نکتهای درباره مرمت معماری
دکتر محمدمنصور فلامکی؛ چهره ماندگار معماری ایران و کارشناس مرمت و معماری
ایرانیان مانند همهی دیگر ملتها و قومهای کهن، بناهای قدیمی خود را هم تعمیر میکردند و هم تغییراتی در آنها میدادند. اما از حدود یکصد و بیست سال پیش تا امروز، برای همهی ملتها، مقولهی “مرمت” به میان آمده، چیزی که البته معنای تعمیر را نیز، بهعنوان بخشی از دانش مرمت معماری، میدهد.
یادداشت برای این بود که یادآوری کنیم، مقولهی مرمت معماری، از روزی که به دانشگاهها راه یافت و تدریس شد، بار جهانی پیدا کرد و بهزودی هم دانسته شد که فراوردهها – نظریهها و روشهای علمی، اگر از دیدگاه بومی یا فرهنگهای بومی نگذرند، ارزشمند نیستند.
این مقدمه برای یادآوری این اصل بود که مرمت معماری در تجربههای دست کم شصت سالهی ما ایرانیان نیز با کلیدی جهانی باز شده تا محتوای بومیاش را به روشی علمی بشناسد.
در گذشتههای نزدیک ما در باب پرداختن به بناها و شهرهای تاریخی، دو نقطه اساسی داریم که باید آنها را به دقت بنگریم؛ اولی هنگامی است که “انجمن آثار ملی” جای خود را به “سازمان ملی حفاظت آثار باستانی” ایران میدهد و دومی، هنگامی است که در سالهای میانی ۱۳۶۰ (دههی شصت) و پس از انقلاب اسلامی، “سازمان میراث فرهنگی کشور” را دایر میکنیم و برایش قانون مینویسیم و مصوب میکنیم.
این دورهی جدید، پذیرای مسوولیتهایی سنگین است، زیرا نمیتواند نوپرداز و پیشرو نباشد، یعنی نمیتواند به مقولهی مرمت معماری بهعنوان یک “علم” نگاه نکند.
اما آنچه روی داده، مطلوب نیست. از همان آغاز، تدوین چارچوب قانونی که تهیه میشد، واژهها و اصطلاحها و نظراتی را پایه قرار داد که محدودش کردند؛ “میراث فرهنگی” بهجای “ثروت فرهنگی” آمد و کسی توجه نکرد که میراث در ذات خود، سخن از صاحب و مالک و وارث دارد و “ثروت فرهنگی” نمیتواند به تعلق داشتن به همگان متکی نباشد و بهعنوان موجودیتی که فقط ارزیابی مالی و کاربردی نمیپذیرد، دانسته نشود. ثروت فرهنگی نه مالک میپذیرد و نه وارث و این، نکتهای اساسی است که دست کم از ۴۰ سال پیش تا امروز، اهرم مرمت معماری شهری شده است.
بسیار بهجا خواهد بود هر آینه به یاد آوریم که در حدود ۱۵ سال پیش، هنگامی که اهالی محله “سیروس” تهران، خودشان، بازشناسی و ارزشگذاری و مرمت بناهایشان را بهعهده گرفتند، از قوانین جاری در کشور جلوتر و فعالتر بودند. کارشان را هم از مسئولان گرفتند و به “مهندسان مشاور” سپردند و خاموش شد.
سخن این است: هنوز ما نتوانستهایم در یک محفل علمی بنشینیم و کارآییها و کاستیها، امتیازها و نقاط شکنندهی قانون خود را به بحث بگذاریم. کار ما از آنجا به پیش برده نشد که متخصصان کشورمان و دانشمندان باتجربه را در تدوین قانون راه ندادیم و چشمانمان را به سوی جهان باز نکردیم: مرمت بناها و بافتهای شهری تاریخی، در کشورهایی که از ما نیز غنیترند، به کمک شهروندان، با شور با آنان در حضور متخصصان و مشروط به بهرهوری اقتصادی از ثروتهای فرهنگی، بهصورت طرحهایی پویا درمیآید و به عمل برده میشود و این، امری است بسیار دور از ذهنیات ما.
امروزه، دو اتفاق بسیار بحثانگیز و مخاطرهآمیز در سرزمینهای غنی ما روی میدهند: اول، به مقاطعه دادن طرحهایی مرمت معماری است (که روی طرحهای معمولا ناقص مرمت معماری صورت میگیرد) دوم، به ثبت جهانی رسانیدن آن رده از ثروتهای فرهنگی و تاریخی ملی که معمولا براساس حسن نیت محقق میشود.
در زمینه آن اولی، یعنی “مقاطعهکاری” در مرمت، تمامی مخاطرهها نهفتهاند (و جای بحث آن نیز دگر است) و در زمینهی دوم، چرا نباید این فکر را در نظر نیاوریم که بناها و محوطههای تاریخی خود را عجالتا به ثبت میرسانیم و چون خودمان را موظف و متعهد به مرمت یا باززندهسازی آنها نمیکنیم، لابد آنها را نیز به مقاطعهکارانی دگر، به رنگ و مویی دگر، خواهیم سپرد. بنگریم که تا به امروز، هنوز برای ارزیابی علمی کارهای مرمتیای که “جهانیان” روی بم کردهاند هیچ گامی برنداشتهایم.
دیدگاهی بنویسید.
بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.