یادداشت “مردم، قدرت و شهر”
یادداشت "مردم، قدرت و شهر"
مردم، کلمه ی آشناییست. بسیارشنیده ام. ولی هنگامی که دقیق تر بدان گوش فرامیدهم، ذهنم را کمی قلقلک میدهد. بسیاراززبان اشخاص مهم شنیده ام. پیچیدگیاش دوچندان میشود وقتی با کلمه ی دیگری به نام شهر درمی آمیزد. شهرراپیچیده ترین سیستم معرفی کرده اند وپیچیدگی اش هم بدلیل وجود مردمانیست که درآن سکنی گزیده اند. شهرراکه خوب نظاره کنید ازهم گسیختنش راخواهید دید.صدای پاره شدن تاروپودهایش راخواهید شنید. ولی این صدا وتصویر نه من ونه امثال مرا اثری نیست.دیگرنمیخواهم خانواده ودوستانم به من افتخارکنند، میخواهم شهرم مرا مایه افتخارخود بداند. میخواهم نقش چرخدندگی خودرا به خوبی بازی کنم.حسم به من میگویدکه سایرچرخدنده ها خسته اند وتوان چرخیدن راندارند. میخواهم یک بار هم که شده، ما، باهم این جعبه دنده ی عظیم رابه راه بیندازیم، نمیخواهیم چون گذشته درانتظار شوک های برقیای که ازبیرون برما تحمیل میشدباشیم. ولی چگونه میشود؟هریک ازما سازخودرا مینوازد وبه سمتی میچرخد، یکی به راست دیگری به چپ ویکی هم اصلا نمیخواهد که بچرخد. انگارباید همان زور برق بالای سرمان باشد که همه ی مارابه خط کند وبگوید: " همگی به راست بچرخید."
بازهم میگویم، چگونه میشود؟ انگارعادت کرده ایم که یک قدرت بیرونی برای ما تعیین تکلیف کند. ولی مگرمیشود که مابرای "آنها" تعیین تکلیف کنیم؟؟؟ قدرت رابایستی به دست آورد اگر آنها مارا صاحب قدرت کنند دراصل مارابرده ی خودساخته اند. بایستی بتوانیم حقوق خودراازشهرمطالبه کنیم. نبایستی اسیرچرب زبانی قدرت هاشویم وقدرت راباحقیقت اشتباه بگیریم.قدرت ها هیچگاه رو بازی نمیکنند. بایستی شیوه ی بازی با"آنها"را بیاموزیم.
همانطورکه میشل فوکواشاره میکند:"آنجا که قدرت هست مقاومت نیزسربرمیدارد."بنابراین یکی از نشانه های صاحب قدرت شدن، نیروهای مقاومتی است که وارد میشوند. آنجا که مسئولین ویا حتی کارشناسان با حرفهای مردم مخالفت میکنند واز خودمقاومت نشان میدهند، همان جایی است که ازجانب مردم احساس خطرکرده اندواین همان نقطه شروع قدرتمندشدن مردم است.بایدبرای خود قدرت ایجادکنیم، هرچند اندک و دوباره تکراراین سوال: چگونه؟؟؟ این سوال چگونگی را به چرایی تغییر میدهم.اینکه چرا نسبت به شهرمان بی تفاوت هستیم؟؟؟ چراعادت کرده ایم که به ماآگاهی دهند به جای اینکه خود، آگاهی یابیم؟؟؟ همه ی اینها اززمانی آغاز شد که آنها خوب رابرای ما تعریف کردند،آنها ماراقانع کردندکه :"باید مردم رابه مرگ گرفت تا تب رابهترین سلامتی بدانند."
برای یکبارهم که شده ماآنچه راکه میخواهیم وتعبیرمان از خوب بودن است رابرای آنهاتعریف کنیم. بایستی قدرت تصمیم گیری خودرا بازیابیم. بایستی جایگاه خودرادراین نظام بوروکراتیک پیداکنیم، بایستی صاحبان قدرت، حق امضای مامردمان شهررا به رسمیت بشناسند. چراطرحهای شهری به امضای مسئولین وکارشناسان شهری وابسته باشد ولی به امضای ما مردم که دراین شهرزندگی میکنیم وهوای آن رااستشمام میکنیم، نیازی نباشد؟ باید درپی حق خود، مطالبه گرباشیم و قدرتمان را تا "حق وتوکردن"یک طرح افزایش دهیم.
پس از مرحلهی تصمیم گیری، وارد مرحله اجرای آن میشویم.که اگراهمیتش بیشتراز تصمیم گیری نباشدکمتراز آن هم نیست.
تصمیماتی که مردم میگیرند تنها مساله اصلی نیست، نکته حائزاهمیت این میباشد که درفرایند تصمیم سازی تااجرا، چه مقدار ازاین تصمیمات ومطالبه گری ها باقی میماند؟ وبادرنظرداشتن این پرسش که آیا این اندک تصمیمات باقی مانده، باوجود یکسری شبکه های قدرت به مرحله اجرامیرسد؟ فرضیه ای راکه میتوان برای جلوگیری ازبروز چنین حالتی ارایه داد این است که، مردم بایددر مطالبه ی خود ازشهر، حریص ترباشند.بایستی اگر ۶۰درصد نیاز دارند،۲۰۰ درصد مطالبه کنند،چراکه دراین بازی قدرت، چیزی بعید نیست که ۱۴۰درصد ازخواست ها وتصمیمات مردم زیر خواست های اقلیت های باقدرت له شود.
شهرمان راخوب خوب ببینیم،خوب خوب بشنویم، خوب خوب زیرپاهایمان و بادست هایمان لمس کنیم. بعداز شناخت، داده هایی که خود بدان ها رسیده ایم را کنارهم بگذاریم وآگاه باشیم که "آنها"مارااسیر بازی های قدرتشان نکنند، خودتصمیم بگیریم ولی حریصتر ازآنچه خواستار آنیم،باشیم،پس ازآن مطالبه گرخوبی باشیم، مداخلهکنیموبتوانیم "آنها" را حذف کنیم وشهرمان رااز قدرتهای اقلیت بازپس گیریم.
نویسنده:
عباس کیانی،دانشجوی کارشناسی شهرسازی
دیدگاهی بنویسید.
بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.
عالی بود…بازم از این مطالب بذارید ممنون میشم