تئوری جک گلدستون
برخلاف سایر تئوریها، گلدستون نظریه خود را با مفروضات «مارکس» درباره روابط طبقات اجتماعی و امکان درونی شان برای کشمکش انقلابی شروع نمیکند. گلدستون در کتابش با عنوان «انقلاب و شورش در اوایل جهان مدرن» استدلال میکند که تمامی انقلابات در جوامع کشاورزی در حال مدرنیزه شدن در بین سالهای ۱۶۴۰ تا ۱۸۴۰ میلادی در نهایت ناشی از اثرات رشد جمعیت بودهاند.
وقتیکه جمعیت رشد میکند: اولاً بر نهاد اقتصاد فشار وارد میشود تا محصولات خود را افزایش دهد دوماً بر نهاد سیاسی فشار وارد میشود تا تولید را ترغیب و کنترل اجرائی بر روی جمعیت را افزایش دهد و نظم را از طریق نیروی جبری افزایش دهد. زمانیکه این دو نهاد کلیدی نمیتواند با رشد جمعیت سازگاری درونی را بدست آورند احتمال بسیج جمعی کشاورزان و شورش نخبگان بر علیه دولت افزایش مییابد و در نهایت باعث سقوط دولت مرکزی میشود.
به هر حال رشد جمعیت فوراً به هرج و مرج و سقوط دولت منجر نمیشود. ممکن است چندین دهه طول بکشد تا فشار رشد جمعیت آشکار شود و تودههای مردم و نخبگان به اندازه کافی نسبت به کشمکشهای اولیه سرخورده شوند. مسأله اساسی که در همه جوامع کشاورزی وجود دارد این هست که آنها ساختارهای نهادی سختی را بروز میدهند و یک حکومت پادشاهی معمولاً نمیتواند اصلاحات مورد نیاز برای تطبیق با رشد جمعیت را انجام دهد. حکومت اشرافی زمیندار در مقابل سیستم اقتصادی که قدرت و پرستیژش را به تحلیل برد مقاومت میکند. این استحکام ساختاری میتواند در نهایت به شرایطی منتهی شود که در آن نیرویهای سهگانه در نقطهای متمرکز شوند: ۱- یک بحران مالی که در آن دولت درآمد کافی ندارد تا فعالیتهای خودش را حفظ کند و اصلاحات اقتصادی را شروع کند. ۲- دستهبندی و اختلاف و خشم نخبگان که بسیاری از آنها نمیتوانند در آمدهای سنتیشان را از حمایت دولتی حفظ کنند و در نتیجه تحرک نزولی پیدا میکنند ۳ـ بسیج تودهای کشاورزان که نمیتوانند درآمد زیادی تهیه کنند تحلیل «گلدستون» از مواد تجربی گوناگون در اصطلاحات انتزاعیتر میتواند خلاصه میشود.
نیروی وادار کننده برای سقوط دولت از طریق بسیج جمعی کشاورزان و شورش حداقل بخشهایی از نخبگان سنتی ناشی از عامل رشد جمعیت است. همانطوریکه نرخ رشد جمعیت افزایش مییابد تقاضاهای متعددی بر نهاد اقتصاد مطرح میشود.
اولاً اقتصاد باید توسعه یابد تا یک زندگی برای جمعیت در حال رشد فراهم شود. این توسعه اغلب خیلی دشوار است چرا که ماهیت سیستم کشاورزی فئودالی نمیتواند با آن جمعیت سازگاری مییابد.
دوماً اگر اقتصاد توسعه نیابد و با رشد جمعیت قدمهای مساوی بر ندارد منابع کمیاب میشوند. همانطوریکه کالاها کمیاب میشوند، تورم قیمتها طبق قوانین عرصه و تقاضا بوجود میآیند.
سوم همانطوریکه تورم قیمتها افزایش می یابد، درآمد واقعی برای همه کارگران کاهش مییابد و سطح بیکاری در مناطق روستایی افزایش مییابد.
چهارم همچنانکه شرایط در مناطق روستایی بدتر میشود بسیاری از کشاورزی زمینها را ترک و در جستجوی فرصتهایی (که اگر اقتصاد توسعه نیابد بطور کامل فراهم نمیشوند) به شهرها مهاجرت میکنند. بنابراین نیرویی از کارگران بیکار و ناراضی بوجود میآید.
پنجم رشد جمعیت باعث افزایش بخش نسل جوان نسبت به نسلهای میان سال و کهنسال را میشود. جوانان بیشتر مستعد ارتکال خشونت نسبت به سایر اعضاء جامعه هستند.
ششم رشد جمعیت بر شانسهای زندگی نخبگان به شیوههای مختلف تأثیر میگذارند:
a. تعداد آرزوها برای موقعیت نخبگان افزایش مییابد
b. تورم قیمتها بطور قابل ملاحظه بر تحرک اجتماعی نخبگان تأثیر میگذارد بعضی از آنها تحرک نزولی پیدا میکنند در حالیکه بعضی دیگر (آنهایی که از فرصتهایی بازرگانی امتیازاتی یافتهاند وقتی که تقاضا برای کالا زیاد است) تحرک صعودی داشتهاند.
c. تأثیر ویژه یک چنین تحرکی این است که آرزوها برای جلب حمایت دولتی افزایش مییابد. آنچنانکه نخبگان با تحرک بالا موفقیتهای جدیدی از نفوذ و امتیاز را آرزو میکنند و نخبگان با تحرک اجتماعی پایین حمایت دولتی را تنها امیدشان در مقابل بدتر شدن شرایط میدانند.
d. این تقاضاها برای حمایت دولتی، دقیقاً زمانیکه دولت خود بحران مالی را تجربه میکند رقابت نخبگان برای موقعیتهای ممتاز را افزایش میدهد. پس توان دولت برای برآورده ساختن تقاضاهای نخبگان کاهش مییابد و در نتیجه میان بخشهایی از جمعیت نخبگان نارضایتی ایجاد میشود.
هفتم بحران مالی دولت تا حدی بدلیل عواملی به هم پیوسته زیر همچنان ادامه مییابد:
a. تورم قیمتها ، هزینهها را برای دولت در امور اجرائی، تهیه کالاها، خدمات پرسنل نظامی و در واقع همه فعالیتهای دولت افزایش میدهد.
b. دولت شاید در تلاش برای افزایش دادن منابعاش (بعلت تورم و تقاضاهای روز افزون نخبگان و یا بسادگی بعلت رقابت بزرگان حکومتی) با سایر جوامع وارد جنگ نظامی شود؛ اما یکچنین ماجراجوئیهای نظامی پرهزینه هست و بحران مالی دولت را بدتر میکند.
c. دولت اغلب به قرض گرفتن از نخبگان مبادرت میکند بویژه نخبگانی که از فعالیتهایی تجاری منابعی کسب کردهاند ولی این قرض فقط مسایل مالی دولت را افزایش میدهد.
d. دولت اغلب برای رفع بحران درآمد، مالیات را افزایش میدهد ولی افزایش مالیات باعث خشم بعضی نخبگان که تقریباً تحرک نزولی داشتهاند و همچنین خشم بسیاری از کارگران روزمزد که در آمد ناچیز دارند، میگردد.
اگر درآمدهای مالیاتی جدید فراهم گردد، این جریان پول (مالیات کسب شده)بحران مالی را در حالیکه احتمال بسیج جمعی مردم و نخبگان را بر علیه دولت افزایش میدهد کاهش میدهد. همچنین اگر دولت در حوزه سیاسی از طریق فتح یا تجارت بتواند منابعی تأمین کند بطور مشابه میتواند بحران مالی را کاهش دهد و بنابراین از کشمکش درونی جلوگیری کند.
تصویری که گلدستون ترسیم میکند رشتهای از نیروهای متمرکز شوندهاست که با رشد جمعیت شروع شدهاند. زمانیکه همه آنها به سوی یکدیگر میرسند شکست دولت محتمل میشود. یعنی ۱ـ بحران مالی دولت جدی و بزرگ است ۲ـ اگر نخبگان در کشمکش شدید با یکدیگر برای کسب موقعیت و حمایت هستند ۳ـ اگر بعضی نخبگان بدلیل تحرک نزولی و ناکامی در گرفتن حمایت دولت و فشار مالیاتی بر علیه دولت بسیج شدهاند. ۴ـ اگر گروههای جوان جامعه درمناطق روستایی جمع شوند و به حوزههای شهری مهاجرت کنند و نتوانند درآمد کافی بدست آورند نتیجتاً سرکش شده و بالقوه مستعد کشمکش میشوند. بنابراین تمرکز نیروهای چهارگانه مذکور منتهی به سقوط دولت می شود همانطوریکه تودههای مردم و بخشهای از نخبگان برای تغییر دادن دولت بسیج میشوند و بحران مالی دولت هم مانع از آن میشود که با ابزار نظامی و یا اجرائی در مقابل این شورش دو طرفه پاسخ مناسبی دهد، تمرکز این نیروها سرانجام به سقوط دولت منتهی میشود.
I. زمینه طولانی مدت سقوط دولت از طریق بسیج جمعی مردم زمانی افزایش مییابد که :
a . رشد جمعیت تقاضاهایی برای کالا و در آمد مطرح کند که فراتر از توان اقتصادی جامعه است.
b. رشد جمعیت که از ظرفیت تولید اقتصادی جامعه بیشتر میشود باعث تورم شدید میشود.
c. رشد جمعیت بخش جوان جمعیت را نیز افزایش میدهد که بالقوه مستعد خشونت و کشمکش نسبت به سایر گروههای سنی هستند.
d. رشد جمعیت، از آنجا که باعث تورم قیمتها میشود و فشار بیش از حد بر توان تولیدی اقتصاد وارد میکند، بیچارگی روستائیان را افزایش میدهد و آنها را مجبور به مهاجرت به مناطق شهری میکند.
II. زمینه طولانی مدت سقوط دولت از طریق بسیج نخبگان زمانی افزایش مییابد که:
A- رشد جمعیت باعث میشود نخبگان که حمایت و امتیازات دولتی را دنبال میکنند تلاش مشترک بیشتری را بکار اندازند.
B- رشد جمعیت باعث افزایش تورم و همچنین باعث افزایش فشار مالی دولت میشود نتیجتاً دولت نمیتواند با تمام تقاضاهای نخبگان در خصوص حمایتها و امتیازات درخواستی موافقت کند.
III. زمینه طولانی مدت سقوط دولت از طریق بحرانهای مالی زمانی بوجود میآید که:
A- رشد جمعیت فراتر از توان اقتصادی جامعه صورت میگیرد در نتیجه باعث کمبود کالا و خدمات شده و ایجاد تورم میکند.
B- مکانیزمهای دولتی برای جمعآوری در آمد و مالیات انعطاف ناپذیر و ناکارآمد باشد.
C- تلاش دولت برای جستجوی روشهای جدید جمعآوری مالیات باعث خشم نخبگان و مردم شود.
D- هزینههای دولت در فعالیتهای نظامی از تواناش برای اداره جنگ بیشتر شود. بویژه زمانیکه:
a. دولت فعالیت نظامی را در دورههای تورم زیاد گسترش دهد.
b. دولت بمنظور تأمین منابع بیشتر و یا غلبه بر اثرات تورم به فعالیت نظامی دست زند؛ بنابراین متحمل هزینههایی میشود که نمیتواند بپردازد.
E- دولت مجبور به قرض گرفتن سرمایه برای حفظ فعالیتهای اجرایی و نظامی میشود.
IV. احتمال سقوط دولت افزایش مییابد زمانیکه:
A- بسیج جمعی مردم برای ادامه دادن کشمکش افزایش یابد.
B- بسیج و اقدام جمعی گروههای نخبه جامعه افزایش یابد.
C- بحران مالی دولت به نقطهای برسد که کنترل اجرائی و نظامی روی مردم و نخبگان بطور واضح ضعیف شود.
گرد آوری : آقای مهندس رضا لاهیجی
دیدگاهی بنویسید.
بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.