برج آزادی تهران

«توی این غول سفید، چی دارد می‌گذرد»؟ این سؤالی است که هربار موقع گذشتن از میدان آزادی، ذهن آدم‌ها را قلقلک می‌دهد.

هرچه باشد، دست‌کم سالی یک‌بار می‌آید جلوی چشم‌مان و یک روز خاص، می‌رود توی بورس اخبار، عکس‌ها و فیلم‌ها. میدان ۳۷ ساله آزادی با آن برج معروفش، بخشی از خاطره مشترک همه ماست.

یک جورهایی هم نماد تهران محسوب می‌شود و چشم میهمانان خارجی تهران را روی خودش قفل می‌کند؛ هرچند الان هووی بلندقامت و سرسختی به نام «برج میلاد» سر «برج آزادی» آورده‌اند اما «آزادی» هنوز هم برای خودش پادشاهی می‌کند؛ به‌ویژه در روز ۲۲ بهمن که پر می‌شود از آدم‌هایی که می‌آیند تا خاطره خوب یک روز خوب را دوباره زنده کنند. چند روز مانده به ۲۲بهمن امسال، رفتیم و دل و روده برج آزادی را درآوردیم تا بدانید آن داخل، چه دنیای جذابی وجود دارد؛ حتی جذاب‌تر از نگاه‌کردن به خود این غول سفید.

«یک غافلگیری مرموز»؛ تکیه کلام راهنمای بازدیدکنندگان برج، همین است. حالا دیگر برای «سمنانی» و همکاران‌اش عادی شده است که روزی چندبار نگاه‌های متعجب بازدیدکنندگان از برج را ببینند و برای توصیفش این جمله را بگویند؛ به‌ویژه حالا که هم مرحله اول بهسازی برج تمام شده و هم تمام قسمت‌های دیدنی برج فعال شده است. اداره‌اش را هم سپرده‌اند به ۲ تا مجموعه مستقل. بالا برای شهرداری و پایین برای بنیاد رودکی.

غول سفیدی که فراموش نشد
۴ سال پیش، مسئولیت راه‌اندازی و نگهداری فضای داخلی برج آزادی به‌عهده بنیاد رودکی گذاشته شد. برای همین هم یک مرکز درست کردند به نام «مرکز فرهنگی- هنری انقلاب اسلامی» که جایش را هم همان پایین برج تعیین کردند تا دستی به سر و روی موزه‌ها و مجموعه فراموش‌شده زیر برج بکشند؛ مجموعه‌ای که مدت‌ها بود داشت خاک می‌خورد. حالا اما همه برج دیدنی شده است.

«همراه» – مدیر مجموعه فرهنگی، هنری انقلاب اسلامی- می‌گوید: «بنا و ساختمان برج، طوری است که معماری تمام دوران تاریخ کشورمان از زمان باستان تا دوره اسلامی را در طراحی خود دارد و همین، شاید جالب‌ترین نکته‌ای باشد که ناخودآگاه، توجه هر بیننده‌ای را جلب می‌کند.

از قوس بیضی‌شکل برج- که نمادی از طاق کسری است- گرفته تا نمونه‌هایی از معماری‌های دوره صفوی با کاشی‌کاری فیروزه‌ای‌شان؛ حتی شیارهای بالای برج که نمادی از بادگیرهای یزد است را هم می‌شود بالای برج دید. همه اینها در کنار بتون و نمادهای معماری مدرن، باعث می‌شود که حتی نمای برج هم چشم‌نواز باشد».

سفر به اعماق آزادی
اولین جایی که برای بازدید درنظر گرفته شده، پله‌های ورودی طبقه پایین است؛ جایی که بتوانید از آن پایین، چشمتان را به برج بیندازید و صحبت‌های راهنما را بشنوید. چند کلامی برایتان از سابقه ساخت برج می‌گوید و قدری هم از مشخصات آماری‌اش. مثل اینکه توی ساختن برج از ۲۵ هزار قطعه سنگ- آن هم در ۱۵هزار شکل مختلف- استفاده کرده‌اند. هرکدام از لنگه‌های سنگی درها، حدود ۵/۳تن وزن دارد و سنگ‌ها هم جنسشان از گرانیت است.

چند قدم که می‌روی داخل، صدای آشنایی توی گوشت می‌پیچد؛ «بوی گل سوسن و یاسمن آید…». اینجا سالن ایران‌شناسی است. یک تسمه نقاله، آرام و بی‌صدا زیر پایت حرکت می‌کند و توی ۲۰-۱۵ دقیقه، تو را از همه ایران رد می‌کند؛ نشانه‌اش هم نمادهایی است که از کنارشان رد می‌شوی؛ مثل نماد تراکتور برای تبریز یا نماد خاویار برای گیلان. از خلیج‌فارس تا دریای خزر راهی نیست. پایان مسیر، صدای شرشر آب و آبشار مصنوعی روی دریای خزر (!) است که سرحالت می‌آورد و آکواریوم دالان خروجی، خستگی‌ات را در می‌کند. در تمام طول مسیر هم رویت را که سمت ۴ تا پرده نمایش برگردانی، می‌توانی فیلم‌های مستند انقلاب را ببینی.

سالن بعدی، تالار آینه است. اسمش را گذاشته‌اند «دیوراما» و در ۲ سمت سالن، ۱۲ غرفه کوچک ساخته‌اند که با طرح‌های حجمی، موقعیت و فعالیت‌هایی را که در کشور و در زمینه‌های مختلف انجام شده است، می‌شود تویش دید. وجه تسمیه آینه‌ای‌اش هم همان آینه‌هایی است که دور تا دور این ۱۲تا غرفه را پوشانده‌اند و زاویه‌شان طوری است که وقتی نگاهشان می‌کنی، انگار غرفه خیلی بزرگ‌تر از اندازه واقعی‌اش است.

مسیر بعدی، باب طبع آدم‌های نوگراست. یک سالن، پر از مجسمه‌هایی که به‌اش می‌گویند «کانسپچوال آرت». خودمانی‌ترش می‌شود «هنر مفهومی». پر است از صندلی، نیزه و کبوتر آهنی. یک نگارخانه که هرچند وقت یک‌بار، نمایشگاه نقاشی با یک موضوع خاص را به نمایش می‌گذارد، یک کتابخانه با حدود ۱۲ هزار جلد کتاب و البته یک سایت اطلاع‌رسانی با ۲۸تا مانیتور لمسی که اطلاعاتی از آثار باستانی و جغرافیای ایران را به بازدیدکنندگان می‌دهد.
از اینجا به بعد، هیجان سفر تازه شروع می‌شود؛ «آسانسور و شروع سفر به آسمان».

تهران از بالا
آسانسورها، دوتاست و دقیقا از دیواره‌های برج می‌رود بالا اما هر قسمت از مسیر را باید با یک آسانسور بالا رفت. چرا؟ چون هرکدام، فقط ۲ طبقه می‌توانند بالا بروند و بعد به یک سقف بتونی می‌رسند. آسانسور اولی تا طبقه دوم بالا می‌رود و ماموریت ۲ طبقه بعدی هم با آسانسور دوم است. سفر به برج،‌ از بالا شروع می‌شود؛ بالاترین نقطه و درست زیر بام فیروزه‌ای رنگ آزادی.

اینجا، طبقه چهارم است؛ با یک مناره گنبدی‌شکل فیروزه‌ای در وسط و البته نمایی از تهران در ارتفاع ۴۰متری. کاشی‌های فیروزه‌ای، به‌صورت مارپیچ روی مناره بالا رفته است. از اینجا می‌شود ۴ طرف میدان آزادی را از پشت پنجره‌های طلقی آن بالا دید زد؛ تجربه‌ای که فقط می‌توان این بالا آن را چشید؛ منظره‌ای که شاید شب‌ها دیدنی‌تر باشد.
بعد از توقف چند دقیقه‌ای زیر سقف برج، راه‌پله‌های مارپیچ را باید طی کنی تا همه این ۴ طبقه را یکی‌یکی پایین بروی. اما لازم نیست زحمت شمردن پله‌ها را به خودت بدهی؛ سرجمع می‌شود ۲۸۶تا.

طبقه سوم، گالری انقلاب و آزادی است؛ با عکس‌های برگزیده یک مسابقه که موضوع انقلاب و میدان آزادی را دارند. دیدن این عکس‌ها شاید برای آنها که می‌خواهند آزادی را از زوایای دیگری ببینند جالب باشد. اینجا هم باید نگاهت به در و دیوار باشد تا بتوانی همنشینی معماری سنتی و مدرن را ببینی. این را راهنما هم می‌گوید: «نقش‌های سقف، شما را یاد چی می‌اندازد؟ آهان! آفرین، مسجد شیخ لطف‌ الله اصفهان».

دوباره راه‌پله‌ها و این‌بار، طبقه دوم در ارتفاع ۲۳ متری. اینجا چیز خاصی نیست، البته چرا هست؛ یکی دوتا اثر هنری که آدم می‌ماند خالقش چه‌جوری آن را به تصویر کشیده است. تصورش هم سخت است. دوتا دیوار بتونی کج با پنجره‌های کوچک؛ همان پنجره‌های آبی‌رنگی که زیر طاق آزادی جا خوش کرده است. پایینش هم به طبقه اول راه دارد. اما اوج هنر، اطراف آن پنجره‌های بالایی است با یادگاری‌هایی از «اصغر» و «محمود» که آقای راهنما، خودش هم هربار از شجاعت نگارندگان‌اش در بالارفتن از این دیوار ترسناک حرف می‌زند و به شوخی می‌گوید: «خودمان هم مانده‌ایم چه‌جوری رفته‌اند آن بالا».

روبات انقلابی
توی طبقه اول قرار نیست اتفاقی بیفتد؛ بنابراین همین‌جور پله‌ها را می‌گیری و می‌روی پایین. این‌بار اما با یک تغییر مسیر کوچک، صداهای آ‌شنایی به گوش می‌رسد؛ «آهنگ‌های انقلابی». دنبال صاحب صدا اگر بروی، یک غافلگیری دیگر در راه است؛ «روبات پیانیست»؛ یک روبات ساخت داخل، با آن چشم‌های توپ تخم‌مرغی‌اش پلک می‌زند و برایت با پیانو، آهنگ‌های انقلابی اجرا می‌کند. شنیدن موسیقی سرود «دیو چو بیرون رود…» از پیانوی این روبات انقلابی شنیدن دارد.

جالب‌ترین قسمت بازدید زیرزمینی اما شاید همین جایی باشد که بعد از دیدن هنرنمایی روبات، به سمتش می‌روی؛ «سالن سینمای مولتی ویژن». اسمش را برای این مولتی‌ویژن گذاشته‌اند که فقط یک فیلم را نمی‌بینی؛ رسما وارد یک دنیای دیگر می‌شوی؛ زیر سکوهایی که رویش نشسته‌ای عکس‌های آثار تاریخی ایران است. به سقف که نگاه کنی، تصویر هوایی مرداب انزلی است و روبه‌رویت هم ۳‌تا پرده که هرکدام دارند یک فیلم از انقلاب را نشان می‌دهند. جلویش هم یک پرده که از قطره‌های آب تشکیل شده و البته رویش هم جشنواره‌ای از نورهای لیزری به راه افتاده است. صدا را هم آن‌قدر تقویت کرده‌اند که همه‌چیز برایت طبیعی باشد؛ چیزی در مایه‌های سینما ۲۰۰۰ شهربازی. نمایش فیلم ۴۵ دقیقه‌ای «حماسه نور» آخرین بخش بازدید از برج و مجموعه انقلاب است؛ نمایش هیجان‌انگیزی که این سفر حدودا ۳ساعته به اعماق برج آزادی را برایت خاطره‌انگیزتر می‌کند.
از برج که بیرون می‌زنی، آزادی، همان آزادی است؛ یک غول سفید که نگاه‌های کنجکاوانه رهگذران را به خودش جلب کرده؛ رهگذرانی که هر روز می‌خواهند بدانند «داخل این غول سفید چی می‌گذرد؟».

وقتی «آزادی» انقلابی شد
تظاهرات ۱۳ شهریور ۱۳۵۷ – که بعد از نماز عید فطر و از تپه‌های قیطریه شروع شده بود و به قلب تهران رسیده بود- نشان داد که می‌شود تظاهرات مردمی را یک جا متمرکز کرد؛ بنابراین جلسه جامعه روحانیت مبارز، بیشتر درباره این موضوع بود که آخر تظاهرات باید به کجا ختم شود. مشورت ۳نفره آیت‌الله بهشتی، مفتح و مطهری به اینجا رسید که میدان «شهیاد» بهترین جاست.

میدان شهیاد، هم محل تجمع غرب تهران بود، هم تمام نقاط انقلابی و پرسر و صدای آن روزها هم توی مسیرش بود. خیابان منتهی به میدان شهیاد، از میدان «فوزیه» شروع می‌شد، از دانشگاه تهران می‌گذشت و به میدان «مجسمه» می‌رسید. بعد هم دانشگاه «آریامهر» بود و میدان شهیاد.

۱۶شهریور ۱۳۵۷، برنامه همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد باشکوه برگزار شد؛ حدود ۲میلیون نفر توی میدان جمع شده بودند و همان جا، میدان را هم انقلابی کردند. خیلی‌ها به‌اش می‌گفتند: «میدان شیاد». شاه هم حسابی کپ کرده بود و برای همین فردای همان روز حادثه ۱۷شهریور اتفاق افتاد.

۳ ماه بعد یعنی ۱۹ و ۲۰ آذر ۵۷، دوباره قرار مردمی راهپیمایی، شد «میدان شهیاد»؛ درست روزهای تاسوعا و عاشورا و راهپیمایی دسته‌های عزاداری به سمت میدان. حالا دیگر ۴طرف میدان پر شده بود از آدم. تا چشم کار می‌کرد کفن‌پوش بود و مشت‌های گره کرده‌ای که سقوط رژیم پهلوی را فریاد می‌کرد. می‌گویند شاه، همان روز با هلی‌کوپتر آمد جمعیت را دید؛ حدود ۲میلیون نفر توی صف‌های پیوسته بودند که یک سرش میدان بود و یک سرش هم چهارراه کالج. شاید همین جا بود که حتی خارجی‌ها هم کار پهلوی‌ها را تمام‌شده دانستند. برای همین هم ۲ماه بیشتر طول نکشید تا انقلاب اسلامی مردم پیروز شد.

حالا دیگر این تجمع، رسم هر ساله شده است؛ هر سال ۲۲ بهمن، مردم همین مسیرها را تا میدان آزادی می‌آیند؛ مسیری که خاطره همه مراکز تجمع انقلابی‌ها را در خود دارد؛ از میدان امام حسین شروع می‌شود، از دانشگاه تهران می‌گذرد و به میدان انقلاب می‌رسد؛ بعد هم دانشگاه صنعتی شریف است و میدان آزادی!

داستان یک میدان
سال ۱۳۴۵ بود که قرار شد برای تهران یک نماد طراحی شود. طراحی نماد به مسابقه گذاشته شد و طرح یک دانشجوی ۲۴ساله فارغ‌التحصیل دانشگاه تهران، برگزیده و برای ساخت انتخاب شد. عملیات بنای برج در یازدهم آبان ۱۳۴۸ شروع شد و بعد از ۲۸ماه کار در ۲۴ دی‌ماه ۱۳۵۰ به بهره‌برداری رسید. معماری برج آزادی، ترکیبی از ۳نوع معماری است که در دوره‌های هخامنشی، ساسانی و اسلامی اجرا می‌شد.

طول برج آزادی ۶۳متر و ارتفاع آن ۴۵ متر است. ارتفاع قوس اصلی بنا هم ۳۱متر است. تمام فضاهای موجود در مجموعه آزادی طوری طراحی شده‌اند که استفاده از آن، بیشتر جنبه نمایشگاهی دارد؛ این را می‌شود از تعداد زیاد سالن‌ها و موزه‌های طبقه زیرین بنا هم فهمید.

اما جالب‌ترین نکته در بنای میدان آزادی شاید این باشد که هیچ‌وقت نمی‌توانی بالای سرت، سقفی را بسته ببینی و همیشه به بالا که نگاه کنی، یک فضا و روزن کوچک هست که می‌شود طبقه بالا را دید؛ این اتفاق، توی همه طبقه‌های برج زیبای آزادی تکرار می‌شود.

برای دانلود کلیک نمائید نکته بسیار مهم در مورد دانلود فایل: اگر لینک دانلود بالا با dl شروع شد، لطفا برای دانلود فایل به جای http از https استفاده نمائید.
برچسبها
مطالب مرتبط

دیدگاهی بنویسید.

بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.

0