فاجعه شهرسازی در حال وقوع است!
آقای مسجدجامعی، بهزودی باقیماندهی آثار معماری و شهرسازی سههزار سالهی تهران که در قالب بافتهای تاریخی و آثار پراکنده در سطح شهر وجود دارد، توسط طرح تفصیلی محو و نابود میشود.
مهدی معمارزاده – کارشناس حوزهی میراث فرهنگی تهران – در یادداشتی خطاب به مسجدجامعی – رییس شورای اسلامی شهر تهران – آورده است: میدانیم که توسعه و پیشرفت جوامع، امری اجتنابناپذیر است و لازمهی زندگی مدنی بیشتر در طول تاریخ بود و خواهد بود؛ اما آنچه آن را منحرف و بیارزش میسازد، بیتوجهی به گذشتهای است که جوامع انسانی بر بنیانهای آن استوار شدهاند، یعنی دستاوردهای فرهنگی بشر که تا کنون غنایی وصفناپذیر به جوامعی بخشیدهاند که اسناد و شواهدی آشکار از پیشینهی خود را همراه دارند و از آن بهعنوان میراث فرهنگی یاد میشود. همه میدانیم ایران یکی از استثناییترین کشورها از این منظر در جهان است.
کافی است به همدان (اکباتان) بهعنوان نخستین پایتخت فرهنگی ایران نگاه کنیم و سپس مجموعهی پارسه – پاسارگاد، شوش، اصفهان و نهایتا تهران که بیشترین زمانها را بهعنوان پایتخت به خود اختصاص دادهاند. این به معنی تداوم و پایداری ارزشها و تأکید بر آن در این کشور باستانی است.
تهران حدود ۲۲۰ سال پایتخت بوده و با وجود داشتن شرایطی استثنایی که کمتر شهری در جهان از آن برخوردار است، همچون همجواری با رشتهکوه البرز و دشت ری، به ابرشهری با حدود ۸۰۰ کیلومترمربع وسعت تبدیل شده و پذیرای جمعیتی حدود ۱۰ میلیون نفر است. اگر این جمله را که «گذشته چراغ راه آینده است» باور داشته باشیم، پس قبول میکنیم که پایداری یک سرزمین به آموزههایی است که از گذشته گرد آورده است.
نمیخواهم از ابوعلی سینا، رازی، خیام و … سخن بگویم که همهی ما به این داشتهها و صدها دانشمند، عالم، حکیم، فیلسوف و عارف کشورمان میبالیم، بلکه سبقهی شهرسازی و شهرنشینی ایرانیان را که از مظاهر تمدن آنها در تاریخ بشریت است، یادآور میشوم.
آری تهران نشان از غنایی سههزار ساله حاصل دستاوردهای شهرسازان و معماران این آب و خاک به همراه دارد و بهزودی اندک باقیماندهی آن که در قالب بافتهای تاریخی و آثار پراکنده در سطح شهر وجود دارند و نتیجهی تکامل معماری و شهرسازی پیشین ایران پس از ورود اسلام و از دستاوردهای این دوره بهشمار میآیند، توسط طرح تفصیلی محو و نابود میشوند.
طرح تفصیلی حرف «حفاظت از میراث تاریخی شهر» را میزند!
لازم به ذکر است که در ضوابط و مقررات طرح تفصیلی یکپارچهی شهر تهران بند ۱-۱۳ با مضمون «حفاظت از میراث تاریخی شهر» آمده است:
حفاظت از میراث تاریخی، فرهنگی و همچنین آثار ارزشمند معاصر شهر تهران الزامی است. شمول حفاظت، همهی آثار ثبتشده و ثبتنشدهی واجد ارزش را همراه با حریم مجموعهها و آثار ثبتشدهی دارای حریم دربرمیگیرد.
سپس در بند ۲-۱۳ و پس از بیان چند سطر از نکات مرتبط با بند فوق، زمان ثبت بناهایی را که باید ثبت شوند، حداکثر سه سال از زمان ابلاغ طرح تفصیلی اعلام کرده است؛ اما در بند ۳-۱۳ تبصره (۱) ثبت جدارههای واجد ارزش تاریخی را به دو سال تقلیل داده که حدود دوماه از مهلت آن باقی مانده و تا به حال حتی تصویری هم از یک بنا در این خصوص تهیه نشده است و عجیبتر از آن، تبصرهی ۲ همین بند که میگوید سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان تهران موظف است تا حداکثر ظرف مدت دو سال نسبت به شناسایی و معرفی بناهای ارزشمند تاریخی و معاصر شهر اقدام و نتیجه را به شهرداری اعلام کند و الی آخر.
بعید است حریم ۱۰ بنا از هزاران بنای تاریخی تعیین شده باشد
صرف نظر از تناقض آشکار در زمانها و نحوهی انجام اقدامات مربوط به آن، که براساس مفاد مندرج در بند ۲-۱۳ باید با همکاری شهرداری مشترکا انجام میشد و تا این تاریخ شده است و بعید میدانم که حتی ۱۰ بنا از هزاران بنای معاصر و تاریخی در این مدت ثبت یا تعیین حریم شده باشند؛ اما سوال اینجانب بهعنوان یک شهروند از شما بهعنوان یک مدیر فرهنگی و ریاست شورای اسلامی شهر تهران این است که چگونه میشود برای تخریب ارزشهای فرهنگی، تاریخی پایتخت یک کشور باستانی، زمان تعیین کرد!؟
میدانید که این طرح اعلام نشده بود که بیش از یکسوم از آثار شناساییشده تخریب شد و پس از اعلام طرح تفصیلی همچنان تخریب ادامه دارد. حال تصور کنید که مهلت تعیینشده تمام شود، آنوقت چه بر سر تاریخ و هویت شهر خواهد آمد.
این اتفاق، یعنی تخریب بافتها و بناهای تاریخی در اکثر شهرهای تاریخی کشور مانند همدان، اصفهان، شیراز، یزد، کرمان و تبریز بهوقوع پیوسته و تداوم دارد که بهنظر میرسد آگاهی و درک نداشتن از اهمیت موضوع و مفهوم توسعهی پایدار شهرها موجب آن بوده، اما تصمیم شما به گشتوگذار در لایههای هویتی تهران روزنهی امیدی را در دوستداران ارزشهای فرهنگی تاریخی گشوده است، تا شاید ارادهای برای جلوگیری از تخریب بیشتر آثار فرهنگی – تاریخی و طبیعی شهر ایجاد شود و با توجه به اینکه تهران معمولا الگوی شهرهای دیگر کشور قرار میگیرد، به این روش فرهنگ جلوگیری از تخریب بیشتر بافتها و بناهای تاریخی در میان برخی مدیران شهری و کسانی که ارزشهای تاریخی را مانع رشد و توسعه میدانند، بهوجود آید و دیگر شاهد اقدامات مخرب در سطح کشور نباشیم.
اما دغدغهی کنونی دوستداران میراث فرهنگی بیشتر در رابطه با وضعیت کنونی تهران است که اکثر شهروندان اصیل مانند شما را که از پیشینهی تهران بیشتر آگاهاند، با نگرانیهای جدی مواجه کرده است و بهنظر میرسد فاجعهای در حال وقوع باشد. ساختوسازها از صخرهها بالا رفتهاند و رود درهها را به اشغال در آوردهاند، بیشتر باغها و درختان چنار که بخشی از هویت طبیعی تهران را شکل میدادند، قلع و قمع شدهاند یا بر اثر گودبرداریها خشکیدهاند و اکثر قناتها نیز خشکانیده شدهاند. سوداگران آنچنان در زمین و آسمان میتازند که گویی به خاک بیگانه وارد شده و در حال گردآوری سهم خود از فضاهای ارزشمند شهری هستند و آنچنان میسازند که انگار در حال کند و سازیاند.
۶۰ درصد سطح اشغال در شمال ملک، چنان بلایی بر سر خانهها و کوشکهای حیاط داری که مناظر زیبایی را به خیابانها و کوچههای شهر میبخشیدند و بخش بزرگی از چشماندازها و کریدورهای سبز و بازشهری را شکل میدادند، در آوردهاند که با این روند، آرزوی دیدن شاخه بیدی را هم نمیتوان در چشمانداز آینده معابر شهر داشت.
تا چه رسد به دیدن درختان خرمالو، انار، ازگیل و چنار که روزگاری نهچندان دور، تهران را به باغ – شهری بهشتآسا تبدیل کرده بودند. همان باغ – شهری که کشورهای پیشرفته و گردشگرپذیر امروز، در آرزوی رسیدن به آن، در سال ۱۹۰۶ میلادی اقدام به تصویب طرحی برای تبدیل شهرهای پرمشکل خود که حاصل توسعهی روزافزون بر اثر صنعتی شدن بود، کردند که نتیجهی آن طرح، هماکنون در این کشورها به بار نشسته است.
با طرح تفصیلی جدید باغ – شهرها را نابود میکنیم
اما با گذشت بیش از ۱۰۰ سال از آن زمان، ما با طرح تفصیلی جدید، باغ – شهرهایمان را که خود مبدع و پیشتاز آن در جهان بودهایم، نابود میکنیم؟! همچنان که در بازدیدهای هفتگی خود از مناطق مختلف شهر شاهد آن هستید، جرثقال (تاورکرین) در هر گوشه شهر برپا شده و برجی در حال شکلگیری است. به نظر میرسد پهنهبندی در طرح تفصیلی بیشتر براساس خواست شهرداریها و صرفا برای کسب درآمد تنظیم شده تا هر منطقه بتواند درآمد پایدار!!! داشته باشد و البته با این همه، بارگذاری غیرمنطقی در سطح شهر، سقف فروش تراکم هم که ظاهرا باز گذاشته شده است.
طرح تفصیلی که از آن بهعنوان طرح راهبردی – ساختاری و عملیاتی یاد شده، مجموعهای از ضوابط و مقرراتی است که برای فتح یک هدف مشخص نوشته شده که تا این لحظه بهعنوان تهران شناخته میشود. شهری که از دورهی صفویه و با توسعهی دید تهران از طریق ایجاد بازار و برج و بارو، مسجد، مدرسه، حمام و … روبه ترقی و پیشرفت گذاشت و حدود ۵۰۰ سال ماهیت اولیهی خود را کموبیش همچنان تا به این زمان حفظ کرده است.
این طرح که بنا دارد روی این ماهیت مستقر شود، اگر اندکی واقعبینانه و منطبق بر اصول و معیارهای شهرسازی بود، هیچگاه بدون حتی یک نقشه که چشمانداز آیندهی شهر را ترسیم کند، عملیاتی نمیشد، حال آنکه این ضوابط و مقررات حتی از چارچوب طرح جامع نیز زاویهی زیادی گرفتهاند.
علاوه بر اینکه تهیهی طرحهایی که باید آیندهی پهنهها و در نهایت، همهی شهر را مشخص کنند، اکثرا به آینده موکول شده است. بنابراین در فقدان طرحهای شهری کارآمد و با برداشتها و تفسیرهای سلیقهای از ضوابط و مقررات که البته خود القای شبهه میکند، هرچه که خواستهاند، کردهاند. بهعنوان نمونه، بند ۷-۳ با عنوان نحوهی استفاده از اراضی و ساختوساز در پهنه فعالیت کد (S) احداث بناهای بلندمرتبه در زیر پهنههای S121،S125، S211 را با رعایت ضوابط مربوط و حفظ سیما و منظر شهری و پس از تهیه و تصویب ضوابط طرح بلندمرتبهسازی در کمیسیون ماده ۵ شهر تهران و … اعلام کرده است. معلوم نیست منظور از حفظ سیما و منظر شهری چیست!؟ چون برای وجب به وجب شهر ضوابط گذاشته شده است و عملا دیگر شهری باقی نمیماند که سیما و منظر آن حفظ شود.
اکنون در لبهی خیابانهای مینیاتوری و پرازدحام شهر و کوچه و بافتهای فشردهی مسکونی، ساختوساز در جریان است. علاوه بر اینکه در بند ۱۰-۳ نیز اشاره شده که احداث بناهای بلندمرتبه (۱۲ طبقه و بیشتر) در سطح شهر تهران بهصورت موردی و صرفا با تصویب کمیسیون ماده ۵ مجاز است. اصلا چرا باید در سطح شهر تهران بناهای ۱۲ طبقه و بیشتر ساخته شود، مگر همه گستره تهران استعداد چنین بارگذاری را دارد؟ و مگر میشود در سطح شهر بلندمرتبهسازی موردی کرد؟ پس حفظ سیما و منظر شهری و دهها مسأله و مشکل دیگر شهر را چگونه میتوان در صورت بلندمرتبهسازی رعایت کرد!؟
در مورد بازارهای سنتی با کد S111 در جدول شماره (۲) آمده است: «تثبیت الگوی کنونی (ساختار سنتی) تا تهیه و تصویب طرحهای ویژه مداخله» اگر این ضابطه لازمالاجرا است، پس چرا بیشترین حجم ساختوساز در محدوده مرکزی در این بافتِ قطعا تاریخی اعمال شده و میشود؟ آیا این دلیلی بهجز فقدان طرحی که اول باید تهیه میشد، ولی به بعد موکول شده است، نیست؟
همچنین کد S112 با عنوان گسترهها و راستههای تجاری و خدماتی نیز موکول به تثبیت الگوی کنونی تا تهیه و طرحهای منظر و طراحی شهری شده، آیا واقعا اینگونه رفتار شده است و نمونههای بسیار دیگر از این تناقضات. لذا به نظر میرسد این ضوابط بیشتر با آزمون و خطا میخواهد راه خودش را پیدا کند، حال آنکه برای وارد شدن به فضای شهری با پیچیدگیها و معضلات تهران باید با مطالعات دقیق و همه جانبهنگر و ارائهی طرح و نقشههای سه بعدی شهرسازی و معماری از هر موضع و موضوع و استفاده از تجربیات بین المللی وارد پروسهی ساماندهی، بهسازی، مقاومسازی، بازسازی و مرمت شهری و در نهایت نوسازی در نقاط مختلف شهری میشدیم، ضمن اینکه با استعداد یابی نقاطی از شهر و نزدیک به بزرگراهها نسبت به بلند مرتبهسازی نیز اقدام میکردیم و این چنین آرامش، آسایش، امنیت و فضاهای شهری را نابود نمیکردیم.
تهران به دلیل شکلگیری در دورههای مختلف از تنوع معماری بسیار ارزشمندی برخوردار است که یکی از امتیازهای مهم این شهر در بین شهرهای مطرح و پایتختهای تاریخی جهان محسوب میشود، بیائیم با در نظر گرفتن این امتیاز و حفظ این ارزشها، غنا و شهریت آن را بیش از این از بین نبریم، معماری سنتی در کنار معماری معاصر شهر، تحولات فنی و هنری بینظیری را در یک مجموعهی هماهنگ گرد آوردهاند، که دیگر چنین ساختاری تکرار نخواهد شد، بیاییم آن را به «ثمنبخس» (کمبها و بیارزش) از میان نبریم. در این طرح، ضعفها و شبهات بسیاری وجود دارد. مهمتر از همه اینکه به هیچ عنوان به توپوگرافی، مورفولوژی و اکولوژی تهران اهمیت داده نشده، تا جایی که روی گسلها و زیستگاههای گیاهی و جانوری نیز ساختوساز در جریان است.
بافت تاریخی و معاصر یعنی چه؟ کدام روستا تاریخی است؟
او در ادامهی یادداشت خود خطاب به رییس شورای شهر تهران، به برخی دیگر از موارد طرح جامع تفصیلی شهر تهران اشاره و اظهار کرده است: به اهمیت روستاهای تاریخی و ارزشمند شهر اشاره شده، ولی کدام روستا معلوم نیست و به همین دلیل، روستایی نیست که به زیر ساختوساز بلندمرتبه نرفته باشد! و اگر هم اندکی از بافتهای روستایی باقی مانده باشد، دچار گسیختگی شده و در لابهلای ساختمانهای بلند پیرامونی محاصره شده است.
به بافتهای ارزشمند تاریخی اشاره شده، ولی هماینک حصار صفوی با قدمت ۵۰۰ سال بهعنوان بافت فرسوده تلقی و با آن رفتار میشود!؟ و مهمتر اینکه در لابهلای این بافت، بناهای فاخری مانند «خانهی قوام»، «کلیسای گئورک مقدس»، مسجد و مدرسه «معیر»، مسجد «قنبرعلیخان» و دهها اثر بینظیر وجود دارد که هماکنون در حریم آنها ساختوسازهای نامناسب و بلندمرتبه در دست ساخت است و این در حالی است که در بند ۷-۸ با عنوان سطح اشغال و مکان استقرار آمده است «در کلیهی زیر پهنههای استفاده از اراضی که بهدلیل ضوابط میراث فرهنگی و تاریخی از محدودیت ارتفاعی برخوردارند، استفاده از مابهالتفاوت تراکم مجاز پهنه با تراکم مجاز به استفاده، براساس ضوابط میراث فرهنگی بهعنوان حق انتقال توسعه مجاز است.»
به بافت مسکونی ارزشمند معاصر در بند (۲) با عنوان نحوهی استفاده از اراضی و ساختوساز در پهنه سکونت با کد (R) اشاره شده، اما مشخص نشده است منظور از ارزشمند معاصر چیست؟ هماکنون همهی بناهای معاصر شهر و بافتهایی مانند نارمک، نازیآباد، شهرآرا و … همچنین دهها محله که اکثرا ساختوسازهای معاصر دارند، مانند دروس، قلهک، محمودیه، الهیه، اقدسیه و … در معرض تخریب و تغییر قرار گرفتهاند. آیا بناهای معروف به «وارطانی» یا بناهایی که به دوران تحول مصطلح شدهاند، از نظر این طرح معاصر محسوب میشوند؟ واقعا معلوم نیست چون این بناها هم یکی پس از دیگری از صحنهی هویتی تهران حذف میشوند، شرایط خاصی که در اثر درآمدهای ناشی از امتیاز تراکم در سطح شهر بهوجود آمده است، موجب شده که مجریان، زشت و زیبا، مقاوم و غیر مقاوم، مدرن و سنتی، فرسوده و تاریخی را به یک چشم نگاه کنند!
این عامل و برخی مسائل دیگر، آمار تخریب ساختمانهایی که برخی از آن حتی یک دهه هم از عمرشان نمیگذرد و عموما مقاومت و زیبا طراحی شدهاند را بهشدت بالا برده است. انگار هزینهی ساخت این خانهها از سرمایههای ملی کشور بهشمار نمیرود و طرح تفصیلی (راهبردی – ساختاری) که ظاهرا راهبردش تخریب ساختار تهران است، چرا نباید راهی هم بهمنظور اعمال ضوابط مورد ادعای خودش و جلوگیری از تخریب این عرصهها در نظر میگرفت تا شاهد اینگونه تخریب، هر آنچه که هست نباشیم!؟
چقدر مصالح اعم از سیمان، فولاد، آجر و سنگ برای ساخت این خانهها به کار رفته است که حالا با این به اصطلاح طرح که باید همهی زوایای آشکار و پنهان اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، تاریخی، طبیعی و سیاسی را نیز در نظر میگرفت، معماری و شهرسازی پایتخت یک کشور باستانی را که قرار است «امالبلاد» کشورهای اسلامی هم باشد با یک چوب به حراج بگذارند و حتی بناهای مقاوم و زیبای شهر را در کنار آثار تاریخی فرهنگی آن به نخاله تبدیل و در گوشهای از طبیعت پیرامون همین شهر دپو کنند. اگر فقط مسائل و مشکلات زیستمحیطی حاصل از این تخریبها بررسی شوند معلوم خواهد شد، که این حجم از تخریبها تا کنون چه تأثیرات سویی روی سلامتی شهروندان و محیط زیست گذاشته است.
از سوی دیگر، زمینها و فضاهای بازشهری که بهعنوان منابع طبیعی و ذخیرهگاه تنفسی تا به حال به طراوت و پاکیزگی هوای شهر کمک میکردند، را در زیر میلیونها تن مصالح دفن میکنند. مگر دامنهی کوهستان و رود درههای آن که نسیم خود را در طول قرنها بر دشت پاییندست خود که بعدا پایتخت کشور روی آن ساخته شد، میگسترایند، جای برجسازی و آپارتماننشینی بود که اینچنین بر سرش آوردهاند!؟
ساختوسازهای جنونآمیز هم باعث آلودگی هوا میشوند
از آن نسیم، امروز حتی به اندازه نفس یک کودک که به سوتک خود میدمد، دیگر رمقی باقی نمانده تا به شهر بدمد. چه کسی میتواند بگوید که بخشی از دودی که مانند لحافی سیاه و به تناوب روی کرسی تهران میافتد و نفس شهروندان را به شماره میاندازد، حاصل این ساختوسازهای جنون آمیز، بویژه در دامنه کوهستان نیست؟ آیا بهتر نبود که این طرح، حداقل نوار شمالی (دامنه جنوبی البرز) را بهعنوان باغ – شهر حفظ میکرد تا این ذخیرهگاه بیبدیل طبیعی را به این وضعیت اسفبار درآورد!؟
مگر میشود حاصل میلیونها سال زحمت ابر، باد، مه، خورشید و فلک را دوباره احیا کرد که به نازلترین شکل ممکن آن را از بین برده و میبریم. آیا این نابخردی جبرانپذیر است؟
آخر به چه قیمتی و برای چه؟ واقعا چرا یکباره یک طرح ادعا دارد که دایهی مهربانتر از مادر برای تعیین تکلیف کل شهر آن هم بهصورت یکپارچه شده است!؟ کاش کمی درایت و آیندهنگری هم در آن لحاظ شده بود. معلوم نیست این همه شتاب برای از بین بردن هویت تهران برای چیست؟ مگر به کجا میخواهیم برسیم و آیا میشود که به اسم توسعه یا هر اسمی، کمر به نابودی همه ارزشها ببندیم، آیا معنی توسعهی پایدار همین است؟ مگر نه اینکه در راه توسعه پایدار باید به آیندهای انسانتر و شرایطی مطلوبتر از پیش برسیم و به سوی آیندهای روانتر گام برداریم، نه اینکه با یک حرکت نسنجیده بر معضلات و مشکلات موجود دامن زده و بلکه آن را افزایش هم بدهیم.
آیا قطع کردن و حذف دستاوردهای گذشته معماری و شهرسازی، خصوصا در شرایطی که به هیچ تصویر و تصور با محتوا در تولیدات امروز معماری و شهرسازی نرسیدهایم و هیچ پیشزمینهی فکری برای حال و آینده آن تولید نکردهایم، تیشه به ریشه زدن نیست؟ و آیا واژگان ابتکاری معماری ایرانی – اسلامی را فقط برای به کار بردن در شعارها ابداع کردهایم؟ مگر آنچه را که در قالب بناها و بافتهای تاریخی در کشور تخریب میکنیم، همان حقیقت معماری ایرانی – اسلامی نیست که به جای آن برج، پاساژ، آپارتمان و پارکینگ میسازیم.
آیا نباید کمی در این کار تأمل کنیم؟ چرا کشوری که خود روزگاری صادرکنندهی معماری به جهان بوده است، باید اینگونه با شهرهای خود رفتار کند، البته در مورد ساخت پارکینگ با احتیاط رفتار میشود، چون قرار بوده که همهی املاک هرچند با متراژ کم، هم بارگذاری شوند. بنابراین تدبیری در طرح اندیشیده شده تا بناهایی که نمیتوانند پارکینگ تأمین کنند، در شعاع مشخص مثلا ۲۰۰ متری از ملک خود، پارکینگ ابتیاع کنند که تا کنون کمتر چنین اتفاقی افتاده است، حال باید بینیم در آینده چه پیش خواهد آمد، البته اگر این اتفاق هم نیفتد کنار خیابان که جای پارک هست!
آقای مسجدجامعی! اگر فرصتی کردید سری هم به محلههای سنگلج، عودلاجان و بازار که از پیشینهی آن آگاهید، بزنید؛ تا متوجه عمق فاجعه در این مکانها شوید. این بافتهای با اصطلاح شیرینِ به کار رفته در طرح تفصیلی «تابدار» را با یک از جلو نظام گفتن (۶۰ درصد سطح اشغال در شمال ملک) دارند به یک شکل درمیآورند. یعنی همهی بناهای یک و دو طبقهی حیاط دار با بافت و ساختار ارگانیک را بهشکل آپارتمانهای چند طبقه به صف میکنند. معلوم نیست از نظر این طرح، شهر به بافت آرام و سرزنده نیاز ندارد؟ آیا راه نجات بافت تاریخی از معضلاتی که در اثر کمتوجهی، بلکه بیتوجهی به آن در طول سالهای متمادی بهوجود آمده، پاک کردن صورتمسأله آن است، آن هم به این شیوهی نازل و بیمحتوا!؟
اکنون گذرهای با روح شهرسازی اسلامی را آمادهی عبور و مرور خودرو این اشرف مخلوقات دست بشر میکنند و با رساندن عرض گذرهای تابدار به هشت متر تا پنج طبقه روی پیلوت، مجوز ساختوساز صادر میکنند و البته چون بافت تاریخی فرسوده قلمداد شده است، یک طبقهی تشویقی هم به آن میدهند و به این ترتیب، تکلیف گذرها و محلههای تاریخی و پرخاطرهی تهران قدیم، پس از حدود ۵۰۰ سال مقاومت در مقابل حوادث روزگار با طرح تفصیلی مشخص شده است، یعنی با کد (R251) مسکوی ویژه پهنه مرکزی. چرا ویژه؟ و آیا این ویژگی پس از تخریب مشخص میشود یا هماکنون این ویژگی همراه آن است؟ به هر صورت، مشروط به داشتن حداقل ۳۰۰ متر مساحت و حداقل عرض معبر ۱۲ متر، با یک طبقه تشویقی بهدلیل تلقی بافت فرسوده از آن در معابر هشت متری، شش طبقه یعنی حدود ۲۰ متر در اطراف گذر ارگانیک قبلی می توان ساختوساز کرد، حتی در کوچههای بنبست، تصور کنید همهی این بافت زیر چنین ساختوسازی برود، یعنی تراکم یک بافت فشرده و ریزدانه و نفوذناپذیر را شش برابر کنیم!!؟
تکلیف سرانهها و تراکم جمعیتی هم حتی طبق روال طرح، بعدا معلوم میشود. ضمن اینکه عرض معبر ۱۲ متر را نیز شاید به این دلیل که بافت زیادی از حالت ارگانیک خارج نشود، هشت متر کردهاند! حال آنکه در بند ۳-۸ آمده است «در کلیه زیرپهنههای استفاده از اراضی “به استثنای محدودههای تاریخی” و پهنههای R2، S3 ، M2 و G به کاهش سطح اشغال طبقات و با رعایت سقف تراکم مجاز، بهمنظور تحققپذیری راهبردهای طرح جامع شهر تهران، افزایش تعداد طبقات، با تأیید شهردای منطقه، مجاز است.»
منظور این بند از محدودههای تاریخی که استثنا شدهاند، معلوم نیست کجاست؟ ولی سقف تراکم یقینا با منویات این بند باز است! ضمن اینکه در بند ۲-۱۱ شبکه معابر و دسترسی نیز آمده است «… یا در برخی از “بافتهای ارزشمند روستایی و تاریخی و یا بافتهای مسکونی ارزشمند سبز” و سایر موارد مشابه که گذرهای میتوانند در حد وضع موجود تثبیت شوند و الی آخر.»
با این اوصاف، بافتهای تاریخی و روستایی ارزشمند ضوابط بافت فرسوده گرفتهاند و معابر ارگانیک آن که براساس آموزههای معماری سنتی و با هماهنگی اقلیم وحرکتگذاری به همجواریها شکل گرفتهاند، تعریض و دگرگون میشوند و جای آن جعبهسازی میشود. اصلا بخش مهم ارزشهای فرهنگی تاریخی این بافت همان فضاهای پر و خالی و پیچ و تاب گذرها و ارتفاع متناسب آن است که آن را ارزشمند کرده، اما کمتر توجهی حتی در حد یک دانشجوی مبتدی معماری و شهرسازی هم به آن نشده است.
به این سان در آینده، سرگذشت گذرقلی، چهارسوق چوبی، گذر معیر، گذر نایبالسطنه، کوچه آبشار، گذر درخونگاه، کوچه میرزا محمود، گذر حاجیها و … را با اجرای این طرح باید از کتاب مرحوم جعفر شهری جویا شویم.»
وضعیت در بازار تهران وخیمتر است
معمارزاده در ادامهی یادداشت خود خطاب به مسجدجامعی آورده است: وضعیت در بازار تهران وخیمتر هم میشود، چون هرچه فضای باز سرا، خانههای تاریخی، مدرسه و بارانداز را تا ۱۰۰ درصد سطح اشغال مجوز میدهند که به پاساژ تبدیل شود، انگار تیمچه، سرا، بازارچه و تکیه، معماری ایرانی اسلامی نیست که اصرار داریم در بافت سنتی بازار پاساژ بسازیم!
چرا باید همهی بناها و فضاهای موجود این بافت منحصربهفرد تبدیل به تجاری آن هم از نوع پاساژ شوند؟ مگر قرار است این بازار سنتی را به چه چیزی در وسط شهر (مرکز تاریخی) تبدیل کنیم؟ آیا فکر معضلاتی را که هم اکنون وجود دارد و به مرور، بخصوص با بارگذاریهای روزافزون بیشتر هم میشود، کردهایم؟ هم اینک در اطراف بازار و بافت پیرامونی آن، ترافیک همواره حالت به اصطلاح «پیک» به خود گرفته است. البته ظاهرا برخی نقاط دیگر شهر هم به مرور دارند به همین وضعیت دچار میشوند، ولی این مکان را که از همه سوی شهر، همواره به سمت آن حرکت در جریان است، چرا باید در این حد بارگذاری تجاری کنیم!؟ تا جایی که علاوه بر خانههای مسکونی بازار، محلههای تاریخی را نیز به سمت کاربری تجاری سوق دهیم که مثلا میخواهیم آن را نجات دهیم، ولی از چه چیزی؟ البته شاید از شبمردگی!
در بخش دیگری از بند (۳) آمده است «سکونت در پهنهی فعالیت، با توجه به نظم عمومی فضاهای کار و فعالیت، معطوف به تثبیت سکونت موجود در فضاهای سنتی فعالیت (مانند بازار) و ساماندهی سکونت موجود در فضاهای فعالیت به شیوهای مناسب و توأمان، برای سرزنده ماندن شبانهروز فضاهای فعالیت مدرن (مانند مراکز و پردیسهای شهری است) سوای از الفاظ پرطمطراق به کار رفته در این بند مانند ارتقای کیفیت محیط زیست! ساماندهی سکونت! سرزنده ماندن شب و روز! پردیسهای شهری و… که بهوفور در طرح جامع و تفصیلی دیده میشود، ولی کمتر کاربرد عملی آن در سطح شهر مشاهده میشود، با توجه به اینکه بازار تهران از سال ۱۳۵۶ در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسیده و تغییر کاربری، بویژه فضاهای مسکونی آن ممنوع بوده، تنها موردی که تا به حال عملی نشده و نمیشود همین تغییر کاربری نداشتن است که برای جلوگیری از شبمردگی آن و با حضور دائمی زندگی در آن مطرح شده است.
حال با توجه به همهی تغییرات غیراصولی که در این بافت متراکم صورت گرفته و آن را بسیار از نظم و ترتیب منطقی خود خارج کرده است، تثبیت سکونت آن هم به شیوهای مناسب و توأمان با فعالیت در آن غیر ممکن است. به هر شکل، بازار کنونی معضلاتی فراتر از آن دارد که بدون یک طرح جامع بتوان آن را به سمت و سویی مناسب هدایت کرد. در چنین شرایطی که بازار به آن دچار است و موکول کردن تکلیف آن به بعد تا تهیهی طرحهای ویژهی مداخله و در فقدان آن چنان بلایی بر سر بازار آمده که مصداق ضربالمثل شتر، گاو، پلنگ را میتوان در ساختار کنونی آن بهوضوح مشاهده کرد که البته در سطح شهر هم همین شرایط حاکم است.
محدودهی حصار ناصری تغییر میکند
در بند ۵-۱۳ آمده است «برای “محدوده حصار ناصری” تهیه طرحی مناسب، براساس ارزشهای بافت تاریخی و معاصر توسط سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان تهران، با همکاری شهرداری و سایر دستگاههای ذیربط ضروری است، که پس از تصویب در کمیسیون ماده ۵ ملاک عمل قرار گیرد. هماینک در هر نقطهی این بافت، ساختوساز بهشکل نازل و بدون کمترین اهمیت قائل شدن برای ارزشهای بافت تاریخی و معاصر و البته با حذف همین ارزشها در جریان است.
بند ۶-۱۳ نیز برای خیابان ولیعصر (عج) بهعنوان طولانیترین محور شهر تهران و ایران و نقش با اهمیتی که در پیوند هستههای تاریخی (ری، تهران و شمیران) دارد، شهرداری تهران را ملزم به همکاری سازمان میراث فرهنگی نسبت به تهیه دستورالعمل طراحی شهری برای محور ولیعصر (عج) کرده است تا پس از تصویب در کمیسیون ماده ۵ ملاک عمل قرار گیرد. حال آنکه ساختوسازهای ناهنجار در لبههای این خیابان، همچنان در حال نابودی فضاها و بناهای ارزشمند پیرامون این محور بینظیر است.
جالب توجه اینکه در بخش قدیمیتر این محور که در محدودهی حصار ناصری قرار گرفته است، هماکنون عقبنشینی اعمال میشود، در صورتی که بدنههای بسیار ارزشمندی در این بخش وجود دارد؛ ولی بخش شمالی خصوصا از خیابان شهید بهشتی به سمت میدان تجریش، ساختمانهای بلندمرتبه بدون یک سانتیمتر عقبنشینی ساخته میشوند که یکی از عوامل مهم خشک شدن درختان این خیابان، همین ساخت و سازها هستند، ضمن اینکه فضاهای باز و کریدورهای سبز این خیابان را هم یکی بعد از دیگری از بین میبرند.
البته در اینجا هم معلوم نمیشود، منظور طرح تفصیلی از هستههای ری و تجریش که قرار است توسط خیابان ولیعصر (عج) بهعنوان یک محور تاریخی – فرهنگی به هم مرتبط شوند، چیست؟
زمانی که بافت تاریخی حد فاصل در ژشکان و چشمهعلی را با سابقهی حدود چهارهزار سال با بلندمرتبهسازی در کوچههای ۶-۴ متری آن پر کرده و این دو مجموعهی فاخر باستانی را از هم جدا میکنیم، هسته چه مفهومی دارد؟
هنگامی که در بافت قدیمی اطراف آستانهی حضرت عبدالعظیم (ع) که یکی از زیارتگاههای مهم کشور است، ساختوسازهای بلندمرتبه بیهویت میسازیم، هسته چه معنی دارد؟ وقتی که پیرامون حرم امامزاده صالح (ع) و بافت متراکم تاریخی آنکه هنوز هم نشانههایی از هویت را با خود دارد ساختوسازهای نامتجانس در دست انجام است، هسته به چه معنایی است؟ هم اینکه در کوچهی «زغالیها» با پیشینهی دست کم ۴۰۰ سال و مشرف به تکیهی کوچک، ساختوسازهای بلندمرتبه در حال وقوع است، البته در این بافت استثنائا یک پارکینگ ۱۰ طبقه هم در حال ساخت است که به احتمال زیاد اگر ساخته شود، ارتفاعش از گنبد جدید امامزاده صالح هم بلندتر خواهد شد.
بنابراین میبینیم که هیچ تناسبی بین حرفهای طرح تفصیلی و اقداماتی که در سطح شهر بهوقوع میپیوندند، وجود ندارد و واقعا معلوم نیست که این حرفها برای چه زده شده است؟ بهنظر میرسد همهی این اتفاقات در اثر نبود طرحهای شهری کارآمد رخ میدهد.
البته این به آن معنی نیست که هستههای تاریخی اشارهشده در طرح، ماهیت خود را کاملا از دست دادهاند؛ ولی معلوم نیست چرا به این اندک باقیمانده هستههای تاریخی هم بیتوجهی میشود. پس این طرح که با هزینه و وقت زیادی تهیه شده، چرا راهکار درستی برای حفظ ارزشهای هویتی شهر در نظر نگرفته است، تا این چنین با آن رفتار نشود.
خیابان ولیعصر (عج) هم با همهی اهمیتی که در طرح تفصیلی به آن داده شده است، به مرور به یک کانال خشک و بیروح تبدیل میشود. مگر ظرفیت این خیابان چقدر است که چنین بارگذاری روی آن صورت میگیرد و ارزشهای آن همچنان نادیده گرفته میشود؟
ضوابط، بیشتر شعارند تا راهکاری برای نجات بافت تاریخی
بنابراین بهنظر میرسد که این ضوابط بیشتر شعار باشند تا راهکارهایی برای نجات تهران. حال در این زمان که ارزشهای تهران با حادترین شرایط خود، یعنی مرز بین بودن یا نبودن مواجه شدهاند، اگر برای نجات آن و برونرفت از این شرایط بحرانی، تصمیمی فوری و منطبق با اصول و مواضع علمی و تجربیات بینالمللی مداخله در بافتهای فرهنگی – تاریخی که خوشوقتانه متخصصانه و پژوهشگران داخلی نیز مفصل به آن پرداختهاند، اتخاذ نشود، دیگر نه از تاک نشان ماند و نه از تاک نشان.
در پایان پیشنهاد میشود، چون شورای عالی معماری و شهرسازی کشور طرح تفصیلی را در دست بررسی دارد، سمیناری با حضور متخصصان و صاحبنظران شهرسازی، معماری، علوم اجتماعی، محیط زیست و سایر علوم مرتبط با شهر تشکیل شود، تا با نقد و بررسی دقیقتر این طرح، نقاط ضعف و قدرت آن را پیدا و میزان تأثیرات مخرب یا مفید آن روی آینده پایتخت کشور مشخص شود.
با توجه به اینکه فروش تراکم صورت چندان موجهی ندارد، با نهادینه کردن گرفتن عوارض و مالیات بر امور ساختمانی به کسب درآمد پایدار برای شهرداری اقدام شود.
در این صورت، علاوه بر جلوگیری از سوداگری مسکن و همچنین کنترل ساختوساز و اعمال دقیق و اصولی ضوابط و مقررات شهرسازی و معماری از افزایش روزافزون جمعیت نیز جلوگیری میشود. این اقدام میتواند بهصورت مشترک و بین نهاد دولت و شهرداری انجام شود تا ضمن تعامل و همکاری بیشتر، در خدماترسانی به شهروندان و مسوولیتپذیری در برای حوادث، مشکلات و معضلات شهر بیش از پیش همت گمارند.
مهدی معمارزاده – کارشناس حوزهی میراث فرهنگی تهران – در یادداشتی خطاب به مسجدجامعی – رییس شورای اسلامی شهر تهران – آورده است: میدانیم که توسعه و پیشرفت جوامع، امری اجتنابناپذیر است و لازمهی زندگی مدنی بیشتر در طول تاریخ بود و خواهد بود؛ اما آنچه آن را منحرف و بیارزش میسازد، بیتوجهی به گذشتهای است که جوامع انسانی بر بنیانهای آن استوار شدهاند، یعنی دستاوردهای فرهنگی بشر که تا کنون غنایی وصفناپذیر به جوامعی بخشیدهاند که اسناد و شواهدی آشکار از پیشینهی خود را همراه دارند و از آن بهعنوان میراث فرهنگی یاد میشود. همه میدانیم ایران یکی از استثناییترین کشورها از این منظر در جهان است.
کافی است به همدان (اکباتان) بهعنوان نخستین پایتخت فرهنگی ایران نگاه کنیم و سپس مجموعهی پارسه – پاسارگاد، شوش، اصفهان و نهایتا تهران که بیشترین زمانها را بهعنوان پایتخت به خود اختصاص دادهاند. این به معنی تداوم و پایداری ارزشها و تأکید بر آن در این کشور باستانی است.
تهران حدود ۲۲۰ سال پایتخت بوده و با وجود داشتن شرایطی استثنایی که کمتر شهری در جهان از آن برخوردار است، همچون همجواری با رشتهکوه البرز و دشت ری، به ابرشهری با حدود ۸۰۰ کیلومترمربع وسعت تبدیل شده و پذیرای جمعیتی حدود ۱۰ میلیون نفر است. اگر این جمله را که «گذشته چراغ راه آینده است» باور داشته باشیم، پس قبول میکنیم که پایداری یک سرزمین به آموزههایی است که از گذشته گرد آورده است.
نمیخواهم از ابوعلی سینا، رازی، خیام و … سخن بگویم که همهی ما به این داشتهها و صدها دانشمند، عالم، حکیم، فیلسوف و عارف کشورمان میبالیم، بلکه سبقهی شهرسازی و شهرنشینی ایرانیان را که از مظاهر تمدن آنها در تاریخ بشریت است، یادآور میشوم.
آری تهران نشان از غنایی سههزار ساله حاصل دستاوردهای شهرسازان و معماران این آب و خاک به همراه دارد و بهزودی اندک باقیماندهی آن که در قالب بافتهای تاریخی و آثار پراکنده در سطح شهر وجود دارند و نتیجهی تکامل معماری و شهرسازی پیشین ایران پس از ورود اسلام و از دستاوردهای این دوره بهشمار میآیند، توسط طرح تفصیلی محو و نابود میشوند.
طرح تفصیلی حرف «حفاظت از میراث تاریخی شهر» را میزند!
لازم به ذکر است که در ضوابط و مقررات طرح تفصیلی یکپارچهی شهر تهران بند ۱-۱۳ با مضمون «حفاظت از میراث تاریخی شهر» آمده است:
حفاظت از میراث تاریخی، فرهنگی و همچنین آثار ارزشمند معاصر شهر تهران الزامی است. شمول حفاظت، همهی آثار ثبتشده و ثبتنشدهی واجد ارزش را همراه با حریم مجموعهها و آثار ثبتشدهی دارای حریم دربرمیگیرد.
سپس در بند ۲-۱۳ و پس از بیان چند سطر از نکات مرتبط با بند فوق، زمان ثبت بناهایی را که باید ثبت شوند، حداکثر سه سال از زمان ابلاغ طرح تفصیلی اعلام کرده است؛ اما در بند ۳-۱۳ تبصره (۱) ثبت جدارههای واجد ارزش تاریخی را به دو سال تقلیل داده که حدود دوماه از مهلت آن باقی مانده و تا به حال حتی تصویری هم از یک بنا در این خصوص تهیه نشده است و عجیبتر از آن، تبصرهی ۲ همین بند که میگوید سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان تهران موظف است تا حداکثر ظرف مدت دو سال نسبت به شناسایی و معرفی بناهای ارزشمند تاریخی و معاصر شهر اقدام و نتیجه را به شهرداری اعلام کند و الی آخر.
بعید است حریم ۱۰ بنا از هزاران بنای تاریخی تعیین شده باشد
صرف نظر از تناقض آشکار در زمانها و نحوهی انجام اقدامات مربوط به آن، که براساس مفاد مندرج در بند ۲-۱۳ باید با همکاری شهرداری مشترکا انجام میشد و تا این تاریخ شده است و بعید میدانم که حتی ۱۰ بنا از هزاران بنای معاصر و تاریخی در این مدت ثبت یا تعیین حریم شده باشند؛ اما سوال اینجانب بهعنوان یک شهروند از شما بهعنوان یک مدیر فرهنگی و ریاست شورای اسلامی شهر تهران این است که چگونه میشود برای تخریب ارزشهای فرهنگی، تاریخی پایتخت یک کشور باستانی، زمان تعیین کرد!؟
میدانید که این طرح اعلام نشده بود که بیش از یکسوم از آثار شناساییشده تخریب شد و پس از اعلام طرح تفصیلی همچنان تخریب ادامه دارد. حال تصور کنید که مهلت تعیینشده تمام شود، آنوقت چه بر سر تاریخ و هویت شهر خواهد آمد.
این اتفاق، یعنی تخریب بافتها و بناهای تاریخی در اکثر شهرهای تاریخی کشور مانند همدان، اصفهان، شیراز، یزد، کرمان و تبریز بهوقوع پیوسته و تداوم دارد که بهنظر میرسد آگاهی و درک نداشتن از اهمیت موضوع و مفهوم توسعهی پایدار شهرها موجب آن بوده، اما تصمیم شما به گشتوگذار در لایههای هویتی تهران روزنهی امیدی را در دوستداران ارزشهای فرهنگی تاریخی گشوده است، تا شاید ارادهای برای جلوگیری از تخریب بیشتر آثار فرهنگی – تاریخی و طبیعی شهر ایجاد شود و با توجه به اینکه تهران معمولا الگوی شهرهای دیگر کشور قرار میگیرد، به این روش فرهنگ جلوگیری از تخریب بیشتر بافتها و بناهای تاریخی در میان برخی مدیران شهری و کسانی که ارزشهای تاریخی را مانع رشد و توسعه میدانند، بهوجود آید و دیگر شاهد اقدامات مخرب در سطح کشور نباشیم.
اما دغدغهی کنونی دوستداران میراث فرهنگی بیشتر در رابطه با وضعیت کنونی تهران است که اکثر شهروندان اصیل مانند شما را که از پیشینهی تهران بیشتر آگاهاند، با نگرانیهای جدی مواجه کرده است و بهنظر میرسد فاجعهای در حال وقوع باشد. ساختوسازها از صخرهها بالا رفتهاند و رود درهها را به اشغال در آوردهاند، بیشتر باغها و درختان چنار که بخشی از هویت طبیعی تهران را شکل میدادند، قلع و قمع شدهاند یا بر اثر گودبرداریها خشکیدهاند و اکثر قناتها نیز خشکانیده شدهاند. سوداگران آنچنان در زمین و آسمان میتازند که گویی به خاک بیگانه وارد شده و در حال گردآوری سهم خود از فضاهای ارزشمند شهری هستند و آنچنان میسازند که انگار در حال کند و سازیاند.
۶۰ درصد سطح اشغال در شمال ملک، چنان بلایی بر سر خانهها و کوشکهای حیاط داری که مناظر زیبایی را به خیابانها و کوچههای شهر میبخشیدند و بخش بزرگی از چشماندازها و کریدورهای سبز و بازشهری را شکل میدادند، در آوردهاند که با این روند، آرزوی دیدن شاخه بیدی را هم نمیتوان در چشمانداز آینده معابر شهر داشت.
تا چه رسد به دیدن درختان خرمالو، انار، ازگیل و چنار که روزگاری نهچندان دور، تهران را به باغ – شهری بهشتآسا تبدیل کرده بودند. همان باغ – شهری که کشورهای پیشرفته و گردشگرپذیر امروز، در آرزوی رسیدن به آن، در سال ۱۹۰۶ میلادی اقدام به تصویب طرحی برای تبدیل شهرهای پرمشکل خود که حاصل توسعهی روزافزون بر اثر صنعتی شدن بود، کردند که نتیجهی آن طرح، هماکنون در این کشورها به بار نشسته است.
با طرح تفصیلی جدید باغ – شهرها را نابود میکنیم
اما با گذشت بیش از ۱۰۰ سال از آن زمان، ما با طرح تفصیلی جدید، باغ – شهرهایمان را که خود مبدع و پیشتاز آن در جهان بودهایم، نابود میکنیم؟! همچنان که در بازدیدهای هفتگی خود از مناطق مختلف شهر شاهد آن هستید، جرثقال (تاورکرین) در هر گوشه شهر برپا شده و برجی در حال شکلگیری است. به نظر میرسد پهنهبندی در طرح تفصیلی بیشتر براساس خواست شهرداریها و صرفا برای کسب درآمد تنظیم شده تا هر منطقه بتواند درآمد پایدار!!! داشته باشد و البته با این همه، بارگذاری غیرمنطقی در سطح شهر، سقف فروش تراکم هم که ظاهرا باز گذاشته شده است.
طرح تفصیلی که از آن بهعنوان طرح راهبردی – ساختاری و عملیاتی یاد شده، مجموعهای از ضوابط و مقرراتی است که برای فتح یک هدف مشخص نوشته شده که تا این لحظه بهعنوان تهران شناخته میشود. شهری که از دورهی صفویه و با توسعهی دید تهران از طریق ایجاد بازار و برج و بارو، مسجد، مدرسه، حمام و … روبه ترقی و پیشرفت گذاشت و حدود ۵۰۰ سال ماهیت اولیهی خود را کموبیش همچنان تا به این زمان حفظ کرده است.
این طرح که بنا دارد روی این ماهیت مستقر شود، اگر اندکی واقعبینانه و منطبق بر اصول و معیارهای شهرسازی بود، هیچگاه بدون حتی یک نقشه که چشمانداز آیندهی شهر را ترسیم کند، عملیاتی نمیشد، حال آنکه این ضوابط و مقررات حتی از چارچوب طرح جامع نیز زاویهی زیادی گرفتهاند.
علاوه بر اینکه تهیهی طرحهایی که باید آیندهی پهنهها و در نهایت، همهی شهر را مشخص کنند، اکثرا به آینده موکول شده است. بنابراین در فقدان طرحهای شهری کارآمد و با برداشتها و تفسیرهای سلیقهای از ضوابط و مقررات که البته خود القای شبهه میکند، هرچه که خواستهاند، کردهاند. بهعنوان نمونه، بند ۷-۳ با عنوان نحوهی استفاده از اراضی و ساختوساز در پهنه فعالیت کد (S) احداث بناهای بلندمرتبه در زیر پهنههای S121،S125، S211 را با رعایت ضوابط مربوط و حفظ سیما و منظر شهری و پس از تهیه و تصویب ضوابط طرح بلندمرتبهسازی در کمیسیون ماده ۵ شهر تهران و … اعلام کرده است. معلوم نیست منظور از حفظ سیما و منظر شهری چیست!؟ چون برای وجب به وجب شهر ضوابط گذاشته شده است و عملا دیگر شهری باقی نمیماند که سیما و منظر آن حفظ شود.
اکنون در لبهی خیابانهای مینیاتوری و پرازدحام شهر و کوچه و بافتهای فشردهی مسکونی، ساختوساز در جریان است. علاوه بر اینکه در بند ۱۰-۳ نیز اشاره شده که احداث بناهای بلندمرتبه (۱۲ طبقه و بیشتر) در سطح شهر تهران بهصورت موردی و صرفا با تصویب کمیسیون ماده ۵ مجاز است. اصلا چرا باید در سطح شهر تهران بناهای ۱۲ طبقه و بیشتر ساخته شود، مگر همه گستره تهران استعداد چنین بارگذاری را دارد؟ و مگر میشود در سطح شهر بلندمرتبهسازی موردی کرد؟ پس حفظ سیما و منظر شهری و دهها مسأله و مشکل دیگر شهر را چگونه میتوان در صورت بلندمرتبهسازی رعایت کرد!؟
در مورد بازارهای سنتی با کد S111 در جدول شماره (۲) آمده است: «تثبیت الگوی کنونی (ساختار سنتی) تا تهیه و تصویب طرحهای ویژه مداخله» اگر این ضابطه لازمالاجرا است، پس چرا بیشترین حجم ساختوساز در محدوده مرکزی در این بافتِ قطعا تاریخی اعمال شده و میشود؟ آیا این دلیلی بهجز فقدان طرحی که اول باید تهیه میشد، ولی به بعد موکول شده است، نیست؟
همچنین کد S112 با عنوان گسترهها و راستههای تجاری و خدماتی نیز موکول به تثبیت الگوی کنونی تا تهیه و طرحهای منظر و طراحی شهری شده، آیا واقعا اینگونه رفتار شده است و نمونههای بسیار دیگر از این تناقضات. لذا به نظر میرسد این ضوابط بیشتر با آزمون و خطا میخواهد راه خودش را پیدا کند، حال آنکه برای وارد شدن به فضای شهری با پیچیدگیها و معضلات تهران باید با مطالعات دقیق و همه جانبهنگر و ارائهی طرح و نقشههای سه بعدی شهرسازی و معماری از هر موضع و موضوع و استفاده از تجربیات بین المللی وارد پروسهی ساماندهی، بهسازی، مقاومسازی، بازسازی و مرمت شهری و در نهایت نوسازی در نقاط مختلف شهری میشدیم، ضمن اینکه با استعداد یابی نقاطی از شهر و نزدیک به بزرگراهها نسبت به بلند مرتبهسازی نیز اقدام میکردیم و این چنین آرامش، آسایش، امنیت و فضاهای شهری را نابود نمیکردیم.
تهران به دلیل شکلگیری در دورههای مختلف از تنوع معماری بسیار ارزشمندی برخوردار است که یکی از امتیازهای مهم این شهر در بین شهرهای مطرح و پایتختهای تاریخی جهان محسوب میشود، بیائیم با در نظر گرفتن این امتیاز و حفظ این ارزشها، غنا و شهریت آن را بیش از این از بین نبریم، معماری سنتی در کنار معماری معاصر شهر، تحولات فنی و هنری بینظیری را در یک مجموعهی هماهنگ گرد آوردهاند، که دیگر چنین ساختاری تکرار نخواهد شد، بیاییم آن را به «ثمنبخس» (کمبها و بیارزش) از میان نبریم. در این طرح، ضعفها و شبهات بسیاری وجود دارد. مهمتر از همه اینکه به هیچ عنوان به توپوگرافی، مورفولوژی و اکولوژی تهران اهمیت داده نشده، تا جایی که روی گسلها و زیستگاههای گیاهی و جانوری نیز ساختوساز در جریان است.
بافت تاریخی و معاصر یعنی چه؟ کدام روستا تاریخی است؟
او در ادامهی یادداشت خود خطاب به رییس شورای شهر تهران، به برخی دیگر از موارد طرح جامع تفصیلی شهر تهران اشاره و اظهار کرده است: به اهمیت روستاهای تاریخی و ارزشمند شهر اشاره شده، ولی کدام روستا معلوم نیست و به همین دلیل، روستایی نیست که به زیر ساختوساز بلندمرتبه نرفته باشد! و اگر هم اندکی از بافتهای روستایی باقی مانده باشد، دچار گسیختگی شده و در لابهلای ساختمانهای بلند پیرامونی محاصره شده است.
به بافتهای ارزشمند تاریخی اشاره شده، ولی هماینک حصار صفوی با قدمت ۵۰۰ سال بهعنوان بافت فرسوده تلقی و با آن رفتار میشود!؟ و مهمتر اینکه در لابهلای این بافت، بناهای فاخری مانند «خانهی قوام»، «کلیسای گئورک مقدس»، مسجد و مدرسه «معیر»، مسجد «قنبرعلیخان» و دهها اثر بینظیر وجود دارد که هماکنون در حریم آنها ساختوسازهای نامناسب و بلندمرتبه در دست ساخت است و این در حالی است که در بند ۷-۸ با عنوان سطح اشغال و مکان استقرار آمده است «در کلیهی زیر پهنههای استفاده از اراضی که بهدلیل ضوابط میراث فرهنگی و تاریخی از محدودیت ارتفاعی برخوردارند، استفاده از مابهالتفاوت تراکم مجاز پهنه با تراکم مجاز به استفاده، براساس ضوابط میراث فرهنگی بهعنوان حق انتقال توسعه مجاز است.»
به بافت مسکونی ارزشمند معاصر در بند (۲) با عنوان نحوهی استفاده از اراضی و ساختوساز در پهنه سکونت با کد (R) اشاره شده، اما مشخص نشده است منظور از ارزشمند معاصر چیست؟ هماکنون همهی بناهای معاصر شهر و بافتهایی مانند نارمک، نازیآباد، شهرآرا و … همچنین دهها محله که اکثرا ساختوسازهای معاصر دارند، مانند دروس، قلهک، محمودیه، الهیه، اقدسیه و … در معرض تخریب و تغییر قرار گرفتهاند. آیا بناهای معروف به «وارطانی» یا بناهایی که به دوران تحول مصطلح شدهاند، از نظر این طرح معاصر محسوب میشوند؟ واقعا معلوم نیست چون این بناها هم یکی پس از دیگری از صحنهی هویتی تهران حذف میشوند، شرایط خاصی که در اثر درآمدهای ناشی از امتیاز تراکم در سطح شهر بهوجود آمده است، موجب شده که مجریان، زشت و زیبا، مقاوم و غیر مقاوم، مدرن و سنتی، فرسوده و تاریخی را به یک چشم نگاه کنند!
این عامل و برخی مسائل دیگر، آمار تخریب ساختمانهایی که برخی از آن حتی یک دهه هم از عمرشان نمیگذرد و عموما مقاومت و زیبا طراحی شدهاند را بهشدت بالا برده است. انگار هزینهی ساخت این خانهها از سرمایههای ملی کشور بهشمار نمیرود و طرح تفصیلی (راهبردی – ساختاری) که ظاهرا راهبردش تخریب ساختار تهران است، چرا نباید راهی هم بهمنظور اعمال ضوابط مورد ادعای خودش و جلوگیری از تخریب این عرصهها در نظر میگرفت تا شاهد اینگونه تخریب، هر آنچه که هست نباشیم!؟
چقدر مصالح اعم از سیمان، فولاد، آجر و سنگ برای ساخت این خانهها به کار رفته است که حالا با این به اصطلاح طرح که باید همهی زوایای آشکار و پنهان اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، تاریخی، طبیعی و سیاسی را نیز در نظر میگرفت، معماری و شهرسازی پایتخت یک کشور باستانی را که قرار است «امالبلاد» کشورهای اسلامی هم باشد با یک چوب به حراج بگذارند و حتی بناهای مقاوم و زیبای شهر را در کنار آثار تاریخی فرهنگی آن به نخاله تبدیل و در گوشهای از طبیعت پیرامون همین شهر دپو کنند. اگر فقط مسائل و مشکلات زیستمحیطی حاصل از این تخریبها بررسی شوند معلوم خواهد شد، که این حجم از تخریبها تا کنون چه تأثیرات سویی روی سلامتی شهروندان و محیط زیست گذاشته است.
از سوی دیگر، زمینها و فضاهای بازشهری که بهعنوان منابع طبیعی و ذخیرهگاه تنفسی تا به حال به طراوت و پاکیزگی هوای شهر کمک میکردند، را در زیر میلیونها تن مصالح دفن میکنند. مگر دامنهی کوهستان و رود درههای آن که نسیم خود را در طول قرنها بر دشت پاییندست خود که بعدا پایتخت کشور روی آن ساخته شد، میگسترایند، جای برجسازی و آپارتماننشینی بود که اینچنین بر سرش آوردهاند!؟
ساختوسازهای جنونآمیز هم باعث آلودگی هوا میشوند
از آن نسیم، امروز حتی به اندازه نفس یک کودک که به سوتک خود میدمد، دیگر رمقی باقی نمانده تا به شهر بدمد. چه کسی میتواند بگوید که بخشی از دودی که مانند لحافی سیاه و به تناوب روی کرسی تهران میافتد و نفس شهروندان را به شماره میاندازد، حاصل این ساختوسازهای جنون آمیز، بویژه در دامنه کوهستان نیست؟ آیا بهتر نبود که این طرح، حداقل نوار شمالی (دامنه جنوبی البرز) را بهعنوان باغ – شهر حفظ میکرد تا این ذخیرهگاه بیبدیل طبیعی را به این وضعیت اسفبار درآورد!؟
مگر میشود حاصل میلیونها سال زحمت ابر، باد، مه، خورشید و فلک را دوباره احیا کرد که به نازلترین شکل ممکن آن را از بین برده و میبریم. آیا این نابخردی جبرانپذیر است؟
آخر به چه قیمتی و برای چه؟ واقعا چرا یکباره یک طرح ادعا دارد که دایهی مهربانتر از مادر برای تعیین تکلیف کل شهر آن هم بهصورت یکپارچه شده است!؟ کاش کمی درایت و آیندهنگری هم در آن لحاظ شده بود. معلوم نیست این همه شتاب برای از بین بردن هویت تهران برای چیست؟ مگر به کجا میخواهیم برسیم و آیا میشود که به اسم توسعه یا هر اسمی، کمر به نابودی همه ارزشها ببندیم، آیا معنی توسعهی پایدار همین است؟ مگر نه اینکه در راه توسعه پایدار باید به آیندهای انسانتر و شرایطی مطلوبتر از پیش برسیم و به سوی آیندهای روانتر گام برداریم، نه اینکه با یک حرکت نسنجیده بر معضلات و مشکلات موجود دامن زده و بلکه آن را افزایش هم بدهیم.
آیا قطع کردن و حذف دستاوردهای گذشته معماری و شهرسازی، خصوصا در شرایطی که به هیچ تصویر و تصور با محتوا در تولیدات امروز معماری و شهرسازی نرسیدهایم و هیچ پیشزمینهی فکری برای حال و آینده آن تولید نکردهایم، تیشه به ریشه زدن نیست؟ و آیا واژگان ابتکاری معماری ایرانی – اسلامی را فقط برای به کار بردن در شعارها ابداع کردهایم؟ مگر آنچه را که در قالب بناها و بافتهای تاریخی در کشور تخریب میکنیم، همان حقیقت معماری ایرانی – اسلامی نیست که به جای آن برج، پاساژ، آپارتمان و پارکینگ میسازیم.
آیا نباید کمی در این کار تأمل کنیم؟ چرا کشوری که خود روزگاری صادرکنندهی معماری به جهان بوده است، باید اینگونه با شهرهای خود رفتار کند، البته در مورد ساخت پارکینگ با احتیاط رفتار میشود، چون قرار بوده که همهی املاک هرچند با متراژ کم، هم بارگذاری شوند. بنابراین تدبیری در طرح اندیشیده شده تا بناهایی که نمیتوانند پارکینگ تأمین کنند، در شعاع مشخص مثلا ۲۰۰ متری از ملک خود، پارکینگ ابتیاع کنند که تا کنون کمتر چنین اتفاقی افتاده است، حال باید بینیم در آینده چه پیش خواهد آمد، البته اگر این اتفاق هم نیفتد کنار خیابان که جای پارک هست!
آقای مسجدجامعی! اگر فرصتی کردید سری هم به محلههای سنگلج، عودلاجان و بازار که از پیشینهی آن آگاهید، بزنید؛ تا متوجه عمق فاجعه در این مکانها شوید. این بافتهای با اصطلاح شیرینِ به کار رفته در طرح تفصیلی «تابدار» را با یک از جلو نظام گفتن (۶۰ درصد سطح اشغال در شمال ملک) دارند به یک شکل درمیآورند. یعنی همهی بناهای یک و دو طبقهی حیاط دار با بافت و ساختار ارگانیک را بهشکل آپارتمانهای چند طبقه به صف میکنند. معلوم نیست از نظر این طرح، شهر به بافت آرام و سرزنده نیاز ندارد؟ آیا راه نجات بافت تاریخی از معضلاتی که در اثر کمتوجهی، بلکه بیتوجهی به آن در طول سالهای متمادی بهوجود آمده، پاک کردن صورتمسأله آن است، آن هم به این شیوهی نازل و بیمحتوا!؟
اکنون گذرهای با روح شهرسازی اسلامی را آمادهی عبور و مرور خودرو این اشرف مخلوقات دست بشر میکنند و با رساندن عرض گذرهای تابدار به هشت متر تا پنج طبقه روی پیلوت، مجوز ساختوساز صادر میکنند و البته چون بافت تاریخی فرسوده قلمداد شده است، یک طبقهی تشویقی هم به آن میدهند و به این ترتیب، تکلیف گذرها و محلههای تاریخی و پرخاطرهی تهران قدیم، پس از حدود ۵۰۰ سال مقاومت در مقابل حوادث روزگار با طرح تفصیلی مشخص شده است، یعنی با کد (R251) مسکوی ویژه پهنه مرکزی. چرا ویژه؟ و آیا این ویژگی پس از تخریب مشخص میشود یا هماکنون این ویژگی همراه آن است؟ به هر صورت، مشروط به داشتن حداقل ۳۰۰ متر مساحت و حداقل عرض معبر ۱۲ متر، با یک طبقه تشویقی بهدلیل تلقی بافت فرسوده از آن در معابر هشت متری، شش طبقه یعنی حدود ۲۰ متر در اطراف گذر ارگانیک قبلی می توان ساختوساز کرد، حتی در کوچههای بنبست، تصور کنید همهی این بافت زیر چنین ساختوسازی برود، یعنی تراکم یک بافت فشرده و ریزدانه و نفوذناپذیر را شش برابر کنیم!!؟
تکلیف سرانهها و تراکم جمعیتی هم حتی طبق روال طرح، بعدا معلوم میشود. ضمن اینکه عرض معبر ۱۲ متر را نیز شاید به این دلیل که بافت زیادی از حالت ارگانیک خارج نشود، هشت متر کردهاند! حال آنکه در بند ۳-۸ آمده است «در کلیه زیرپهنههای استفاده از اراضی “به استثنای محدودههای تاریخی” و پهنههای R2، S3 ، M2 و G به کاهش سطح اشغال طبقات و با رعایت سقف تراکم مجاز، بهمنظور تحققپذیری راهبردهای طرح جامع شهر تهران، افزایش تعداد طبقات، با تأیید شهردای منطقه، مجاز است.»
منظور این بند از محدودههای تاریخی که استثنا شدهاند، معلوم نیست کجاست؟ ولی سقف تراکم یقینا با منویات این بند باز است! ضمن اینکه در بند ۲-۱۱ شبکه معابر و دسترسی نیز آمده است «… یا در برخی از “بافتهای ارزشمند روستایی و تاریخی و یا بافتهای مسکونی ارزشمند سبز” و سایر موارد مشابه که گذرهای میتوانند در حد وضع موجود تثبیت شوند و الی آخر.»
با این اوصاف، بافتهای تاریخی و روستایی ارزشمند ضوابط بافت فرسوده گرفتهاند و معابر ارگانیک آن که براساس آموزههای معماری سنتی و با هماهنگی اقلیم وحرکتگذاری به همجواریها شکل گرفتهاند، تعریض و دگرگون میشوند و جای آن جعبهسازی میشود. اصلا بخش مهم ارزشهای فرهنگی تاریخی این بافت همان فضاهای پر و خالی و پیچ و تاب گذرها و ارتفاع متناسب آن است که آن را ارزشمند کرده، اما کمتر توجهی حتی در حد یک دانشجوی مبتدی معماری و شهرسازی هم به آن نشده است.
به این سان در آینده، سرگذشت گذرقلی، چهارسوق چوبی، گذر معیر، گذر نایبالسطنه، کوچه آبشار، گذر درخونگاه، کوچه میرزا محمود، گذر حاجیها و … را با اجرای این طرح باید از کتاب مرحوم جعفر شهری جویا شویم.»
وضعیت در بازار تهران وخیمتر است
معمارزاده در ادامهی یادداشت خود خطاب به مسجدجامعی آورده است: وضعیت در بازار تهران وخیمتر هم میشود، چون هرچه فضای باز سرا، خانههای تاریخی، مدرسه و بارانداز را تا ۱۰۰ درصد سطح اشغال مجوز میدهند که به پاساژ تبدیل شود، انگار تیمچه، سرا، بازارچه و تکیه، معماری ایرانی اسلامی نیست که اصرار داریم در بافت سنتی بازار پاساژ بسازیم!
چرا باید همهی بناها و فضاهای موجود این بافت منحصربهفرد تبدیل به تجاری آن هم از نوع پاساژ شوند؟ مگر قرار است این بازار سنتی را به چه چیزی در وسط شهر (مرکز تاریخی) تبدیل کنیم؟ آیا فکر معضلاتی را که هم اکنون وجود دارد و به مرور، بخصوص با بارگذاریهای روزافزون بیشتر هم میشود، کردهایم؟ هم اینک در اطراف بازار و بافت پیرامونی آن، ترافیک همواره حالت به اصطلاح «پیک» به خود گرفته است. البته ظاهرا برخی نقاط دیگر شهر هم به مرور دارند به همین وضعیت دچار میشوند، ولی این مکان را که از همه سوی شهر، همواره به سمت آن حرکت در جریان است، چرا باید در این حد بارگذاری تجاری کنیم!؟ تا جایی که علاوه بر خانههای مسکونی بازار، محلههای تاریخی را نیز به سمت کاربری تجاری سوق دهیم که مثلا میخواهیم آن را نجات دهیم، ولی از چه چیزی؟ البته شاید از شبمردگی!
در بخش دیگری از بند (۳) آمده است «سکونت در پهنهی فعالیت، با توجه به نظم عمومی فضاهای کار و فعالیت، معطوف به تثبیت سکونت موجود در فضاهای سنتی فعالیت (مانند بازار) و ساماندهی سکونت موجود در فضاهای فعالیت به شیوهای مناسب و توأمان، برای سرزنده ماندن شبانهروز فضاهای فعالیت مدرن (مانند مراکز و پردیسهای شهری است) سوای از الفاظ پرطمطراق به کار رفته در این بند مانند ارتقای کیفیت محیط زیست! ساماندهی سکونت! سرزنده ماندن شب و روز! پردیسهای شهری و… که بهوفور در طرح جامع و تفصیلی دیده میشود، ولی کمتر کاربرد عملی آن در سطح شهر مشاهده میشود، با توجه به اینکه بازار تهران از سال ۱۳۵۶ در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسیده و تغییر کاربری، بویژه فضاهای مسکونی آن ممنوع بوده، تنها موردی که تا به حال عملی نشده و نمیشود همین تغییر کاربری نداشتن است که برای جلوگیری از شبمردگی آن و با حضور دائمی زندگی در آن مطرح شده است.
حال با توجه به همهی تغییرات غیراصولی که در این بافت متراکم صورت گرفته و آن را بسیار از نظم و ترتیب منطقی خود خارج کرده است، تثبیت سکونت آن هم به شیوهای مناسب و توأمان با فعالیت در آن غیر ممکن است. به هر شکل، بازار کنونی معضلاتی فراتر از آن دارد که بدون یک طرح جامع بتوان آن را به سمت و سویی مناسب هدایت کرد. در چنین شرایطی که بازار به آن دچار است و موکول کردن تکلیف آن به بعد تا تهیهی طرحهای ویژهی مداخله و در فقدان آن چنان بلایی بر سر بازار آمده که مصداق ضربالمثل شتر، گاو، پلنگ را میتوان در ساختار کنونی آن بهوضوح مشاهده کرد که البته در سطح شهر هم همین شرایط حاکم است.
محدودهی حصار ناصری تغییر میکند
در بند ۵-۱۳ آمده است «برای “محدوده حصار ناصری” تهیه طرحی مناسب، براساس ارزشهای بافت تاریخی و معاصر توسط سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان تهران، با همکاری شهرداری و سایر دستگاههای ذیربط ضروری است، که پس از تصویب در کمیسیون ماده ۵ ملاک عمل قرار گیرد. هماینک در هر نقطهی این بافت، ساختوساز بهشکل نازل و بدون کمترین اهمیت قائل شدن برای ارزشهای بافت تاریخی و معاصر و البته با حذف همین ارزشها در جریان است.
بند ۶-۱۳ نیز برای خیابان ولیعصر (عج) بهعنوان طولانیترین محور شهر تهران و ایران و نقش با اهمیتی که در پیوند هستههای تاریخی (ری، تهران و شمیران) دارد، شهرداری تهران را ملزم به همکاری سازمان میراث فرهنگی نسبت به تهیه دستورالعمل طراحی شهری برای محور ولیعصر (عج) کرده است تا پس از تصویب در کمیسیون ماده ۵ ملاک عمل قرار گیرد. حال آنکه ساختوسازهای ناهنجار در لبههای این خیابان، همچنان در حال نابودی فضاها و بناهای ارزشمند پیرامون این محور بینظیر است.
جالب توجه اینکه در بخش قدیمیتر این محور که در محدودهی حصار ناصری قرار گرفته است، هماکنون عقبنشینی اعمال میشود، در صورتی که بدنههای بسیار ارزشمندی در این بخش وجود دارد؛ ولی بخش شمالی خصوصا از خیابان شهید بهشتی به سمت میدان تجریش، ساختمانهای بلندمرتبه بدون یک سانتیمتر عقبنشینی ساخته میشوند که یکی از عوامل مهم خشک شدن درختان این خیابان، همین ساخت و سازها هستند، ضمن اینکه فضاهای باز و کریدورهای سبز این خیابان را هم یکی بعد از دیگری از بین میبرند.
البته در اینجا هم معلوم نمیشود، منظور طرح تفصیلی از هستههای ری و تجریش که قرار است توسط خیابان ولیعصر (عج) بهعنوان یک محور تاریخی – فرهنگی به هم مرتبط شوند، چیست؟
زمانی که بافت تاریخی حد فاصل در ژشکان و چشمهعلی را با سابقهی حدود چهارهزار سال با بلندمرتبهسازی در کوچههای ۶-۴ متری آن پر کرده و این دو مجموعهی فاخر باستانی را از هم جدا میکنیم، هسته چه مفهومی دارد؟
هنگامی که در بافت قدیمی اطراف آستانهی حضرت عبدالعظیم (ع) که یکی از زیارتگاههای مهم کشور است، ساختوسازهای بلندمرتبه بیهویت میسازیم، هسته چه معنی دارد؟ وقتی که پیرامون حرم امامزاده صالح (ع) و بافت متراکم تاریخی آنکه هنوز هم نشانههایی از هویت را با خود دارد ساختوسازهای نامتجانس در دست انجام است، هسته به چه معنایی است؟ هم اینکه در کوچهی «زغالیها» با پیشینهی دست کم ۴۰۰ سال و مشرف به تکیهی کوچک، ساختوسازهای بلندمرتبه در حال وقوع است، البته در این بافت استثنائا یک پارکینگ ۱۰ طبقه هم در حال ساخت است که به احتمال زیاد اگر ساخته شود، ارتفاعش از گنبد جدید امامزاده صالح هم بلندتر خواهد شد.
بنابراین میبینیم که هیچ تناسبی بین حرفهای طرح تفصیلی و اقداماتی که در سطح شهر بهوقوع میپیوندند، وجود ندارد و واقعا معلوم نیست که این حرفها برای چه زده شده است؟ بهنظر میرسد همهی این اتفاقات در اثر نبود طرحهای شهری کارآمد رخ میدهد.
البته این به آن معنی نیست که هستههای تاریخی اشارهشده در طرح، ماهیت خود را کاملا از دست دادهاند؛ ولی معلوم نیست چرا به این اندک باقیمانده هستههای تاریخی هم بیتوجهی میشود. پس این طرح که با هزینه و وقت زیادی تهیه شده، چرا راهکار درستی برای حفظ ارزشهای هویتی شهر در نظر نگرفته است، تا این چنین با آن رفتار نشود.
خیابان ولیعصر (عج) هم با همهی اهمیتی که در طرح تفصیلی به آن داده شده است، به مرور به یک کانال خشک و بیروح تبدیل میشود. مگر ظرفیت این خیابان چقدر است که چنین بارگذاری روی آن صورت میگیرد و ارزشهای آن همچنان نادیده گرفته میشود؟
ضوابط، بیشتر شعارند تا راهکاری برای نجات بافت تاریخی
بنابراین بهنظر میرسد که این ضوابط بیشتر شعار باشند تا راهکارهایی برای نجات تهران. حال در این زمان که ارزشهای تهران با حادترین شرایط خود، یعنی مرز بین بودن یا نبودن مواجه شدهاند، اگر برای نجات آن و برونرفت از این شرایط بحرانی، تصمیمی فوری و منطبق با اصول و مواضع علمی و تجربیات بینالمللی مداخله در بافتهای فرهنگی – تاریخی که خوشوقتانه متخصصانه و پژوهشگران داخلی نیز مفصل به آن پرداختهاند، اتخاذ نشود، دیگر نه از تاک نشان ماند و نه از تاک نشان.
در پایان پیشنهاد میشود، چون شورای عالی معماری و شهرسازی کشور طرح تفصیلی را در دست بررسی دارد، سمیناری با حضور متخصصان و صاحبنظران شهرسازی، معماری، علوم اجتماعی، محیط زیست و سایر علوم مرتبط با شهر تشکیل شود، تا با نقد و بررسی دقیقتر این طرح، نقاط ضعف و قدرت آن را پیدا و میزان تأثیرات مخرب یا مفید آن روی آینده پایتخت کشور مشخص شود.
با توجه به اینکه فروش تراکم صورت چندان موجهی ندارد، با نهادینه کردن گرفتن عوارض و مالیات بر امور ساختمانی به کسب درآمد پایدار برای شهرداری اقدام شود.
در این صورت، علاوه بر جلوگیری از سوداگری مسکن و همچنین کنترل ساختوساز و اعمال دقیق و اصولی ضوابط و مقررات شهرسازی و معماری از افزایش روزافزون جمعیت نیز جلوگیری میشود. این اقدام میتواند بهصورت مشترک و بین نهاد دولت و شهرداری انجام شود تا ضمن تعامل و همکاری بیشتر، در خدماترسانی به شهروندان و مسوولیتپذیری در برای حوادث، مشکلات و معضلات شهر بیش از پیش همت گمارند.
دیدگاهی بنویسید.
بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.