پارک در نظریۀ شهری جیکوبز
جین جیکوبز، پارکهای شهری را عناصری منفعل در ساختار شهر میداند. گویی پارکها به مثابۀ عناصری هستند که در ساختار شهر جایگاه خود را نیافته و در این ساختار نقش و کارکردی ضروری ندارند. از نظر جیکوبز پارک فضایی منفعل است که تنها تاثیر میپذیرد! او برای توصیف پارک از صفت "دمدمی" استفاده میکند.
در لابلای کتابها و متون شهرسازی، نام جیکوبز را از یک سو به عنوان ستایش کنندۀ خیابان و از سوی دیگر به عنوان ناقد پارکهای شهری مشاهده میکنیم. جیکوبز خیابان را عنصری ضروری برای سرزندگی اجتماعی شهر میداند. وجود چشمان ناظر بر فعالیتهای مردم از ویژگیهای اساسیای است که وی برای خیابان برمیشمرد. نظرات جیکوبز دربارۀ خیابان پتانسیل آن را دارد که به صورتی مبسوط مورد بحث و بررسی قرار گیرد. اما از سوی دیگر نظرات وی دربارۀ پارکهای شهری نیز امری قابل توجه است که در این یادداشت قصد بازخوانی آن را داریم.
وقتی فصل مرتبط به پارکهای محلی در کتاب "مرگ و زندگی در شهرهای بزرگ امریکایی" جین جیکوبز را میخوانیم، در لابلای سطور وی میتوان به وضوح دریافت که جیکوبز پارکها را عناصری منفعل و بیکارکرد دانسته و حتی کارکردهای مفیدی را که بسیاری از نظریه پردازان شهری برای پارکها برشمردهاند به چالش کشیده است. این نقد تا به جایی پیش میرود که جیکوبز بسیار از کارکردهای یاد شده را نوعی اسطوره سازی و تخیل تلقی میکند. این نقد حتی ویژگیهای اکولوژیکی پارکها را نیز زیر سوال میبرد: «اولین ضرورت برای درک چگونگی تاثیر متقابل شهرها و پارکهایشان به دور انداختن توهمی بین استفاده های واقعی و افسانه ای است. برای مثال تخیل علمی بی معنا مبنی بر اینکه پارک ها ریه های شهرند. هر سه آکر جنگل دی اکسید کربن ناشی از تنفس، پخت و گرمای چهارنفر را جذب می کند» (جیکوبز، ۱۳۸۸: ۹۶-۹۵).
وی برای آنکه خواننده را به اندیشیدن درباره پارکها دعوت کند از آنها میخواهد، پیش زمینۀ ذهنی و فکری خویش را، مبنی بر اینکه پارک به مثابۀ موهبتی برای ساکنان شهری است، کنار گذاشته و فکری دیگرگون را درباره پارک پیش بگیرد: «بگذارید این فکر را کنار گذاشته و پارک های شهری را مکان هایی محروم بدانیم که نیازمند اعطای موهبت زندگی و قدردانی اند. زیرا مردم، استفاده کردن را به پارک ها اعطا کرده، موفقیت را به آنها ارزانی می دارند و در غیر این صورت استفاده را دریغ کرده پارک ها را به شکست و طرد محکوم می کنند» (همان: ۹۳). وی پارک ها را به مثابۀ خلأیی در شهر یا فضای خالی منفعلی در نظر می گیرد که میتواند در مکانی به محلی موفق و مردم پسند و در مکانی دیگر به محلی ناموفق، متروک و یا حتی مخاطره آمیز تبدیل شود.
اما آیا، همانطور که جیکوبز میگوید، تنها این عامل انسانی است که کارکرد پارکها تعریف میکند؟ یا اینکه این عاملیت خود در چارچوب ساختار دیگری قابل ردیابی است؟
یکی از بنیادی ترین ایراداتی که جیکوبز بر پارکها وارد میکند نبود چشمی است که پارک را در عمق آن مورد نظارت قرار دهد و فقدان آن سبب بروز خطر در بطن آن میشود. ادامه نقدهای جیکوبز نشان میدهد که رفتار مردم در ارزانی کردن سرزندگی و موفقیت به پارک و یا طرد و ترک آن، و وجود چشم ناظر خود در گرو امر ساختاریای دیگری است که ریشه در برنامهریزی شهری در پیرامون دارد، نه صرفاً در عاملیت و کنش انسانی. پارک به عنوان یک قرارگاه یا میدان تهی شهری، نیازمند آن است که تهی بودگیاش با پیرامون در تباین قرار گیرد و به این واسطه بتواند در تعاملی دو سویه و دادوستدی فعال با فضاهای گرداگردش، که خود اجزایی تعریف شده در ساختار شهری هستند، قرار گیرد. ضرورت این تباین و تعامل حاصل از آن در مثالهایی که جیکوبز دربارۀ پارکهای شهری مختلف میزند مشهود است. طبق نمونههای مورد مختلفی که جیکوبز به آنها اشاره می کند، "پارک" در منطقهای که دربرگیرندۀ طیفی از کاربریهایی است، که به لحاظ استفاده کنندگان، ماهیت فعالیت و ساعات کاری متنوع هستند، دارای محیط سرزندهای است و در ساعات شبانه روز مورد استقبال شهروندان قرار میگیرد. از سوی دیگر پارکی که در فضایی خلوت وتک کارکردی قرار دارد، تنها در بازه های زمانی خاصی از روز مورد استفاده قرار می گیرد و پتانسیل آن را دارد تا در ساعات خالی و بلا استفاده به یک خلا و بستری برای بروز شرارت تبدیل شود. در واقع به نظر جیکوبز تنوع محیط اطراف است که به پارک امکان تداوم و سرزندگی می دهد؛ و بدیهی است که این تنوع ریشه در نوع برنامه شهریای است که برای منطقه یاد شده تدوین و اجرا شده و بر طبق آن رفتارهای انسانی نیز مورد هدایت قرار میگیرند.
بر این اساس و با توجه به تحلیلی که جیکوبز خود درباره کارکرد پارکها ارائه میدهد، چند سوال قابل طرح است: آبا این مردم هستند که به پارکی موهبت سرزندگی را اعطا کرده و پارک دیگری را طرد می کنند؟ آیا پارک ها را میتوان همواره عناصری غیر فعال تلقی کرد، به این دلیل که کارکرد خویش را در تعامل با دیگر فضاهای شهری بدست میآورند؟ و بر این اساس آیا سایر فضاهای شهری برای تعریف جایگاه خویش در ساختار شهری، نیاز به روابط و تعاملاتی مشابه با سایر عناصر شهری ندارند؟ و سوال مهم تر آنکه با توجه به پیشینه پارک (فضایی که پس از انقلاب صنعتی و در سده ۱۹ میلادی برای برقراری نسبی و مجدد پیوند انسان و طبیعت در شهرها به وجود آمد) آیا به واقع نبود پارکها خلایی را در شهرها ایجاد می کند یا فضاهای عمومی خیابان و میدان میتوانند نیازهای زندگی روزمره شهری را به تمامی برآورده سازند؟
منبع مورد استفاده
جیکوبز، جین (۱۳۸۸)، مرگ و زندگی شهرهای بزرگ امریکایی، ترجمه حمیدرضاپارسی و آرزو افلاطونی، انتشارات دانشگاه تهران
دیدگاهی بنویسید.
بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.