارد مهم و معتبر است.
بخصوص این نکته در خانه ها بارز است. تک اتاق ها یعنی سه دری ها، پنج دری ها و تالارها که فضاهای زیستی خانه اند، همه کاملاً به سوی فضای باز گشوده می شوند.
ارسی ها فضاهای بسته مهم خانه را به فضاهای نیم باز مشرف به حیاطِ پرطراوت و پرنور تبدیل می کنند. طرح اتاق ها به نوعی است که اگر پیوندشان با فضای باز بگسلد معماری آنها بی معنا می شود. تالارها و مهم ترین فضاهای خانه در نقاطی می نشینند که بهترین چشم انداز را به فضای حیاط داشته باشند.
غیر از خانه ها در سایر بناها نیز این تمایل قابل ملاحظه است. پیوند با فضای باز همه چیز این معماری است.
** معماریِ فضاهای نیم باز
معماری ما، معماری فضاهای نیم باز است. هم آوازی و هم آغوشی فضاهای بسته و فضای باز به وجود حیاط در قلب بنا خاتمه نمی یابد. فضاهای نیم باز این پیوند زندگی بخش را تکمیل می کنند. در مسجد، مدرسه، بازار و خانه همه جا و همه وقت فضاهای نیم بازند که زندگی با فضای باز و همدمی مداوم با آن را میسر می کنند. فضاهای نیم باز در معماری ما بیش از همه چیز با الگوی ایوان ظاهر شده است. به این ترتیب ایوان ها شخصیت مؤکدی در معماری ما دارند.
**معماری با قصه ای تمام
معماری ما، در همه جا و همه وقت حاوی قصه است. قصه ای تمام با سر و ته معین. هر بنا آغازی معلوم و انجامی سامان یافته و مشخص دارد و البته سیری از آغاز تا به انجام. مسیری که با اعتبار و ارزش متفاوتِ نقاط پی در پی آن ساخته می شود و با تمهیدات و صحنه سازی های گوناگون پرداخته می شود، بدنه اصلی این قصه است.
آغاز، همواره دیوار سادۀ بسته بیرونی و سردرِ دعوت کنندۀ میان آن است و انجام، نقطه نهایی بنا که شاخص ترین عنصر و فضای بناست. در مسجد پس از سردر مهربان بنا، هشتی و دستگاه ورودی است که مخاطب را به خود می آورد و به او هشدار می دهد.
بعد مقدمه چینی برای ورود به حیاط است. حیاط، هر چند تصویر کاملی از بنا را عرضه می کند اما پایان راه نیست و هنوز باید مراحلی را پشت سرگذاشت تا به مقصود نهائی و نقطه اوج معماری رسید: گنبد خانه حاوی محراب که عزیزترین جای مسجد است؛ نشان خانه خدا. تکرار و سلسله مراتب و حریم بندی های مختلف رمز این قصه گوئـی و این سیر از آغاز تا انجام است. همین شیوه را در همه بناها از مدرسه و مقبره و باغ و کاروانسرا تا خانه و … مشاهده می کنیم اما هر یک بنوعی.
**معماریِ نظم و آراستگی
معماری ما، سراسر نظم و آراستگی است. نظم هندسی کامل در همه جای آن جاری و ساری است. انتخاب اشکال، طرح فضاها، ترکیبات آنها، نماها، تقسیم سطوح، حجم سازی ها و … همه در کامل ترین صورت هندسی ممکن اند. کژی و کاستی و تقریب و تردید و تزلزل در هیچ جا راهی ندارد. همه چیز در نهایت صحت و سلامت، استواری و تمامیت عرضه می گردد و همه کژی ها و بی نظمی ها از جلو چشم دور می شود. در همه جا از کل تا جزء؛ و بسیار جزء بنا؛ این آراستگی و نظم و تمامیت به وضوح به رخ کشیده می شود. بنا به بند هندسه ای قاطع کشیده شده است.
این نظم تنها در شکل و ترکیبات آن، در سطوح و فضاها و حجم ها نیست، در همه تصمیمات طراح معیار و اساس کار است. نظم و تمامیت و قطعیت اکسیر اصلی آن کیمیاگری است.
** معماریِ وقار و اعتدال
معماری ما، همه وقار و اعتدال است. معماری شیطنت، آشفتگی، کژتابی و در هم ریختگی نیست. هر چیز در مکان خود می نشیند و قدر و منزلت خود را می یابد، نه کم و نه بیش. حیاط و ایوان و گنبد و شبستان یا حجره و تالار و سه دری و … هر یک در طرح جای روشنی دارند؛ در هم نمی روند و در عین اینکه همه اعضا یک مجموعه و بهم پیوسته اند در همه حال شخصیت و خاصیت خود را حفظ می کنند. انظباط و تعادل در کل طرح و در همه فضاها موج می زند. فضاها با وقار و سنگین اند.
سرزندگی و سرخوشی درونی آنها نیز با طمانینه و آرامش همراه است. چنان آرام و محترم اند که گوئی صورتی ازلی و ابدی یافته اند و از عالم کون و فساد و تغییر رَسته و به نمونه های اعلی پیوسته اند. در دستیابی به این اعتدال و توازن که روح آدمی را می نوازد، نظم قاطع و هندسۀ ناب ابزار دست طراح است.
** معماری صراحت و سلاست
معماری ما، معماری صراحت و سلاست و روانی است. این معماری با همه پیچیدگی های درونیش در یک نگاه خوانده و دریافت می شود. کلیت طرح به یک باره به چنگ می آید. انسان در آن سردرگم نمی ماند و گم نمی شود و همیشه عنصر شاخص و نشانه ای هست که مکان خود را با آن بسنجد. کل بنا و ترکیب و دانه بندی فضاها سلیس و روان است، تو در تو و پرپیچ و خم و پر حادثه نیست و انسان را به آرامش می خواند.
** معماری فضای بی جهت
معماری ما، در بالاترین و کلی ترین مرتبه طرح، حاوی بی جهتی است. این نکته را می توان در مبنای طرح حیاطی چهار ایوانی در مسجد یا مدرسه یا کاروانسرا و غیره آن دید. یا در قرارگیری فضاهای پراهمیت در میانه اضلاع حیاط یک خانه و یا فضای سرپوشیده یک تیمچه یا سرای بازار و نیز در طرح یک کوشک با گنبدی مرکزی و چهار ایوان رو به چهار جهت در اطراف آن، بوضوح مشاهده کرد.
وجود نماهای مشابه چهار جهت داخل یک گنبد خانه، نشستن طاقنماها یا قوس های یکسان در چهار سوی یک تالار یا هشتی ورودی یک خانه و بسیاری دیگر نیز این بی جهتی کلی فضاها را چه در کل طرح و چه در اجزا آن متصور می کند.
تأکید مصرانه معمار بر فضاهائی با قاعده مربع و هشت ضلعی و هشت و نیم هشت و حتی با کمی تسامح مستطیل، در گوشه و کنار بنا را نیز می توان منبعث از تمایل او به بی جهتی فضا دانست. با این تمهیدات در این فضاها به هیچ سوئی کشیده نمی شویم و یا کشش به هر سو با کشش جهت مقابل خنثی می گردد و به این ترتیب انسان فشاری بر خود احساس نمی کند، گویی معمار با فراهم آوردن اسباب بی جهتی در فضا به انسان رهائی و به فضا کمال بخشیده است، حتی در مسجد که توجه و تأکید بر جهت قبله مهم، لازم و محترم است، تمایز جهت قبله از جهات دیگر آنقدر نیست که بی جهتی زیربنائی و بنیانی فضا را مخدوش نماید. این بی جهتی فضا در افق در عین حال نوعی تأکید بر مرکز و توجه به سمت بالا را نیز در خود می پرورد یا زمینه را برای تحقق آن فراهم می کند.
** معماریِ سهل و ممتنع
معماری ما، همچون بیان سعدی، سهل و ممتنع است، ساده و روشن در عین حال عمیق و غنی. به ظاهر صورتی ساده دارد اما حاوی اطوار پنهانی و لایه های تو در تو و راز و رمزهای بسیار است که جز در سایه مؤانست و الفت با آن درک نمی شود. با بیگانگان سخنی نمی گوید اما آنان که محرم و مأنوس می شوند لحظه به لحظه پیوند عمیق تری با آن احساس می کنند و با تمام وجود خود مقیم حرم می گردند.
از این جهت معماری ما کاملاً مغایر معماری دوران جدید است که می کوشد بهر وسیله در اولین نگاه مخاطب خود را به حیرت و شگفتی بکشاند، حیرت و شگفتی ای که با آشنائی بیشتر ساختگی بودنش ظاهر می شود و خستگی و ملال پدید می آورد. در یک کلام، سادگی معماری ما ظاهری است و در پس و پشت آن غنائی روحانی نهفته است، معماری ما پایش در زمین و سرش در آسمان است.
** معماریِ تنوع و هماهنگی
معماری ما، معماری تنوع توامان با هماهنگی است. تمامی تلاش معمار از یک سو صرف پدید آوردن بنائی می شود که همه چیزش از کل گرفته تا جزء، از نحوه کنار هم نشستن و انتظام فضاها تا معماری جزء فضاها و تک تک عناصر متشکله بنا، از طرح تالار و ایوان و هشتی تا شکل ستون و قوس و طاق و طاقچه، و از در و پنجره تا حتی اجزاء ریزتر، همه با هم در هماهنگی و همسانی کامل باشند.
و از دیگر سو هیچ چیز از نگاه تیزبین او برای ایجاد تنوع و دگرگونی در دل این هماهنگی دور نمی ماند. او با بازی با شکل ها، رنگ ها، مصالح، نقش ها و تغییر آنها اجزاء هم شکل را بصورت های مختلف جلوه می دهد.
با سقف های گوناگون یا با مصالح متفاوت فضاهای هم شکل را مختلف می سازد و با نقش های غیرهمسان و رنگ های گونه گون اجزاء همسان یک فضا را دگرگون جلوه می دهد. بیاد بیاوریم تنوع شکل و تزئین سقف های یکنواخت را در یک شبستان یا رواق، یا تفاوت نقش و رنگ را در لچکی های مشابه یک نما یا در اسپرهای یکسان نمای یک سردر یا ایوان.
همچنین تغییر تزئینات درونی، که دو اتاق هم اندازه و هم شکل را به دو فضای کاملاً مختلف تبدیل می کند. به این ترتیب او در دل هماهنگی و حتی یکسانی، تنوع و گونه گونی می آفریند و مخاطب را هر لحظه با چهرۀ جدیدی از فضا روبرو می نماید.
**معماریِ سقف ها
معماری ما، معماری سقف هاست. چه غوغاها که طاق ها و گنبدهای مرتفع دوّار و سقف های مقعر پرکار در آن نیافریده اند. طاق ها و گنبدها در بیرون نمایشی پرهیبت و اثرگذار دارند و در داخل همه چیز ـ همه دار و ندارِ فضاها هستند.
گوئی همه فضا هستند، طاق پرتکلفِ پرچین و شکنج که با هندسه ای پیچیده طراحی شده، به انحاء گوناگون آراسته شده و با هوشیاری و دقت تمام نور پردازی شده است، عنصر اصلی در خلق فضای مطلوب معمارست.
دیوارها تنها پایه هائی برای سقف و در خدمت او به نظر می رسند. این همه تأکید بر سقف، بعد سوم را در معماری و فضاسازی بسیار بیش از افق به چشم می نشاند و به تعبیری معماریی سه بعدی پدید می آورد که بسیار با معماریی که امروز اغلب با آن مواجهیم متفاوت است.
**معماریِ نفاست و ظرافت
معماری ما، در عین ساده و خاکی بودن، معماری نفاست و ظرافت است. هیچ چیز در آن به حـال خود به صورت خام و طبیعی رها نمی شود. دست معجزه گر طراح به هر چه می رسد آن را نفیس و پرتکلف می سازد. و صورتی دیگر گونه به آن می بخشد. سنگ حجاری می شود، آجر نقوش مختلف می یابد، گچ شکست های خیال انگیز پیدا می کند، چوب به هزار شکل از گره چینیِ هزاران هزار قطعه تا معرق و از صورت خام خود دور می شود.
بدین گونه گویی رویی دیگر از مواد و مصالح را آشکار می کند، رویی سبک تر، پر رمز و راز تر و شریف تر. این همه البته تنها با شناخت کامل استعدادهای ذاتی و قابلیت های طبیعی مواد گوناگون میسر است.
به این ترتیب هر قطعه از بنا به اثر هنری ظریفی بدل می گردد. سراسر فضاها و نماها پر است از قطعات کاشی کاری، آجرکاری، گچبری، نقاشی، درودگری، حجاری، آینه کاری و … که با نقوش حیرت انگیز و با حجم پردازی های شگفت مانند مقرنس، رسمی بندی، یزدی بندی و کاسه سازی و با فن آوری های دقیقی چون معرق، معقلی، گره سازی، منبت کاری و … همراه شده است. نکته قابل توجه اینکه در طول تاریخ به تدریج این ظریف کاری های استادانه هر کدام به هنری مستقل تبدیل گردیده که نباید آنها را تزئین بنا نامید.
چرا که آنها نه افزوده ای به فضا برای آراستن و زینت دادن بلکه وسیله ای برای ساختن و پرداختن هنرمندانه فضاها، نماها و سطوح مختلف بنا هستند. این فضای معماری است که به مدد این هنرها خلق شده و صورتی ظریف و لطیف یافته است.
به عبارت دیگر این ظریف کاری های پر نغز گونه گون که جایگیریشان کاملاً با هندسه فضا عجین است، ابزاری بسیار مهم و موثر در دست معمار و طراحان برای تحقق بخشیدن به فضای مطلوبشان محسوب می شود.
تنوع این هنرها و گسترش روزافزون کاربری آنها در طول تاریخ این معماری و گاهی حتی اغراق در استفادۀ از آنها و نیز تلاش های بی وقفه ای که در ابداع صورت های جدید آنها همواره ادامه داشته، خود حاکی از اهمیت آنها نزد معماران همه دوره هاست. و این اهمیت خود مؤید نیاز معماران و طراحان به این ابزار مهم در دستیابی به فضایی مطلوب است که باید لطیف، ظریف و نفیس جلوه کند و هر گوشۀ آن قصه ای دیگر در خود داشته باشد.
**معماریِ نقش و رنگ
معماری ما، معماری نقش و رنگ است. آن نفاست و ظرافت که در فضاهای این معماری موج می زند، اغلب به کمک نقش و رنگ پدید می آید. نقش دستمایه طراح برای ظاهر ساختن سرشت ذاتی مواد و در نتیجه فضای مطلوب است. با نقش گوئی او مهری از عالم بالا را بر در و دیوار و کف و سقف و حتی بر پنجره می زند و روحی دیگر در آنها می دمد. او همه جا در کار این استحاله است. حتی دیده ایم که سنگ عصارخانه که تنها کاربردی صنعتی دارد هم از این مهر بی نصیب نمی ماند.
اما هنگامی که رنگ وارد این کارزار می شود آغاز حذف صورتِ ظاهر ماده برای دستیابی به کیفیت بالاتر است، به کمک رنگ صورت طبیعی ماده پنهان می شود.
نقش و رنگ به مدد یکدیگر فضائی را پدید می آورند که در چشم انسان همچون رویاست، فضائی که باید در آسمان ها جستجویش کرد. تجربه اعجاب آور مواجهه با فضائی مانند فضای گنبدخانه مقبرۀ خواجه ربیع مشهد به عنوان نمونه کاملی از فضای منقوشِ رنگینِ معماریِ ما این امر را نزد همه کس به اثبات می رساند. فضای منقوش رنگین از مهم ترین و مشهورترین شاخصه های معماری ماست که کمتر نظیری در معماری فرهنگ های دیگر دارد.
**عماریِ شباهت کل و جزء
معماری ما، معماریِ شباهت جزء و کل است. طاسه کوچک درون مقرنس یک سردر عیناً شکل کلی همان سردر را دارد. طرح یک ازاره، ترکیب کلی نمای اصلی ساختمان را بیاد می آورد. شکل جزئی کوچک، از حاشیه یک لَته یک ارسی، همسان شکل کلی همان ارسی است. قاعده ای که در ترکیب و طرح اجزاء یک اتاق یا یا یک سقف بکار آمده است همانست که بر کل بنا حاکم است. گوئی در این معماری، همانند خود طبیعت، همه چیز چه بزرگ و چه کوچک، چه کل و چه جزء، همه یک حرف دارند و تنها یک صورت برای همه پسندیده است. این نیزاز رمزهای کار طراح است که به هر چه می نگری، یکی می بینی.
**معماریِ پرورنده نور
معماری ما، معماری پردازنده و پرورندۀ نوراست. نور در معماری همواره عامل پروردن و زنده کردن فضاها بوده است. در معماری ما نیز این امر به زیبائی و به طور کامل صورت گرفته است. هیچ فضائی بدون نور تعریف نمی شود و شخصیت نمی یابد. همچنین نور به مثابه ابزاری در دست معمارست تا با آن هندسه مطلوبش را در فضا جلوه گر سازد یا بر آن مهر تأکید بزند. بخصوص او با کمک نور؛ به روش های مختلف بر بی جهتی و کمال هندسی فضا صحه می گذارد و آنرا به رخ می کشد.
اما علاوه بر این استفاده های معمارانه از نور که خود اهمیت بسیار دارد، در این معماری نور پرورده و گویا هم می شود، تا این لطیف ترین عنصر طبیعت، همه خواص ذاتی خود را آشکار کند. معماران به این منظور تمهیدات گوناگون می سازند. نور را در کنار یا در دل تاریکی می نشانند تا در مقابل ظلمت، نور بُرّا، زنده و درخشنده گردد. وجود روزن های کوچک در میان دیوارهای بسته یا برفراز طاق های تاریک و حضور انواع مشبک های ریز و درشت حاکی نور، در جای جای بنا، مثال هائی از این تمهیداتند که هم نور را زنده و درخشنده جلوه می دهند و هم اسباب لطافت بیشتر آن را فراهم می کنند.
بکار بستن انواع و اقسام نقوش مکرر هندسی و گیاهی در مشبک ها را نیز شاید بتوان تلاشی جهت نقش زدن و شکل دادن به نور دانست. در اُرُسی ها این نقش زدن بر نور با رنگ رنگ شدن همراه می شود و صورتی هزار نقش و هزار رنگ از نور واحد ظاهر می گردد. گاهی نیز در طاق های پرشکنج، ترکیب جواهر گونه ای از نور و سایه پدید می آید، گوئی که این نور است که تراش خورده، حجم یافته و مجسم شده است.
آمیختن نور با آب نیز ترفند دیگر معمار است تا نور را روان و متحرک و متغیر و متلأله و پرابهام جلوه دهد. نور در این ادغام هر لحظه به شکلی و به رنگی درمی آید و چهره ای دیگرگون می پذیرد. گاهی نیز معمار زمینه ای فراهم می کند تا این نور بر آب ساکن بتابد و تا زمین و آسمان و هر چه در آن هست را در صورتی خیالی به مخاطب عرضه دارد. در نمونه هائی نیز عبور دادن نور را از آب جاری برای تلطیف و راز آلود کردن بیشتر آن شاهد بوده ایم.
اما اوج کار با نور را در معماری ما، باید در آیینه کاری جستجو کرد. آنجا که معمار ماده را حذف می کند و با نور، نوری که هزاران تکه شده کل فضای خود را شکل می دهد، شکلی که عین بی شکلی است. در واقع در اینجا فضا با بافته ای لطیف و پر رمز و راز از نور محقق شده است.
**معماریِ همنشینی با آب
معماری ما، معماری همنشینی و همدمی و زندگی با آب است. آب روح این معماری است. اگر آب از فضاهای آن حذف شود گوئی فضاها بی جان می گردد. آب به مثابه عنصری فضاساز با تیزهوشی بسیار با تمام اطوار و جلوه هایش در این معماری ظاهر شده است. لطافت، سرزندگی و طراوت، خنکی و خنک کنندگی، روانی، جهش و پرش، جوشش و ریزش، انعکاس های گوناگون، رنگ آسمانی و صدائی که خسته نمی کند و آرامش می بخشد و… آب در حیاط ها و باغ ها به صورت های بسیار متنوع، در حوض ها، استخرها، آب نماها، نهرها، سرسره ها و فواره ها، با شکل های منظم و ابعاد مختلف و در نقاطی بسیار مهم و تعیین کننده ظاهر می شود. همیشه در کنار انسان و نزدیک به او حضور دارد و او را جانی تازه می بخشد. آب با مشکلات بسیار به درون فضاهای بسته، حتی به طبقات بالای ساختمان ها کشیده می شود.
**معماریِ همراه خط
معماری ما، بیش از هر معماری دیگری، معماری همنشین و همراه خط است. خوشنویسی، هنر ستوده جوامع اسلامی و نشانه کلام خدا تلقی می شود. در این معماری خط نیز به عنوان عنصر مهمی در فضاسازی ابزاری در دست معمار است.
این را نیز باید از شاخصه های مهم این معماری دانست.
گاه گویی بنا بر کتیبه های خطی استوار شده است و گاه خط به صورت های گوناگون، در هیئتی بی بدیل و همچون یک اثر هنری ناب، سر تا پای بنا، همه بدنه خارجی، همه سطوح داخلی، در و دیوار و ازاره و طاق، حتی پنجره را می پوشاند. خط ذاتاً حاوی معناست، معنائی پندآموز، محترم و مقدس، گوئی معمار با نشاندن خط بر همه چیز، بنا را محترم و مقدس می نماید.
خط در فضا بگونه ای که ضرورتاً خوانده شود بکار نمی رود، به نظر می رسد طراح فضا، احساس حضور خط در فضا را نزد مخاطب مهم تر و تأثیرگذارتر از خواندن آن و دستیابی به مفاهیم آن می شمارد. به این ترتیب خط در همه جا و همه جا، کاربری وسیع یافته و همه چیز را متبرک می کند.
**معماریِ شاعرانه
معماری ما، معماریی تغزلی و شاعرانه است. بیان فضائی آن بیش از هر چه روایتی شعرگونه است. همه چیز در آن پر رمز و راز جلوه می کند. همه چیز در هاله ای از ابهام و ایهام پیچیده است.
علیرغم سادگی، صورت ظاهر هر چیز ذهن را به باطنی دیگرگون رهنمون می شود. چشم هیچگاه به ظاهر چیزها اقناع نمی شود، همه چیز از فضا، عناصر، شکل ها، رنگ ها، ترکیبات مصالح و غیره گوئی روئی در این عالم و صورتی در عالمی خیالی دارند که تنها به چشم دل دریافت می شود.
شاید بهمین دلیل است که بیشتر افرادی که به شرح و تبیین این معماری پرداخته و می پردازند خواسته و ناخواسته بیش از اندازه به بیان عبارات و تعبیرات شاعرانه کشیده می شوند و به این ترتیب این خصوصیت پرمعنا و زیبای این معماری خود حجابی برای ادراک کامل آن می گردد.
**معماریِ آرامش جان
معماری ما، در غایت خود معماری سکون و آرامش است. پر هیاهو و آشفته نیست. فضا ساکن و آرام است. هر چیز که این سکون را بر هم زند طرد می شود و هر چه به این آرامش بیافزاید بکار می آید.
خاکی بودن، درون گرائی، آغاز و انجام روشن داشتن، وقار و اعتدال، به رخ کشیدن هندسه ای قاطع در کل و تک تک اجزاء بنا، بی جهتی فضا، ندویدن و حل نشدن فضاها در یکدیگر، صراحت و کشف یکباره و ساده بنا، اهمیت فضای باز و هم آوازی و هم آغوشی فضاها با آن، همدمی با درخت، گل و سبزه و آب، ظرافت، نفاست، تشابه جزء و کل، آغشتگی به نقش و رنگ و بسیاری نکات دیگر که از آنها یاد کردیم گوئی همه بکار آمده اند تا فضائی ساکن و آرام، مأمنی شایسته برای جان انسان پدید آوردند، انسان با آن مقام شامخی که در عالم دارد، موجودی که روح خدا در او دمیده است.
**کلام آخر
تعدادی از مشخصه های معماری اسلامی ایران را برشمردیم. با درنگ، دقت و موشکافی بیشتر در مراتب گوناگون طرح می توان بسیاری به آنها افزود و این معماری را بیشتر و بیشتر از دیگر معماری ها متمایز کرد.
در خاتمه بایـد یادآور شویم که اگـر کیفیت هنـری معماری را باور داشته باشیم و آن را پایه و مایه اصلی معماری بشناسیم ارزش های معماری خود را به پاسخ گوئی هوشمندانه به اقلیم یا استفاده مناسب از مصالح یا فن آوری های خاص منحصر نخواهیم کرد و یا تنها از جزئیات زیبایش نخواهیم گفت و در ابعادی دیگر نیز ارزشهای آنرا جستجو خواهیم کرد.
بی گمان فهم ارزش های اصلی معماری ما موکول به درک بیان خاص روح نواز هنری آن و لمس «واقعه» درونی آن است که تنها با مواجهه با آثار میسر می شود. در این گفتار تلاش کردیم با بیان شاخصه هائی برای آن واقعه تا حدودی آنرا تعریف کرده و به آن نزدیک شده، ارزش های آنرا دریابیم. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
دیدگاهی بنویسید.
بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.