اهلیت از دست رفته در شهرهای ایران
۱- در زمستان سال ۱۳۸۳ برف سنگینی شهر رشت و پیرامونش را سفید کرد و منجر به تخریب یا آسیب دیدگی بیش از ۲۷ هزار واحد ساختمانی شد. بیشتر این واحدها، جدید و مهندسی ساز بودند. مراجعه به آمارها سازمان هواشناسی روشن می سازد که منطقه گیلان تقریبا هر ۳۰ سال یک بار شاهد بارش برف سنگین است. عکسی از سال ۱۳۲۸ وجود دارد که نشان می دهد ارتفاع برف در شهر رشت بالغ بر دو متر بوده است، آن چنان که اهالی ناگزیر شده اند برای عبور و مرور خود، کانال هایی را میان برف حفر کنند. اما گزارشی در دست نیست که نشان دهد در برف آن سال ساختمان های زیادی تخریب شده یا شدیدا آسیب دیدهاند.
۲- در سال ۱۳۶۹ زلزله منجیل منجر به تخریب هزاران ساختمان در شهرهای رودبار و منجیل و روستاهای اطراف شد. اما در همان حال خانه های چوبی و قدیمی روستاهای گیلان سالم ماندند. امروزه در موزه روستایی گیلان، خانه هایی وجود دارند که بیش از ۱۸۰ سال قدمت و حدود ۲۲ متر ارتفاع دارند و در سازه چوبی آنها، هیچ میخی به کار نرفته است. بررسیهای تاریخی نشان می دهد که این خانه ها دست کم دو زلزله بزرگ و چندین برف سنگین را از سرگذرانده و فرونریخته اند.
۳- در سال ۱۳۶۶ بارش بی وقفه باران در شمیران منجر به جاری شدن سیل شد و خیابان دربند و میدان تجریش را به یک رودخانه خروشان تبدیل کرد. این سیلاب مهیب امامزاده صالح را نیز به زیر آب برد و بر اثر آن تعداد زیادی از ساختمان ها تخریب و عده ای کشته شدند. مطالعه پیشینه تاریخی منطقه نشان می دهد که با وجود بارندگی های شدید در شمیران و مسبوق به سابقه بودن سیلاب، هیچ گاه چنین خساراتی به بار نیامده است.
امروزه، بیشترین تأکید مدیریت شهری بر مفهوم “شهروندی” است که از مفاهیم مدرن به شمار می آید. حال آن که در فرهنگ تاریخی ایرانیان مفهومی فراتر از مفهوم شهروندی تحت عنوان “اهلیت” وجود دارد. در حالی که شهروندی را میتوان از طریق راهکارهای حقوقی و قانونی بدست آورد (مانند کسانی که به خارج از کشور مهاجرت می کنند و با طی سلسله مراتب قانونی به عنوان شهروند پذیرفته می شوند) اهلیت مرتبهای است که با احکام قانونی و در نظر گرفتن موارد حقوقی حاصل نمیشود.
۴- در سال ۱۳۸۱ زلزله ای به قدرت ۶٫۱ ریشتر منطقه آوج قزوین را لرزاند و چند هزار واحد مسکونی را ویران ساخت. پس از زلزله، دستگاههای اجرایی دست به کار بازسازی مناطق زلزله زده شدند. ساختمان های جدید و ضد زلزله ای که این دستگاهها در مناطق روستایی ساختند، دارای اسکلت آهنی، سقف تیرچه بلوک و عایق قیرگونی بود، اما روستائیان معتقد بودند که این ساختمان ها زندگی و کسب و کار آنها را مختل می کند. این روستائیان که از راه باغ داری و دامداری امرار معاش می کردند، کنار خانه های قدیمی خود آغل داشتند و در پشت بام کاهگلی خانه نیز به خشک کردن میوه و تولید برگه مشغول بودند. خانه های جدید بی توجه به نوع زندگی و معیشت آنان نه آغل داشت، نه جایی برای انبار میوه و علوفه و نه مکانی برای تولید برگه!
***
اینها چند مورد از نمونه های متعددی هستند که نشان می دهند شهرهای ایران با وجود پیشرفت دانش و تکنولوژی، مقاومت کمتری در برابر حوادث طبیعی دارند و زندگی در آن ها به رغم وجود امکانات و ابزارهای پیشرفته با دشواری های زیادی همراه است. ضمن آن که شیوه معماری و شهرسازی نیز به درجات مختلف در تضاد با سنت و فرهنگ بومی قرار می گیرد.
گویی آن که ابزارهای مدرن به همان میزان که زندگی را ساده تر کرده اند، دشواری ها و مشکلات دامنه داری را پدید آوردهاند. چه کسی می تواند ادعا کند که شهرسازی امروز اصفهان، بهتر و برتر از شهرسازی این شهر در دوران صفویه است؟ شهری که چهارصد سال پیش لقب نصف جهانی را برازنده خویش می یافت و بزرگ ترین و پیشرفته ترین شهر قاره آسیا به شمار میآمد، امروزه درگیر انبوه مشکلاتی چون آلودگی هوا، خشکسالی های پی در پی زاینده رود و آلودگی شدید آب این رودخانه، عدم مهار فاضلاب شهری، ترافیک رو به تزاید، حاشیه نشینی، فرسودگی بافت، خالی از سکنه شدن مناطقی از مرکز شهر و انواع آسیب های اجتماعی است.این مشکلات را در شهرهای دیگر نیز مشاهده میشوند.
در پی جویی علل و عوامل مؤثر در این وضعیت، می توان پاسخ های متنوعی را ارایه داد. یکی از این پاسخ ها که معطوف به ریشه های تاریخی و جنبه های فرهنگی- اجتماعی موضوع است، رنگ باختن اهلیت در شهرهای ایرانی را عامل اصلی قلمداد می کند. امروزه، بیشترین تأکید مدیریت شهری بر مفهوم “شهروندی” است که از جمله مفاهیم مدرن در دنیای جدید به شمار می آید. حال آن که در فرهنگ تاریخی ایرانیان مفهومی فراتر از مفهوم شهروندی تحت عنوان “اهلیت” وجود دارد. در حالی که شهروندی را می توان از طریق راهکارهای حقوقی و قانونی بدست آورد (مانند کسانی که به خارج از کشور مهاجرت می کنند و با طی سلسله مراتب قانونی به عنوان شهروند پذیرفته می شوند) اهلیت مرتبه ای است که با احکام قانونی و در نظر گرفتن موارد حقوقی حاصل نمی شود. در واقع، گذر زمان و ریشه های محلی، قومی و خانوادگی افراد است که آنان را شایسته اهلیت می سازد. بدیهی است که اگر کسی اهل یک شهر نباشد، حتی اگر لقب شهروند را هم یدک بکشد، هیچ نسبتی با اقلیم، تاریخ، فرهنگ، اجتماع و اقتصاد آن شهر ندارد. حال اگر این فرد در مقام مدیریت شهر بنشیند، خود پیداست که نتیجه کار چه خواهد بود!
در ریشه یابی اهلیت از دست رفته، می توان گفت که این معضل نیز به سان بسیاری دیگر از معضلات امروز ایرانیان، زاییده گسست تاریخی و تأثیرات دامنه دار برخورد با فرهنگ و تمدن غرب در دویست سال گذشته است. تحولات معماری و شهرسازی ایران در دوره معاصر مانند برخی دیگر از پدیده های اجتماعی و صنعتی تحت تأثیر الگوهای غربی صورت گرفت؛ بی آن که به مسایل بومی توجه کافی مبذول شود. همچنین فقدان امکانات نظری و عینی برای رشد درون زای کشور، زمینه ساز اقتباس ها و حتی تقلید نامناسب از غرب شد.
برای نمونه، ناصرالدین شاه پس از سفر به فرنگ و ملاحظه معماری و شهرسازی پیشرفته پاریس، دستور داد تا تهران را به تقلید از پاریس به شکل هشت ضلعی بسازند و حتی در نظر داشت که با آوردن آب کرج به تهران و عبور دادن آن از میانه شهر، فضایی شبیه پیرامون رود سن در پاریس پدید آورد. در این تصمیم آن چه هیچ محلی از اعراب نداشت شرایط محیطی و اجتماعی حاکم بر تهران آن روزگار بود.
بافت شهرهای قدیمی ایران پیش از نیمه دوم سده نوزدهم میلادی، ضمن پشت سر نهادن فراز و نشیب های بسیار، در انطباق با تحولات اقتصادی و اجتماعی قرار داشت و از تحرک کمابیش موزون و متعادلی برخوردار بود، اما از این زمان به بعد در برابر تحولات سریع اقتصدی و اجتماعی و عدم دانش و تجربه طراحان و برنامه ریزان، توان هماهنگ با دگرگونی ها را از دست داد. به بیان دیگر، جدا از عوامل ذهنی، عوامل عینی هم در الگوبرداری صرف از شهرسازی اروپایی مؤثر بود؛ چندان که ورود ناگهانی و بدون سابقه اتومبیل به ایران و لزوم در نظر گرفتن امکانی برای حرکت این وسیله نقلیه جدید، موجب کنار نهادن بسیاری از شیوه های شهرسازی قدیم و ایجاد خیابان هایی به سبک خیابان های اروپایی شد و بافت کهن شهرهای ایران را دگرگون کرد.
بدین ترتیب، کمرنگ شدن اهلیت و تعلقات بومی در دویست ساله گذشته، ابتدا شهرهای بزرگ ایرانی را به سوی نوعی هویت جویی توأم با تقلید از غرب سوق داد و سپس شهرهای کوچک را به ورطه تقلید از شهرهای بزرگ انداخت. نتیجه این تحول یکسان سازی شهرهای ایرانی فارغ از شرایط اقلیمی، تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بود. این شرایط تا پیش از دوره معاصر موجب شده بودند که شهرهای ایران در مناطق مختلف تفاوت های عمده ای با یکدیگر داشته باشند و به راحتی قابل تشخیص باشند. چندان که شهری مانند یزد تفاوت های آشکار و معناداری با شهری مثل رشت داشت. اما امروزه اگر به بافت جدید این دو مراجعه کنیم، تفائت چندانی را نمی یابیم. روشن است که این هر دو شهر از الگوی یکسانی تأثیر پذیرفته اند و به شدت متأثر از تهران بوده اند، یعنی شهری که در جایگاه سرپل انتقال بی هویتی به شهرسازی ایران عمل می کند. (و پیداست که هر خطای مدیریت شهری تهران، علاوه بر پایتخت، چه پیامدهای ناگواری را برای سرار کشور رقم می زند.)
با این وجود، مشکل فقط یکسان سازی الگوهای معماری و شهرسازی و مباحث نظری مترتب بر آن نیست، بلکه در حیطه عمل نیز روشن است که شهرسازی و معماری امروز ایران غالبا محصولاتی غیرفنی و نامطمئن تولید می کند و حتی توان مقاوم سازی ساختمان ها در برابر خطر همیشگی و قریب الوقوع زلزله را ندارد.
اگرچه مدیریت شهری می کوشد تا با وضع مقررات قانونی و تشدید نظارت یا اصلاح نظام اداری، بر مشکلات موجود فایق آید، اما این گونه اقدامات یک راه حل کوتاه مدت با تأثیرات محدود به شمار میآید، زیرا ناهنجاری در معماری و شهرسازی امروز محدود به مشکلات قانونی و نابسامانی نظام ادری نیست تا از آن طریق بتوان به حل قطعی مشکل اقدام کرد. مشکل بزرگ تر، اهلیت از دست رفته ای است که تا بازنگردد، امید به اصلاح روند فعلی بیهوده می نماید. این اهلیت را نه می توان به سرعت بازیافت، نه بازیابی آن به سادگی ممکن است و نه با چند تصمیم مقطعی و محدود مدیریت شهری امکان پذیر است.
دیدگاهی بنویسید.
بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.