کلانشهرها و چالشهای حمل و نقل
تحقیقات کلی بیانگر این مطلب است که حمل و نقل همواره به عنوان بزرگترین چالش زیرساختی پیشِروی شهرها و حاشیههای شهرهای بزرگ مطرح بوده است. به چند دلیل موضوع حمل و نقل در رأس اهمیت زیرساختهای شهری قرار دارد. اول اینکه در حالیکه بعضی از مشکلات زیرساختی، مانند کمبود آب، در درجه اول بر فقیرترین نواحی شهر تأثیر میگذارد؛ ازدحام، شلوغی قطارها و ترافیک همراه با آلودگی هوا و آلودگی صوتی در همه سطوح جامعه ملموس و قابل رویت است. نکته دیگر وجود یک ارتباط مشهود و مستقیم بین کارآمدی سیستم حمل و نقل و برتری کلانشهرها در عرصه رقابت در اقتصاد جهانی میباشد. به عبارت دیگر، اگر کلانشهرها را موتور اقتصاد جهانی بدانیم، در واقع این شبکه حمل و نقل است که این موتورها را کارآمد نگاه میدارد. از این رو، به منظور بررسی چالشهای حمل و نقل در کلانشهرها ابتدا به بررسی مشکلات عمده پیشِروی کلانشهرهای جهان پرداخته و سپس از جنبههای مختلف، تمایلات سرمایهگذاری بر روی بخش حمل و نقل شهری مورد بررسی قرار میگیرد. در ادامه به طور ویژه به پدیده موتوریزه شدن شهرها و علل گسترش آن پرداخته شده و نهایتاً مسئله حمل و نقل شهری در کلانشهرهای کشورهای در حال توسعه به طور مجزا مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
a. چالشهای حمل و نقل در کلانشهرها و تمایلات سرمایه گذاری در این بخش
همانند دیگر چالشهای اجتماعی، مشکلات موجود در بخش حمل و نقل در تمامی سطوح توسعه بر شهرها اثر میگذارند. در یک نگاه کلی، میتوان مشکلات مربوط به زیرساختهای بخش حمل و نقل در کلانشهرها را با فرسوده بودن ناوگان و همچنین ظرفیت سیستم در ارتباط دانست (Hazel, 2007). بر این اساس متخصصین معتقدند در شهرهای پیشرفته مانند لندن، مشکل اصلی در بحث حمل و نقل فرسوده بودن ناوگان، امکانات و تجهیزات سیستم میباشد؛ در حالیکه در شهرهای در حال ساخت و یا در حال تحول[۱]، مشکل اصلی کمبود ظرفیت سیستمهاست؛ چراکه در بعضی از این شهرها زیرساختهای پایهای وجود ندارد. برای مثال کراچی تنها کلانشهر در دنیا بدون سیستم حمل و نقل حجیم مانند سیستم مترو یا مونوریل است و مسافران علیرغم عدم وجود ایمنی، برای سفر حتی ناچار به استفاده از سقف اتوبوسها نیز میباشند. شهر استانبول با هر دو مشکل فوق روبهرو بوده و موقعیت جغرافیایی خاص، وجود خیابانهای باریک، کمبود جدی ظرفیت سیستم حمل و نقل عمومی و ضعف برنامهریزی دولتی که باعث عدم وجود یک طرح جامع حمل و نقل برای این شهر شده است، ازدحام ترافیکی به خصوص در ساعات اوج را در این شهر به دنبال داشته است.
بر اساس مطالب فوق میتوان اینطور نتیجه گرفت که سرمایهگذاری در بخش حمل و نقل به دو دسته کلی تقسیم میگردد: اول آن دسته از سرمایهگذاریهایی که موجب افزایش ظرفیت سیستم حمل و نقل یا ایجاد یک سیستم حمل و نقل جدید میگردند؛ دوم آن نوع سرمایهگذاری که ارتقای کارایی و کیفیت زیرساختهای موجود را به دنبال داشته باشد. تحقیقات صورت گرفته نشان میدهند به هنگام یک سرمایهگذاری جدید، اغلب افزایش ظرفیت سیستم حمل و نقلی (برای مثال، اضافه کردن خطوط جدید به متروی موجود یا افزایش سرویسهای جدید اتوبوس) نسبت به اجرای پروژههای جدید حمل و نقل ارجحیت دارد (Hazel, 2007).
بایستی توجه داشت که چالشهای ناشی از ازدحام وسایط نقلیه در سطح کلانشهرها، مشکلات زیستمحیطی و همچنین افزایش هزینههای اقتصادی را به همراه خواهد داشت. همانطور که در بخش قبل اشاره شد، آلودگی هوا و مشکلات ترافیکی دست در دست هم به دو مشکل برجسته فراروی کلانشهرها تبدیل شدهاند. در این بین، سفرهای جادهای یکی از منابع اصلی آلودگی بوده بطوریکه به تنهایی باعث تولید حدود ۴۰% از آلودگیهای منتشر شده در اتمسفر شده است. به همین دلیل است که عمده متخصصان معتقدند که توسعه زیرساختهای حمل و نقل عمومی حجیم از نیازهای اساسی کلانشهرها میباشد. مطالعات انجام شده در هشت کلانشهر این گفته را تائید میکند، هرچند در این خصوص استثنا نیز وجود دارد. برای مثال شهر مسکو که دارای یک سیستم حمل و نقل عمومی حجیم در سطح جهانی، با بهرهمندی از حجم بالای سرمایهگذاری در مقایسه با لندن میباشد، با توجه به افزایش مالکیت اتومبیل، در برنامهریزی سالهای اخیر، به سرمایهگذاری بر روی جادهها بیشتر از خطوط ریلی تاکید ورزیده است. در شهر لاگوس نیز حجم بالای سرمایهگذاری بر روی جادهها مشاهده میشود. دلیل این امر آن است که در این شهر، خطوط ریلی شهری وجود ندارد و شهر به مقدار زیادی وابسته به اتوبوسهاست (Hazel, 2007).
امروزه در مباحث مطرح شده در بحث حمل و نقل پایدار، بیشترین توجه معطوف راه حل مدیریت تقاضا[۲] است؛ هرچند درصد کمی از سرمایه گذاران این روش را بهترین راه برای حل مشکلات حمل و نقل میدانند. عموماً در بحث مدیریت تقاضای حمل و نقل، دو راهکار کلی مطرح میشود: اولین راهکار، بکارگیری ابزارهای جاذب و تشویقی که امکان جایگزینی استفاده از حمل و نقل عمومی به جای استفاده از اتومبیل شخصی را برای صاحبان آنها به همراه داشته باشد و دومین رویکرد استفاده از ابزارهای دافعه و تنبیهی که هزینه یا سختی استفاده از اتومبیل را در نواحی ویژه فراهم آورند. امروزه مدیران شهرهای مختلف مانند لندن، استکهلم و اسلو مدیریت تقاضا را به شکل قیمتگذاری جاده یا هزینه ازدحام[۳] در شهرهای خود اجرا نمودهاند. با اجرای مدیریت تقاضا در شهرهای لندن و استکهلم، ازدحام ترافیکی تا حدود ۳۰% کاهش یافته و هر دو شهر کاهش ۱۰ تا ۲۰% در مصرف سوخت و تصادفات جادهای را تجربه نمودهاند. در سال ۱۹۷۵، سنگاپور اولین شهر در جهان بود که از راهکار قیمتگذاری استفاده از جاده جهت کنترل ورود به مرکز تجاری بهره برد. این سیاست همراه با دیگر راهحلهای ماهیاتاً دافعهای همانند وضع مالیات برابر با ۱۰۰% قیمت خودرو برروی خرید ماشینهای جدید در این شهر اجرا میشده است (Hazel, 2007). بنابراین همانطورکه ملاحظه میگردد، فاکتور موتوریزه شدن از مشکلات اصلی کلانشهرها بوده که در مبحث بعدی به آن خواهیم پرداخت.
بنابراین با توجه به مباحث مطرح شده میتوان اینطور نتیجه گرفت که:
– مسئله حمل و نقل بزرگترین چالش زیرساختی در کلانشهرها محسوب شده که هزینه سرمایهگذاری آن بالا بوده و در رقابت شهرها در عرصه اقتصاد جهانی یک عامل کلیدی به شمار میرود.
– با توجه به آلودگی هوا و ازدحام پدید آمده به عنوان دو چالش زیست محیطی مهم در کلانشهرها، سرمایهگذاران و صاحبنظران این حوزه، تاکید زیادی بر استفاده مردم از حمل و نقل عمومی حجیم دارند.
– به نظر میرسد تمایل شهرها بیشتر بر بهبود و افزایش زیرساختهای موجود بوده تا استقرار سیستمهای جدید حمل و نقلی.
– مدیریت تقاضا به ندرت به عنوان استراتژی اصلی برای حل مشکلات حمل و نقل شهری مطرح میشود.
b. موتوریزه شدن شهرها و علل گسترش آن
به طور خلاصه، تاریخچه حمل و نقل شهری را میتوان به دورههای زیر تقسیمبندی نمود:
دوره قبل از سال ۱۸۵۰: دوره قبل از مکانیزه شدن که سرعت سفر کمتر از ۵ کیلومتر بر ساعت بوده است.
دوره ۱۸۵۰ ـ ۱۹۲۰: دوره استفاده از ماشین بخار، ریل، تراموا، دوچرخه که متوسط سرعت سفر به حدود ۱۰ تا ۱۵ کیلومتر بر ساعت رسیده است. در این دوره، شکل شهرها بر اساس مسیرهای خط آهن تعیین شده و اندازه شعاع شهر تا ۱۰ کیلومتر افزایش یافته است.
دوره ۱۹۲۰ ـ ۱۹۵۰: دوره استفاده از مترو، اتوبوس و اتومبیل که متوسط سرعت سفر تا حدود ۱۵ تا ۳۰ کیلومتر بر ساعت افزایش یافته است. در این دوره به تدریج استفاده از اتوبوس با تراموا و مترو جایگزین شده و نرخ دوچرخه سواری شروع به کاهش کرده است.
دوره بعد از ۱۹۵۰: دوره استفاده از اتومبیل. در این دوره اتومبیل به وسیله غالب سفر در همه شهرهای ثروتمند و پیشرفته تبدیل شده است. البته همچنان سیستم متروی زیرزمینی، بیشتر در شهرهای ثروتمند گسترش پیدا کرده است. استفاده از اتوبوس نیز همچنان به عنوان شیوه غالب رفت و آمد در شهرهای کمدرآمدتر باقی مانده است. متوسط سرعت سفر با اتومبیل تا حدود ۵۰ کیلومتر بر ساعت افزایش یافته و اندازه شهرها با توجه به استفاده از اتومبیل به شعاع ۲۰ تا ۳۰ کیلومتر نیز رسیده است (Mohan, 2009).
در حال حاضر در کلانشهرها هم در میزان مالکیت اتومبیل و هم در میزان استفاده از اتومبیل شاهد رشد میباشیم و این رشد به خصوص در کشورهای در حال توسعه، بویژه کلانشهرهای شرق آسیا با توجه به شرایط ویژه آنها بارزتر میباشد. در سالهای اخیر، با توجه به افزایش فرایند تدریجی حومهنشینی در بیشتر کلانشهرها، میزان استفاده از اتومبیل نیز افزایش یافته است. بنابراین فرایند موتوریزهشدن شهرها هم از جنبه افزایش مالکیت اتومبیل و هم از جنبه افزایش نرخ استفاده از اتومبیل قابل بررسی است. موتوریزه شدن شهرها تابع عواملی همچون سرانه درآمد هر فرد، تراکم شهری، سیاستهای دولتی در راستای تشویق صنعت اتومبیل و باورهای اجتماعی جوامع میباشند (SuryaRaj Acharya, 2007) که هر یک از این موارد در زیر مورد بررسی قرار گرفته است:
– یکی از عوامل کلیدی که باعث تسریع روند موتوریزه شدن میگردد، افزایش درآمد سرانه هر نفر است. با توجه به افزایش روند تولید داخلی اتومبیل (و کاهش نسبی قیمت آن در بازار ملی)، درآمد آستانه واقعی[۴] مردم به قدرت خرید[۵] (PPP) نزدیکتر شده و این امر باعث افزایش میزان خرید خودرو و افزایش تعداد مالکیت اتومبیل در کلانشهرها خواهد شد.
– موضوع دیگر ارتباط بین تراکم شهری و نرخ مالکیت اتومبیل است. در واقع تراکم شهری رابطه عکس با مالکیت اتومبیل دارد. به عبارتی هر چه تراکم شهری افزایش پیدا کند، نرخ مالکیت اتومبیل کاهش مییابد و برعکس. تراکم شهری ممکن است بر مالکیت اتومبیل از طرق مختلفی تاثیر بگذارد، مانند تاثیر تشویقی و جاذب آن بر افزایش میزان دسترسی و در نتیجه کاهش نیاز به مالکیت اتومبیل و یا تاثیر منفی و دافعه آن بر مالکیت اتومبیل به علت افزایش پدیده ازدحام. به علاوه مطالعات نشان میدهد که متوسط سرعت جادهای تاثیر زیادی بر نرخ استفاده از اتومبیل دارد .
– یکی دیگر از عوامل موثر بر افزایش مالکیت اتومبیل در کلانشهرها، سیاستگذاریهای دولت برای تشویق صنایع اتومبیلسازی میباشد که در واقع یکی از المانهای اصلی در استراتژی رشد اقتصادی به شمار میرود. برای مثال، دولت چین در سال ۱۹۹۴، سیاستی مبتنی بر صنعت به منظور بازشناسی صنعت خودرو به عنوان پایه اقتصاد معرفی نمود که این استراتژی در کشورهای دیگر نیز تجربه شده است. اجرای این سیاست، افزایش تولید داخلی اتومبیل و در نتیجه کاهش قیمت اتومبیل را به دنبال داشته است. به علاوه سیاستهای دولتی، موسسات مالی را تشویق به پرداخت وام به متقاضیان جهت خرید خودرو مینمایند که تمامی اینها عواملی هستند که امکان خرید اتومبیل را برای تعداد زیادی از افراد جامعه امکانپذیر میسازند.
– در بسیاری از کشورهای در حال توسعه، درصدی از جمعیت طبقه متوسط، مالکیت اتومبیل را ابزاری در جهت ارتقاء موقعیت اجتماعی، آزادی فردی و موفقیت شخصی خود میدانند. در حقیقت، در بسیاری از کلانشهرها به علت موقعیت ناکارآمد حمل و نقل عمومی، افراد این امر را یک تصمیم منطقی دانسته که از اتومبیلی با کیفیت مطلوب به عنوان یک وسیله خدماتی برخوردار باشند.
– پارامتر مهم دیگر در کلانشهرها به خصوص در شرق آسیا، تمایل مردم به استفاده از موتورسیکلت به جای اتومبیل است. چند عامل دلیل این موضوع میباشند: عامل اول قیمت پایین موتورسیکلت نسبت به اتومبیل که به جمعیت طبقه متوسط رو به رشد اجازه میدهد که وسیله نقلیه شخصی اینچنینی داشته باشند. دلیل دوم آن است که نیاز به استفاده از موتورسیکلت بیشتر به علت ضعف در سیستم حمل و نقل عمومی است. پارامتر سوم آن است که در شهرهایی مانند بانکوک و جاکارتا، سلسله مراتب نامناسب دسترسی و وجود معابر تنگ و صعبالعبور فقط به موتورسیکلتها این اجازه را میدهد که به محلات درونی شهر دسترسی داشته باشند. در این شرایط، موتورسواران از امکان قابلیت حرکت در بین ازدحام ترافیکی نیز برخوردار میباشند. به همین علت، انتظار میرود که در این کلانشهرها موتورسیکلت به عنوان وسیله غالب در آینده همچنان باقی بماند.
از دیگر عوامل موثر بر موتوریزه شدن شهرها میتوان امکان دسترسی به اتومبیل، هزینه استفاده از اتومبیل و همچنین سطح هزینه و سطح خدمات حمل و نقل عمومی را برشمرد. نتایج نشان میدهند که سیاستهای معمول انجام شده در راستای کنترل موتوریزه شدن بیشتر در کنترل نرخ استفاده از اتومبیل موثر بوده است تا نرخ مالکیت اتومبیل. حقیقت آن است که با توجه به روند رشد درآمد و شهرنشینی، افزایش در نرخ مالکیت اتومبیل امری طبیعی است. این واقعیت نشاندهنده آن است که همچنانکه میزان درآمد افراد یک جامعه افزایش پیدا میکند، میزان افزایش در مالکیت اتومبیل امری غیرقابل اجتناب است. اما از طرفی دیگر، نرخ استفاده از اتومبیل میتواند با بهبود سطح استفاده از سیستم حمل و نقل عمومی (با توسعه شبکه [۶]MRT) و یا اعمال افزایش هزینه جهت استفاده از اتومبیل بهبود پیدا کند. مطالعات دقیقتر درکلانشهرهای کشورهای توسعه یافته نشان میدهند که مالکان اتومبیل فقط در شرایطی به سمت حمل و نقل عمومی گرایش پیدا میکنند که پارکینگ در محدوده مورد نظر وجود نداشته و سرعت تردد اتومبیل کمتر از ۱۵ کیلومتر در ساعت باشد. همچنین شواهد تجربی نشان میدهند که استفاده از اتومبیل (مالکیت اتومبیل) فقط در شرایطی کاهش مییابد که پیادهروی و دوچرخهسواری نیز بخش قابل ملاحظهای از سفرهای شهری را تشکیل دهند (Mohan, 2009).
c. موضوعات حمل و نقل در کلانشهرهای کشورهای در حال توسعه
عملکرد کارآمد کلانشهرها به وجود یک سیستم حمل و نقل کارآمد بستگی دارد. در بسیاری از کلانشهرهای کشورهای در حال توسعه به خصوص در آسیای جنوبشرقی، چین، هند و بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین، با رشد سریع تقاضا در حمل و نقل شهری و پیشی گرفتن آن از ظرفیت سیستم حمل و نقل، حجم بالایی از ازدحام در شهر اتفاق میافتد که بر روند توسعه اقتصادی آن منطقه تاثیر منفی خواهد داشت. برای مثال در شهر بانکوک، روزانه بطور متوسط سه میلیون نفر ساعت به علت تاخیر ترافیکی دو ساعته در هر سفر تلف میشود (Daniere, 1996). به علاوه در بسیاری از شهرهای بزرگ، وجود تراکم بیش از حد در شبکههای جادهای منجر به کاهش قابل ملاحظه کیفیت هوا شده است.
در ارتباط با فرایند موتوریزه شدن، چند تفاوت بنیادین مابین شهرهای بزرگ کشورهای در حال توسعه و کشورهای توسعه یافته وجود دارد. مهمترین تفاوت موجود، سرعت موتوریزه شدن است (Gakenheimer, 1995). در کشورهای توسعه یافته، شهرها و مناطق پیرامونی آنها دهها سال است که به چالشهای ناشی از استفاده گسترده از اتومبیل شخصی پاسخ دادهاند؛ در حالیکه در طی بیست سال گذشته، در بسیاری از شهرهای کشورهای در حال توسعه میزان استفاده از این نوع وسایل همچنان در حال افزایش بوده است. برای مثال در طی ۱۰ سال گذشته در بانکوک، میزان تقاضا برای وسایل نقلیه موتوری در هر سال حدود ۱۲ درصد افزایش یافته است. همچنین در چین که یکی از کشورهای با کمترین حجم موتوریزه شدن میباشد، از سال ۱۹۸۵ تاکنون تعداد وسایل نقلیه موتوری حدوداً ۱۸ درصد در سال افزایش یافته است.
در کشورهای در حال توسعه، بسیاری از شهرهای بزرگ یک الگوی پرتراکم از توسعه را دنبال میکنند که فرایند تولید جاده و ایجاد خدمات حمل و نقل عمومی را برای ساکنین شهری دشوار میکند. در شهرهای آسیایی مانند شانگهای و کلکته، ترکیب کار، سکونت و تجارت در هستههای شهری از تراکم بسیار بالایی برخوردار میباشد. همچنین در مقایسه با شهرهای کشورهای پیشرفته، شهرهای کشورهای در حال توسعه در طی مراحل اولیه موتوریزه شدن، فضاهای بسیار کمتری را به جادهها اختصاص دادهاند. برای مثال در چین، مقدار زمین اختصاص یافته به فضای جادهای در شهرها معمولاً کمتر از ۱۰ درصد مساحت کل شهر بوده در حالیکه حتی در سال ۱۹۱۰، هنگامیکه شهر نیویورک در پرتراکمترین دوره جمعیتی خود به سر میبرده است، جادهها بیش از ۱۵ درصد از مساحت کل زمینهای درون شهری را در منطقه منهتن تشکیل میدادند (Gakenheimer, 1995) .
در شهرهای کشورهای در حال رشد، توسعه متراکم و کمبود نسبی زمینهای اختصاص یافته به جادهها، ساخت و اداره اشکال کارآمد حمل و نقل را مشکلتر کرده و هزینه تامین زمین مورد نیاز برای توسعه شبکه شهری را افزایش داده است. در چنین شرایطی معمولاً به نسبت کشورهای صنعتی، شهرهای بزرگ در کشورهای در حال توسعه منابع مالی کمتری جهت تخصیص به احداث و یا توسعه زیرساختهای شهری در اختیار دارند. در واقع، کلانشهرهای کشورهای در حال توسعه، جهت تأمین نیازهای فزاینده عمومی – که علاوه بر حمل و نقل، شامل خدمات آب و فاضلاب، ارتباطات از راه دور و برق نیز میگردد- از منابع مالی محدودی برخوردار میباشند. این در حالی است که بسیاری از شهرهای کشورهای پیشرفته و صنعتی، منابع مالی مشخص و مناسبی برای زیرساختهای عمومی در اختیار دارند که در طی یک افق زمانی منطقی میتوانند به منظور بازسازی و یا نوسازی زیرساختها، هزینه کنند. همچنین در بیشتر شهرهای کشورهای در حال توسعه، میزان تقاضا برای حمل و نقل عمومی (هم موتوریزه و هم غیرموتوریزه) بسیار سریعتر از میزان جمعیت آنها افزایش یافته و در نتیجه هزینههای مربوط به توسعه زیرساختها را بنحو قابل توجهی افزایش داده است (Armstrong-Wright, 1993). این امر در حالی است که در این کلانشهرها، شرایط و امکانات زندگی ساکنین بگونهای نیست که بتوانند از عهده هزینههای حمل و نقل عمومی موتوریزه شده برآیند، چه برسد به آنکه وسیله نقلیه خصوصی داشته باشند.
تفاوت دیگر مابین کلانشهرهای کشورهای توسعه یافته و کشورهای در حال توسعه در ارتباط با فرآیند موتوریزه شدن آن است که به نسبت کشورهای صنعتی، کلانشهرهای کشورهای در حال توسعه با موانع غامضتری جهت اجرای سیاستها در بخش حمل و نقل مواجه هستند. در بعضی موارد، موانع ذاتاً بنیادی بوده و ناشی از تداخل مسئولیتها و یا عدم هماهنگی بخشهای مختلف سازمان با یکدیگر، آموزش نامناسب پرسنل جهت برنامهریزی و اجرای امور، کمبود ظرفیتهای قانونی به منظور اجباری کردن قوانین و مقررات و همچنین عدم برخورداری از حمایت نهادی مناسب جهت اجرای سیاستهای جدید میباشند. در دیگر موارد، مانع اصلی در اجرای سیاستهای حمل و نقل، ماهیت رویکرد سیاسی که تصمیمگیری بر آن اساس انجام میگیرد، میباشد (Daniere, 1996)). این موانع صرفاً میتوانند با ایجاد درک بهتر از وجود ارتباط بین ماهیت طرح، سیاست و اجرا در هر شهر و همچنین بر اساس اعمال تغییرات در وضع قوانین بومی، انتقال تواناییهای بنیادی، آموزش بهتر کارکنان و تقویت مشارکتهای شهروندی برطرف گردد.
در برخی موارد، کلانشهرهای کشورهای در حال توسعه از مزایای حمل و نقلی قابل توجهی نسبت به شهرهای کشورهای توسعه یافته برخوردار میباشند. برای مثال به نسبت کشورهای توسعه یافته، معمولاً شهروندان کشورهای در حال توسعه کمتر به اشکالی از حمل و نقلی متکی هستند که محیط زیست را آلوده کرده و یا دولت برای آنها یارانه پرداخت میکند. همچنین در اینگونه شهرها شرایط بگونهای است که شهروندان در استفاده از روشهای گوناگون حمل و نقل آزادتر هستند. به عنوان مثال، پیادهروی قریب به دوسوم کل سفرها در شهرهای بزرگ آفریقایی نظیر دارالسلام را به خود اختصاص داده است. همچنین مجموع سفرهای پیاده و با دوچرخه حدوداً بین ۴۰ تا ۶۰ درصد کل سفرها در شهرهای بزرگ شبه قاره هند را تشکیل میدهد. مطالعه دیگری نیز نشان میدهد که در سال ۱۹۹۰ در شهر تیانجین چین، ۷۵ درصد از کل سفرهای کاری توسط دوچرخه انجام میشده است (Khisty, 1993). وسایلی از قبیل دوچرخه، کالسکه چینی[۷] (نوعی کالسکه که نیروی محرکه آن انسان است) و ماشینهای پدالی جزو بسیاری از روشهای حمل و نقل غیرموتوری قرار دارند که در بین ساکنین کشورهای در حال توسعه کاربرد دارند. به مجرد آنکه میزان تقاضا برای حمل و نقل شهری و کسب درآمد در کلانشهرها افزایش مییابد، وابستگی ساکنین شهری به روشهای موتوری حمل و نقل نیز بیشتر میشود. رشد تقاضا در حمل و نقل موتوری نه تنها محدود به کسانی که قادر به خرید اتومبیل شخصی هستند (هرچند اینها منبع اصلی افزایش ازدحام هستند) نمیشود، بلکه شامل آن دسته از افراد نیز میگردد که برای مثال بجای استفاده از دوچرخه، به موتورسیکلت و یا درعوض پیادهروی، به استفاده از اتوبوس روی آوردهاند.
در خصوص بخش حمل و نقل موتوریزه نیز دامنه وسیعتری از گزینههای در دسترس در شهرهای کشورهای در حال توسعه نسبت به کشورهای توسعه یافته وجود دارد (Gwilliam, 1995). در نواحی شهری در قاره آفریقا و آسیا جابجایی مسافران توسط انبوهی از وسایط نقلیه دو و سهچرخه مانند کالسکههای خودرو، وسایط نقلیه شش صندلی، موتورسیکلتهای دو یا چهار ظرفیتی و قایقهای موتوری صورت میگیرد. همچنین جادههای شهری در این مناطق به انضمام آمریکای لاتین، مملو از مجموعهای از وسایط نقلیه موتوری چهارچرخه است که علاوه بر تاکسیهای معمول شامل ونهای تاکسی، انواع مینیبوسها و اتومبیلهای شخصی نیز بوده و وسایط نقلیه موتوری سنگین نیز همانند اتوبوسها، تراکتورها و کامیونها به آن اضافه میگردند. برای مثال در بیشتر شهرهای بزرگ در آمریکای لاتین، اتوبوسهای عمومی روش حمل و نقل غالب شهروندان میباشد. نکته مهمی که در اینجا حائز اهمیت میباشد آنست که اغلب سرویسهای حمل و نقل در کشورهای در حال توسعه بوسیله بخش خصوصی اداره شده و هیچگونه یارانه دولتی دریافت نمیکنند.
نهایتاً این نکته بایستی مدنظر قرار گیرد که با وجود بسیاری از شباهتها مابین کلانشهرهای کشورهای در حال توسعه، سطح موتوریزه شدن و سهم گونههای مختلف حمل و نقل مابین آنها به طور گستردهای متفاوت است. برای مثال در کشورهای آمریکای لاتین تعداد کمی از مردم از دوچرخه استفاده کرده و در مکزیک، آرژانتین، اوروگوئه و برزیل یک سوم از ساکنین شهری اتومبیل شخصی دارند. این امر به طور مشخصی با کشورهایی نظیر چین یا هند متفاوت است. در این کشورها، مود اصلی حمل و نقل، دوچرخه بوده و درصد بسیار کمی از شهروندان از حمل و نقل عمومی استفاده کرده و یا اتومبیل شخصی دارند. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که به منظور طراحی و برنامهریزی جهت ایجاد و یا توسعه سیستم حمل و نقل برای یک کلانشهر خاص، تحلیل الگوهای حمل و نقلی موجود و مختص آن شهر بایستی جزو مولفههای اصلی مطالعه باشد (Daniere, 1996).
[۱] Emerging and Transitional Cities
[۲] Demand management
[۳] Congestion Charging
[۴] Realistic threshold income
[۵] Purchasing Power Parity
[۶] Massive Rapid Transportation
[۷] Rickshaw
دیدگاهی بنویسید.
بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.