شهر از دیدگاه کوین لینچ
نسرین ریاحی پور
عکس از : مسعود خلج زاده
کالبد شهر به مثابه ی محیط زندگی انسان تاثیر ژرفی بر هویت فرد دارد . احساسات فرد در محیط و تحت تاثیر آن شکل می گیرد . محیطی که فرد را بپذیرد ، نیازهای انسانی او را برآورده کند ؛ به او حسی از تعلق و آرامش می دهد و فرد برای حفظ و بقای آن تلاش خواهد کرد . در چنین محیطی است که افراد خود را از محیط زندگی و جامعه ای که در آن بستر شکل گرفته است جدا نمی دانند و هویت خود را در رابطه با محل سکونت خود تعریف می کنند . کوین لینچ در دو کتاب " شکل خوب شهر" و "سیمای شهر" به جزییات رابطه ی انسان و شهر و همچنین و به شکل گیری اولین شهرها توجه کرده و پیامدهای این نوع سکونت را تحلیل کرده است . در ابتدای کتاب شکل خوب شهر او به این نکته اشاره می کند : « با پدید آمدن شهر و تمدن شهرى،جامعه اى طبقاتى، مالکیتى نابرابر، متخصصینى تمام وقت، و معمولن خط، علم، جنگ، هنر واقع بینانه، صنایع دستى ظریف، تجارت راه دور و مراکز عظیم تشریفات و مراسم نیز ظاهر مى شوند. »( لینچ۱۳۸۱: ۴) این متن تلاش دارد ؛ تا گزیده ای از نظریات لینچ در این زمینه را ارائه کند.
خوانایی یکی از مولفه های مهم یک شهر است . این که فرد محیط شهری را بشناسد و توانایی تجسم ذهنی از ساختار ظاهری شهر داشته باشد.« گمشدن کامل در شهر هاى جدید براى بیشتر اشخاص، شاید تجربه اى بس نادر باشد. وجود اشخاص دیگر و وسایلى مانند نقشه، شماره ى خیابان ها، علامت جاده و اتوبوس ها از عواملى است که به مدد آن ها مى توان راه را پیدا کرد اما اگر شخص یک بار گم شود ، اضطراب و حتا وحشتى که به او دست مى دهد، این نکته را روشن مى دارد که توازن و سلامت وجود شخص تا چه اندازه به آشنایى وى با محیط وابسته است. لغت انگلیسى لاست که معنى لغوى اش " گمشده " است، تنها به گمگشتگى : عدم اطمینان از محلى که شخص در آن است اطلاق نمى شود و بیان دارنده ى درماندگى محض است. ( لینچ ۱۳۷۴: ۱۴) احتیاج به شناسایى و سامان دادن به محیط جوامع انسانى چندان است و ریشه هایى چنان استوار از گذشته دارد که یافتن چنین تصویرى هم از نظر احساس و هم از نظر مقاصد عملى اهمیت فراوان دارد ( لینچ ۱۳۷۴ : ۱۵) صحنه اى که روشن ، زنده و پیوسته باشد نه تنها مى تواند تصویرى دقیق به وجود آورد بلکه خود نقشى اجتماعى به عهده دارد. مى تواند براى سمبل ها و خاطرات مشترک و مجتمع ارتباطات دست جمعى آدمیان ، " ماده ى خام " فراهم آورد. منظره اى طبیعى که خاطره اى برجسته در ذهن مى گذارد. … تصویرى نیکو از محیط ، به شخص نوعى احساس امنیت مى دهد. وى مى تواند رابطه اى موزون بین خود و جهان خارج به وجود آورد. و این درست بر خلاف احساس ترسى است که بر شخص مستولى مى شود، وقتى که راه و جهت خود را گم کرده باشد. معناى این سخن آن است که احساس شیرینى که شخص از خانه و شهر خود دارد نه تنها به سبب آشنا بودن با اًن است بلکه به این دلیل که تصویرى دقیق از آن در ذهن او موجود است.» ( لینچ ۱۳۷۴: ۱۶) « راه" ، " نشانه"، " لبه" ، " گره" ، " محله" عواملى از سیما و شکل شهر هستند که بر اساس آن ها تصویرى روشن از شهر در ذهن به وجود مى آید.» ( لینچ ۱۳۷۴: ۲۱) تصویر هر محیط شهرى را مى توان به سه جز تجزیه کرد :
علائم مشخصه : شى را از اشیا دیگر متمایز مى کند و شى مورد نظر را به صورت و واحدى جدا و مستقل به شناسایى در مى آورد. یعنى به آن فردیت و وحدانیت مى دهد. بافت : رابطه ى فضلیى و شکلى شى را با ناظر و با اشیا دیگر معلوم مى دارد. معنى : شى باید براى ناظر واجد پاره اى معانى _ اعم از معنایى که متضمن استفاده اى خاص است و یا معنایى احساسى _ باشد.( لینچ ۱۳۷۴: ٢١-٢٢)
مراد از نمایایى" کیفیتى" است در شى که به احتمال بسیار تصویرى روشن در ذهن هر ناظر به وجود مى آورد. مراد ، آن شکل، رنگ و نظم سامانى است که ایجاد تصویرى روشن و مشخص با بافتى مستحکم و مزایاى بسیار را از محیط زندگى آدمى آسان و میسر مى داند. ممکن است آن را "خوانایى" یا "قابلیت رویت " – به معنى وسیع این لغات- نیز نام دهیم؛ جایى که اشیا نه تنها قابل رویتند؛ بلکه به شدت و وضوح تمام خود را به تمام حواس آدمى عرضه مى کنند.( لینچ ۱۳۷۴: ٢۴-٢۵) چنین شهرى چشم و گوش را به توجه بیشتر دعوت مى کند و افراد را به جانب خود مى خواند. درک چنین محیطى توسط حواس نمى تواند صرفن به سادگى برگزار شود بلکه گسترش مى یابد و عمیق مى شود. ( همان ٢۵)نظرى که چشم به سیماى شهر دارد و با آن آشناست مى تواند مظاهر تازه ى شهر را بى آن که خللى بر تصویر نخستین و اصلى وى از شهر وارد آید جذب کند. و هر عامل تازه با عوامل قدیمى در تماس و ارتباط خواهد بود. (لینچ ۱۳۷۴: ۲۶)
راه عاملى است که معمولن با استفاده از آن، حرکت بالفعل یا بالقوه میسر مى گردد. را ممکن است خیابان، پیاده رو، جاده ، خطوط زیر زمینى تراموا و یا خطوط راه آهن باشد . در امتداد راه هاست که عوامل محیط هاى گوناگون قرار مى گیرند و با یکدیگر بستگى و ارتباط میابند..
لبه عاملى خطى است که به دیده ى ناظر با راه تفاوت دارد. مرز بین دو قسمت، شکافى، در امتداد طول و بین دو قسمت پیوسته ى شهر، بریدگى که خطوط راه آهن در شهر به وجود مى آورد ، حد مجموعه اى ساختمانى و یا دیوار را مى توان به عنوان مثال هایى از لبه در سیماى شهر ذکر کرد. لبه ها عواملى جانبى هستند و نه محور هاى توازن و تقارن، ممکن است به صورت عواملى باشند که عواملى دیگر را مسدود کنند یا بر آن ها حدى نهند. اما تا اندازه اى مى توان در درون آن ها نفوذ یافت. ( لینچ ۱۳۷۴: ٩٠-٩١)
"محله" ها قسمت هایى از شهر هستند که دست کم میان اندازه یا بزرگ باشند. باید واجد دو بعد باشند تا ناظر احساس کند وارد آن شده است. اجزا آن به سبب خصوصیات مشترکى که دارند کاملن شناختنى هستند. و همواره مى توان سیماى محله ها را از درون آن ها تمییز داد و اگر از خارج مرئى باشند، در یافتن نقاط مختلف از خارج نیز مورد استفاده قرار مى گیرند.( لینچ ۱۳۷۴: ٩١)
"گره" ها نقاطى حساس در شهر هستند که ناظر مى تواند به درون آن ها وارد شود و کانون هایى که مبدا و مقصد حرکت او را به وجود مى آورند. ممکن است صرفن محل تقاطع دو خیابان یا دو جاده باشند جایى باشند که خطوط حمل و نقل تغییر مسیر مى دهد ؛ نقطه اى که چند راه به یک دیگر مى رسند یا از کنار یکدیگر مى گذرند. " لحظاتى" هستند که در آن ها تغییر از یک ساختمان به ساختمانى دیگر صورت مى پذیرد. یا ممکن است محل تمرکز باشند و اهمیت آن ها به سبب تراکم پاره اى از امور یا خصوصیات در نقطه اى باشد. … پاره اى از این گره هاى تمرکز یافته کانون و نقطه ى اصلى یک محله اند که از آن ها تاثیر محله به تمام قسمت هاى آن نفوذ میابد و خود گره در واقع نمادى براى تمام محله است. در این صورت مى توان این نوع گره ها را هسته نامید..
نشانه" ها نیز عواملى در تشخیص قسمت هاى مختلف شهر هستند؛ با این تفاوت که ناظر به درون آن ها راه نمیابد…. خصوصیات نشانه باید چنان باشد که بتوان آن را از میان عوامل بسیار باز شناخت. … ممکن است نشانه ها در داخل شهر باشند یا به اندازه اى دور که مدام جهتى خاص را مشخص دارند.( لینچ ۱۳۷۴: ٩٣) پایدارى و دوام عبارت از میزان مقاومت عناصر کالبدى یک شهر در مقابل فرسودگى و زوال و دارا بودن توانایى فعالیت طى دوره ى طولانى است . (لینچ ۱۳۸۱: ۱۴۴)
پنج محور اصلى کیفیت یک شهر
سرزندگى : یعنى این که تا چه اندازه شکل شهر حامى عملکرد هاى حیاتى، نیازهاى بیولوژیکى و توانایى هاى انسانى بوده و از همه مهم تر چگونه بقا همه ى موجودات را ممکن مى سازد.
معنى : یعنى این که شهر تا چه اندازه مى تواند به وضوح درک شده، از نظر ذهنى قابل شناسایى باشد و اکنین آن ، آن را در مکان و زمان به تجسم در آورند و تا چه اندازه آن ساختار ذهنى با ارزش ها و مفاهیم جامعه در ارتباط است. یعنى انطباق محیط با توانایى هاى احساسى ، ذهنى و ساختارهاى فرهنگى .
تناسب : یعنى این که شکل و ظرفیت فضاها ، معابر، و تجهییزات یک شهر تا چه اندازه با الگو و کمیت فعالیت هایى که مردم عادتن به آن اشتغال دارند و یا اشتغال پیدا خواهند کرد ، منطبق است.
دسترسى : توانایى دسترسى به سایر افراد، فعالیت ها، منابع، خدمات، اطلاعات و یا اماکن، شامل کمیت و تنوع عناصرى که مى توان به آن ها دسترسى پیدا کرد.
نظارت و اختیار: یعنى این که استفاده و دسترسى به فضاها و فعالیت ها، و ایجاد، تعمیر، اصلاح و مدیریت آن ها تا چه اندازه توسط کسانى که از آن استفاده مى کنند، و یا در آن زندگى مى کنند، صورت مى گیرد.
کارایى : به مفهوم هزینه ى ایجاد و نگهدارى شهر در هر سطح مورد نظر از محورهاى محیطى فوق بر اساس هر چیز با ارزش دیگر.
عدالت : به معنى چگونگى توزیع سود و زیان محیطى بین افراد طبق اصول خاصى نظیر برابرى، نیاز، ارزش ذاتى، قدرت پرداخت، تلاش، کمک بالقوه و یا قدرت. عدالت معیارى است که عایدى بین افراد را متعادل مى سازد در حالى که کرایى عایدى بین ارزش هاى مختلف را متعادل مى کنند.( لینچ ۱۳۸۱: ١۵٢-١۵٣)
سرزندگى شامل موارد زیر است :
الف) بقاء : کفایت مقدار لازم آب ، هوا، غذا، انرژى و خدمات مربوط به مواد زائد.
ب) ایمنى : عدم وجود سموم زیست محیطى، بیمارى یا خطرات.
ج) سازگارى : میزان هماهنگى بین محیط زیست و نیازهاى انسانى در مورد حرارت داخلى، حرکات موزون بدن ، درک حسى و عملکرد بدن.
د) در مورد سایر موجودات زنده تا چه حد محیط سلامتى و تنوع ژنتیکى موجوداتى را که از نظر اقتصادى براى انسان مفیدند تامین مى کند، و
ه) ثبات کنونى و آینده ى کل جامعه بیولوژیکى. ( لینچ ۱۳۸۱: ١۶۶)
معنى
منظور از معنى یک سکونتگاه وضوح در درک و شناخت آن و سهولت برقرارى پیوند بین عناصر و اجزاء اًن با سایر رویدادها و مکان ها در یک تجلى منسجم ذهنى از زمان و مکان و ارتباط این تجلى با مفاهیم فضایى و ارزش هاست … معنى به شکل فضایى و کیفیت وابسته است ولى در عین حال به فرهنگ ، منش ، موقعیت، تجربه و مقصد کنونى مشاهده گر بستگى دارد. به همین دلیل معنى یک مکان خاص براى مشاهده گران مختلف متفاوت خواهد بود. گرچه بخش هاى ثابتى نیز وجود دارد. این عوامل ثابت از مبناى مشترک بیولوژیکى ادراک و شناخت ما ، تجربه هاى خاص مشترکى از دنیاى واقعى و هنجارهاى مشترک فرهنگى که ممکن است بین افرادى که بر حسب عادت از محل خاصى استفاده مى کنند ، وجود داشته باشد ، سرچشمه مى گیرد. … ساده ترین شکل معنى به مفهوم محدود این واژه ى کلى، هویت است. یعنى " معنى یک محل". هویت یعنى حدى که شخص مى تواند یک مکان را به عنوان مکان متمایزى از سایر مکان ها شناخته و یا بازشناسى نماید. به طورى که شخصیتى مشخص ، بى نظیر، یا حداقل مخصوص به خود را دارا شود. …. هویت عملکردى واضح تقریبن عملى و قابل پیش بینى دارد. ( لینچ ۱۳۸۱: ١۶٧-١۶٨)
یک مکان خوب با همه ى حواس قابل دسترسى است. جریان هوا را قابل رویت مى سازد و ادراکات ساکنین را به کار مى گیرد. لذت مستقیم یک ادراک روشن بیشتر افزایش مى یابد. زیرا مکان هاى معنى دار وقابل درک تکیه گاه مناسبى است که خاطرات شخصى ، احساس ها و ارزش ها بر آن تکیه مى کند. هویت مکانى پیوند نزدیکى با هویت شخصى پیدا مى کند. این که " من این جا هستم " حکایت از " من هستم" مى کند. آشنایى زیاد، درست مانند یک شکل خاص موجب ایجاد حس مکان مى گردد. ( لینچ ۱۳۸۱: ۱۶۸)
رویدادها نیز مى توانند داراى هویت باشند، این " معنى مناسبت" است. جشن هاى خاص و مراسم باشکوه تا حد زیادى این خصوصیت را دارا هستند. مناسبت و مکان یکدیگر را تقویت کرده موجب ایجاد یک حضور و معرفى روشن مى گردد.( لینچ ۱۳۸۱: ١۶٩)
عنصر دیگر معنى ساختار رسمى است که در مقیاس یک مکان کوچک به معنى چگونگى ترکیب اجزاء با یکدیگر و در سکونت گاه بزرگ به مفهوم حس جهت یابى است. نظیر دانستن این که یک شخص کجاست ( و یا در چه زمانى است) که به طور ضمنى به مفهوم دانستن این است که مکان هاى دیگر( یا زمان هاى دیگر ) چگونه به این مکان ارتباط پیدا مى کنند.( لینچ ۱۳۸۱: ١٧٠)
جهت یابى ضعیف خصوصن براى غریبه ها به معنى از دست دادن وقت و تلف کردن انرژى است. با بزرگ تر شدن مقیاس زندگى روزانه ساختار معنى نیز بسط پیدا مى کند.( ۱۳۸۱: ١٧٠)
یکى از کیفیاتى که به ما در برقرارى پیوند بین شکل شهر و دیگر خصوصیات زندگى ما کمک مى کند ، سازگارى است که به مفهوم انطباق کاملن شکلى ساختار محیطى با ساختار غیر فضایى است .( لینچ ۱۳۸۱: ١٧٣) سازگارى زمینه ى ادراکى یک محیط معنى دار است ، که در حد کمال خود موضوعى به مراتب پیچیده تر است سازگارى را مى توان با تجربه کردن و به تصویر در آوردن اجزا، پیوندها و تراکم هاى یک مکان و بررسى این که چگونه این ها با تجربه هاى مشابه عملکرد، اقتصاد، جامعه و یا فرایند طبیعى آن مکان تطبیق دارد مورد آزمایش قرار داد.( لینچ ۱۳۸۱: ١٧۴)
شفافیت یا بى واسطگى جزء نسبتن ساده ى دیگرى از معنى دار بودن است. منظور حدى است که شخص مى تواند مستقیمن نحوه عمل فعالیت ها و عملکردهاى فنى مختلف و فرایندهاى اجتماعى وطبیعى را که در درون سکونت گاه اتفاق مى افتد درک کند. …. یک شکوه عمومى از شهر مدرن این است که شهر مدرن مبهم، غیر شخصى و فاقد صمیمیت است.( لینچ ۱۳۸۱: ١٧٧)
محیط شهر یک وسیله ى ارتباطى است که هم نمادهاى صریح و هم نمادهاى ضمنى را در بر دارد نظیر پرچم ها، تابلو ها ، تقاطع ها … این نیز جزیى از معنى است که مى توان آن را خوانایى نامید. یعنى تا چه میزان ساکنین یک سکونت گاه قادر به برقرارى ارتباط صحیح با یک دیگر از طریق عناصر کالبدى نمادى هستند.( لینچ ۱۳۸۱: ۱۷۸).
سازگارى، شفافیت و خوانایى اجزایى از معنى هستند که ارتباط صریح شکل سکونت گاهى را با مفاهیم و ارزش ها ى غیر فضایى بیان مى کنند. اهمیت بیانى یا نمادى یک مکان از نظر استفاده کنندگان اینست که شکل هر سکونت گاه تا حد نماد پیچیده اى از ارزش ها اساسى فرایندهاى زندگى ، رویدادهاى تاریخى ، ساختار بنیادى اجتماعى، یا ماهیت جهان هستى است.( لینچ ۱۳۸۱ : ١٨٠-١٨١)
تناسب یک سکونت گاه به این نکته استناد مى کند که تا چه حد اندازه ى الگوى فضایى و زمانى شهر با رفتار عادى ساکنین آن منطبق است. منظور انطباق بین عمل و شکل در بستر هاى رفتارى آن و مدارهاى رفتارى است. … تناسب به خصوصیات جسمى انسان و نظام هاى کالبى به طور کلى ارتباط پیدا مى کند. … تناسب مربوط به انطباق بین مکان و کلیه الگوهاى رفتارى مى شود ، بنابراین کاملن به فرهنگ یعنى انتظارات، هنجارها و روش هاى معمول انجام کارها وابسته است. ( لینچ ۱۳۸۱: ١٩٣)
دسترسى
نظریه پردازان معاصر، حمل و نقل و ارتباطات را جز امتیازات اصلى مناطق شهرى دانسته و اغلب تئورى هاى مربوط به پیدایش و عملکرد شهر نیز اًن را مسلم دانسته اند.( لینچ ۱۳۸۱: ٢۴٣) تنوع هاى زیادى در نوع دسترسى وجود دارد که نتایجى را براى ارزش آن دسترسى دربر دارد. حمل و نقل کالبدى یک چیز است و دسترسى بصرى یا شنوایى نوعى دیگر. اطلاعات با سرعت و صرف انرژى کمترى نسبت به کالاها انتقال مى یابد.( لینچ ۱۳۸۱: ٢۴۶)
نظارت و اختیار
اولین حق فضایى حق حضور است یعنى حق بودن در یک مکان که بعدن به اًن حق بیرون کردن دیگران نیز اضافه مى شود( در حقیقت بخش عمده ى حس مالکیت ما صمیمانه به لذت بیرون انداختن دیگران بر مى گردد. ) دومین حق استفاده ، عمل و رفتار آزادانه در یک مکان و یا استفاده از تسهیلات آن بدون اختصاص آن به خود است. حق سوم ، حق اختصاص به خود است. هنگامى که از این حق برخوردار باشیم ، مى توانیم منابع یک مکان را به خود اختصاص دهیم و یا تسهیلات آن را به گونه اى استفاده کنیم که جلوى استفاده ى دیگران را بگیرد. چهارم حق اصلاح و تغییر است. حالا مى توانیم تغییرات لازم را اًن طور که مایلیم حتا به طور دائمى در محل ایجاد کنیم. پنجم حق واگذارى است. همه ى این ها را مى توان جنبه هایى از یک چیز تصور کرد و اًن مالکیت حقیقى است ولى این حقوق قابل تفکیک اند و نه مسلم و چاره نا پذیر.( لینچ ۱۳۸۱: ٢۶۶-٢۶٧) مسئولیت به مفهوم اینست که کسانى که اختیار و نظارت مکانى را به عهده دارند باید داراى انگیزه ، اطلاع و قدرت باشند تا بتوانند این کار را به خوبى انجام دهند. و باید نسبت به مکان و نیازمندى هاى دیگر افراد و موجودات دیگر آن احساس تعهد بوده حاضر به پذیرش شکست و اصلاح آن باشند.( لینچ ۱۳۸۱: ٢٧٣) درنظارت اطمینان مسئله ى مهمى است. اطمینان یعنى حدى که مردم نظام نظارت را درک مى کنند ، مى توانند حدود آن را پیشبینى کرده و نسبت به آن احساس امنیت کنند.( لینچ ۱۳۸۱: ٢٧۴)سکونت گاه خوب، سکونت گاهى است که در آن نظارت بر مکان مطمئن، مسئول و سازگار باشد. چه براى استفاده کنندگان اًن ( فعلى ، بالقوه و آینده) و چه براى ساختار مسائل مکان.( لینچ ۱۳۸۱: ٢٨۶)
کارایى و عدالت
کارایى، معیار متعادل کننده است. به این مفهوم که میزان حصول یک عملکرد را به از دست دادن دیگرى مربوط مى سازد. کارایى سکونت گاه ها را تنها با ملاحظه ى این که با فرض حصول یا صرف مقدارثابتى از سایر ارزش ها کدام یک بیشترین میزان از یک محور را حاصل مى کند مى توان سنجید.(لینچ 1381: 289) محیط فضایى داراى تاثیرى نافذ و پایدارى و ثبات عمده اى است. مانند یک عامل ژنتیکى و ساختار اجتماعى دیر پایى است که موقعیت ها و امکانت زندگى را در خود توزیع مى کند. بنابراین عدالت در چنین توزیعى یکى از جنبه هاى بسیار حساس ارزش محیطى است.( لینچ ۱۳۸۱: ٣٠٢)
.
دانیل کاپون و مارى روچ تلاش کردند فهرست جامعى از عوامل تنش زا در زندگى شهرى تهیه نمایند. این لیست شامل آلودگى، از بین رفتن منابع، خطرات و بیمارى هاى جسمى، سوء تغذیه ، ساختمان هایى که خیلى بزرگ یا خیلى بلند هستند، جهت غلط، فشار ، خستگى، محدودیت فضایى ، سر و صدا ، جدایى اجتماعى ، ترس، یک دستى بیش از حد جامعه، فقدان تماس با طبیعت، زمان بیش از حد سفر، تفریح نا کافى بیرون، نرخ رشد خیلى زیاد، آب و هواى بد، وضع نامناسب مسکن، خدمات غیر کارا، فقر و بى کارى مى شود.( لینچ ۱۳۸۱: ۴٨۶)
منابع :
لینچ ، کوین / سیمای شهر / مترجم منوچهر مزینی / تهران: دانشگاه تهران، موسسه انتشارات و چاپ،۱۳۷۴
لینچ ، کوین / تئوری شکل خوب شهر / مترجم حسین بحرینی / تهران: دانشگاه تهران، موسسه انتشارات و چاپ،۱۳۸۱
دیدگاهی بنویسید.
بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.